eitaa logo
محفل تبیین
740 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
38 فایل
شهادت جز با جهاد حاصل نمیشود.جهاد تبیین با تأسی به حضرت زهرا سلام الله علیها تبیین و تشریح :بیانات جاری و کتب حضرت آیت الله خامنه ای مدظله به میزبانی شهید اسماعیل دقایقی🌹 ارتباط با مدیر کانال @adminmahfel1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀﷽❀ ıll.ıllılll سـلام امام زمانم lllıllı.llı ❣یا صاحب الزمان ادرکنی سَر شد به شوق وصلِ تو فصل جوانیَم هرگز نمی شود که از این در برانیَم یابن الحسن برای تو بیدار می شوم روزت بخیر ای همه ی زندگانیم اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَجْ✨
🛎 تلنگر... «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی» ❓آیا کسی هست مرا یاری کند؟ 👈 نکند خدایی نکرده امام زمانمان درب خانه هایمان را بزند و ماهنوز خواب باشیم، کوشش کنیم از این خواب غفلت بیدارشویم و به یاری اش بشتابیم. به فکر باشیم و توسلاتی دائمی به حضرتشان داشته باشیم تا از قافله عقب نمانیم. ⏳ معلوم نیست فردایی در کار باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶🔷 جوانِ ما؛ الگو میخواهد نگذارید جوشش خون شهیدان فرو بنشیند..این را به نسل جدید منتقل کنید ┄┅══════┅┄ @mahfelyekshanbeha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات فرمانده اسماعیل-۲.mp3
1.29M
💬 خاطرات 🏴 💠 روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.😭 سردار نزد نوار فروش رفت و گفت: 📎 ادامه داستانک در فایل صوتی..👆 📝 راوی: دکتر محمد صالحی (راننده سردارشهیددقایقی)
┄┅══════┅┄ @mahfelyekshanbeha
پدر این شهید والامقام درباره ورودش به سپاه پاسداران می‌گوید: با رتبه‌ی خوبی در رشته‌ی پزشکی پذیرفته شده بود؛ ولی به من گفت: پدرجان! حرفی دارم و خواهش می‌کنم پس از شنیدن آن ناراحت نشوید، نمی‌خواهم به دانشگاه بروم؛ می‌خواهم راه شهدا را ادامه دهم و بین پزشک و سپاهی ، لباس سبز پاسداری را انتخاب کردم. خیلی اصرار کردم که می‌توانید پس از پزشک شدن در بیمارستان شهید محلاتی سپاه مشغول خدمت شوی؛ ولی پسرم نپذیرفت و گفت: پدرجان! آن کار خیلی سخت است و من از عهده‌ی نفس خود برنمی آیم
به روایت مادر شهید هر بار كه وارد خانه مي شدم غيرممكن بود به پايم بلند نشود و عرض ادب نكند و هر بار كه من ناراحت مي شدم او مي گفت مادر تو بزرگ و عزيز مني و وظيفه من است كه به تو احترام بگذارم.