💠 تلاش برای #آمرزش
🔸 پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):
کسی که به خاطر تلاش برای به دست آوردن مال حلال، خسته شود و شب را به صبح برساند، آمرزیده می شود.
📚امالی صدوق/مجلس48/ح9
✍🏼 تلاش برای کسب #روزی_حلال، نقش مهمی در تکامل اخلاق فردی، سعادت و پیشرفت جامعه دارد.
شخصی که برای به دست آوردن مال حلال تلاش می کند، در حال #عبادت است.
┏━━━🍃🌹🍃━━━━━┓
https://eitaa.com/joinchat/2144338117C2436764f10
┗━━━🍁━━
#سلام_بر_ابراهیم۱
#روزی_حلال
#قسمت_اول
خواهر شهید
پیامبر اعظم الله می فرماید: «فرزندانتان را در خوب شدنشان یاری کنید، عَلَيْهِ وَاله زیرا هر که بخواهد میتواند نافرمانی را از فرزند خود بیرون کند. بر این اساس پدرمان در تربیت صحیح ابراهیم و دیگر بچه ها اصلاً کوتاهی نکرد البته پدرمان بسیار انسان با تقوائی بود اهل مسجد و هیئت بود و به رزق
حلال بسیار اهمیت میداد. او خوب میدانست پیامبر اله می فرماید: عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است. برای همین وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله امیریه (شاپور) آن زمان اذیتش کردند و نمی گذاشتند کاسبی حلالی داشته باشد، مغازه ای که از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به کارخانه قند رفت. آنجا مشغول کارگری شد. صبح تا شب مقابل کوره می ایستاد. تازه آن موقع توانست خانه ای کوچک بخرد.
ابراهیم بارها گفته بود اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد. به خاطر
سختیهائی بود که برای رزق حلال می کشید.
هر زمان هم از دوران کودکی خودش یاد می کرد می گفت: پدرم با من حفظ قرآن را کار میکرد همیشه مرا با خودش به مسجد میبرد. بیشتر وقت ها به مسجد آیت الله نوری پائین چهارراه سرچشمه میرفتیم.
۱ - (نهج الفصاحه حدیث (۳۷۰)
۲- بحار الانوار ج ۱۰۳ ص ۷
http://eitaa.com/mahfel_montazeran3
#سلام_بر_ابراهیم۱
#روزی_حلال
#قسمت_دوم
آنجا هیئت حضرت علی اصغر الا بر پا بود پدرم افتخار خادمی آن هیئت
را داشت.
یادم هست که در همان سالهای پایانی ،دبستان، ابراهیم کاری کرد که
پدر عصبانی شد و گفت ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد. ابراهیم تا شب به خانه نیامد همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه
کرده اما روی حرف پدر حرفی نمیزدند شب بود که ابراهیم برگشت با ادب به همه سلام کرد. بلافاصله سؤال کردم ناهار چیکار کردی داداش؟! پدر در حالی که هنوز ناراحت نشان می داد اما منتظر جواب ابراهیم بود. ابراهیم خیلی آهسته گفت تو کوچه راه می رفتم دیدم یه پیرزن کلی وسائل خریده، نمی دونه چیکار کنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم کمک کردم. وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد. نمیخواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد من هم مطمئن بودم این پول حلاله چون براش زحمت کشیده بودم ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود که پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهمیت میدهد.
دوستی پدر با ابراهیم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمره آن در رشد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این رابطه دوستانه زیاد طولانی نشد!
ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایتهای پدر را از دست داد. در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد. از آن مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد آن سالها بیشتر دوستان و
پس
آشنایان به او توصیه میکردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول کرد.
http://eitaa.com/mahfel_montazeran3