🥀
خاطرات#فرمانده_اسماعیل
هوا بس ناجوانمردانه گرم بود و در ساختمانی
سیمانی مستقر بودیم. #سردار از صبح زود تا آخر شب ، از این سو به آن سو می رفت. یا در جلسه بود و یا در خط مقدم و یا ... وقتی هم می آمد ، خسته و خیس عرق بود و جای مرتب و خنكی برای استراحت نداشت ، وسیله خنك كننده هم یا كولر آبی بود و یا پنكه. از این رو ، یك دستگاه كولر گازی را آوردند تا در اتاقش به كار گیرند. او مخالفت كرد و گفت: «برای من سخت است كه از كولر گازی استفاده كنم و بچه ها زیر پنكه و كولر آبی باشند!»
#سردار دستور داد كه كولر گازی را به اتاق بچه های عملیات ببرند ؛ تا هرگاه خسته بود برای رفع خستگی به آن جا برود و در ضمن برای بچه های دیگر هم قابل استفاده باشد. كم كم این از خود گذشتگی زبانزد بچه ها شد كه برای #سردار_دقایقی كولر آورده اند و او نپذیرفته است و چنین و چنان. این حركت خالصانه بر حُسن شُهرتش افزود
🇮🇷 شادي ارواح طيبه شهدا حمد و صلوات 🌷
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#پنج_شنبه_های_شهدایی
┄┅══════┅┄
@mahfelyekshanbeha
💫✨💫
💠﴿جمله تبیین روز دوم چله﴾
خاطرات #فرمانده_اسماعیل
🔷 سفری به قم
🔻فرمانده مرا صدا زد و گفت: «بیا با هم به قم برویم.»
و من بی خبر از شهادت پدرم ، پذیرفتم و برای سفر آماده شدم. پیش از حركت – از طرف تعاون آمدند و هدیه ای را به تیپ تقدیم كردند. آن مبلغ که از سوی مردم شیراز به ما رسیده بود . را دریافت کردیم و در صندوق گذاشتیم. من كه پول زیادی نداشتم ، مطمئن بودم كه #آقا_اسماعیل برای مخارج سفر از آن پول بر می دارد.
از #قرارگاه_رمضان به راه افتادیم و به سه راهی اهواز – اندیمشك رسیدیم. سال 1364 بود و بنزین هم لیتری 3 تومان بود. از #سردار پرسیدم: «چه قدر پول داری؟»
پاسخ داد: «150 تومان!»
با تعجب گفتم: «150 تومان؟!»
گفت: «بله ؛ شما چه قدر دارید؟»
پاسخ دادم: «500 تومان.»
مانده بودیم كه با این پول چه كنیم! به بنزین ، روغن ، غذا و هزینه های متفرقه دیگر ، به كدام یك برسیم؟!
به هر حال به سمت مقصد در حركت شدیم. به نزدیكی های خرم آباد كه رسیدیم ، گرسنگی سخت عذابم می داد. یادم آمد كه دو كنسرو لوبیا در صندوق عقب داریم.
گفتم: «خیلی خوب ، كنسرو را باز می كنیم و می خوریم.»
#آقا_اسماعیل گفت: «اینها كه مربوط به #بیت_المال است و باید در جبهه مصرف شود. حالا به شهر آمده ایم و باید از پول خودمان غذا تهیه كنیم.»
خسته و گرسنه بودم و ناراحت از بی پولی و سخت گیری سردار. ایام فاطمیه بود و ایشان در حال گوش دادن به روضه حضرت زهرا سلام الله بودندــ به جایی رسیدم كه غذای نذری می دادند. #آقا_اسماعیل گفت: «بفرما این شام.»
خوش حال بودم كه توفیقی نصیب شد تا به داد این شكم مظلوم برسیم. بعد از خوردن آن غذای واقعاً خوش مزه – به طرف قم حركت كردیم. فردایش كه به آن جا رسیدیم ، تازه متوجه شدم كه هدف از این سفر چه بود!
بعد از این ، گاهی از دست #سردار شِكوه می كردم.
🔻🔻🔻🔻
این خاطره در راستای این جمله رهبر معظم انقلاب بیان شده... 👇
نمایش تفاوت جوان رزمندهی ما و نوع رزمندههای دنیا در معنویّت، نیّت و نوع عمل است
🔺🔺🔺🔺
گزیدهای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران کنگره ملی شهدای استان کرمانشاه.
📅 ۱۴۰۳/۷/۱۵
#چله_فاطمی_محفل_تبیین
#روز_دوم_چله
═┅═༅𖣔🔆𖣔༅═┅┅
@mahfeletabeen