❀﷽❀
ıll.ıllılll سـلام امام زمانم lllıllı.llı
❣یا صاحب الزمان ادرکنی
سَر شد به شوق وصلِ تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجْ✨
🛎 تلنگر...
«هَل مِن ناصر یَنصُرُنی»
❓آیا کسی هست مرا یاری کند؟
👈 نکند خدایی نکرده امام زمانمان درب خانه هایمان را بزند و ماهنوز خواب باشیم،
کوشش کنیم از این خواب غفلت بیدارشویم و به یاری اش بشتابیم.
به فکر باشیم و توسلاتی دائمی به حضرتشان داشته باشیم تا از قافله عقب نمانیم.
⏳ معلوم نیست فردایی در کار باشد.
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶🔷 جوانِ ما؛ الگو میخواهد نگذارید جوشش خون شهیدان فرو بنشیند..این را به نسل جدید منتقل کنید
#الگو
┄┅══════┅┄
@mahfelyekshanbeha
خاطرات فرمانده اسماعیل-۲.mp3
1.29M
#اختصاصی
💬 خاطرات #فرمانده_اسماعیل
#همسفر_اشک🏴
💠 روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای #روضه_حضرت_زهرا (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- #آقا_اسماعیل را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.😭
سردار نزد نوار فروش رفت و گفت:
📎 ادامه داستانک در فایل صوتی..👆
📝 راوی: دکتر محمد صالحی
(راننده سردارشهیددقایقی)
پدر این شهید والامقام درباره ورودش به سپاه پاسداران میگوید:
با رتبهی خوبی در رشتهی پزشکی پذیرفته شده بود؛ ولی به من گفت: پدرجان! حرفی دارم و خواهش میکنم پس از شنیدن آن ناراحت نشوید، نمیخواهم به دانشگاه بروم؛ میخواهم راه شهدا را ادامه دهم و بین پزشک و سپاهی ، لباس سبز پاسداری را انتخاب کردم. خیلی اصرار کردم که میتوانید پس از پزشک شدن در بیمارستان شهید محلاتی سپاه مشغول خدمت شوی؛ ولی پسرم نپذیرفت و گفت: پدرجان! آن کار خیلی سخت است و من از عهدهی نفس خود برنمی آیم
به روایت مادر شهید
هر بار كه وارد خانه مي شدم غيرممكن بود به پايم بلند نشود و عرض ادب نكند و هر بار كه من ناراحت مي شدم او مي گفت مادر تو بزرگ و عزيز مني و وظيفه من است كه به تو احترام بگذارم.