🔴 فضیلت عجیب یاری کردن امام زمان
🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
🌕 من در روز قیامت چهار گروه را شفاعت میکنم اگر چه با گناهان اهل دنیا بیایند:
1⃣ کسی که فرزندانم را یاری کند.
2⃣ کسی که در هنگام سختی اموالش را به فرزندانم ببخشد.
3⃣ کسی که فرزندانم را با زبان و قلب دوست بدارد
4⃣ کسی که در برآورده کردن حاجات فرزندانم تلاش کند زمانی که آنان رانده و آواره شده اند.
📚 الوافی ج ۱ ص ۳۶۴
🌕 این روایت در سه کتاب از چهار کتاب معتبر شیعه ذکر شده است:
کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام
🔺 آیا پیامبر ما در این عصر فرزندی عظیم الشان تر و گرامیتر از مهدی علیه السلام دارد؟!
#امام_زمان
🔴 فضیلت عجیب یاری کردن امام زمان
🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
🌕 من در روز قیامت چهار گروه را شفاعت میکنم اگر چه با گناهان اهل دنیا بیایند:
1⃣ کسی که فرزندانم را یاری کند.
2⃣ کسی که در هنگام سختی اموالش را به فرزندانم ببخشد.
3⃣ کسی که فرزندانم را با زبان و قلب دوست بدارد
4⃣ کسی که در برآورده کردن حاجات فرزندانم تلاش کند زمانی که آنان رانده و آواره شده اند.
📚 الوافی ج ۱ ص ۳۶۴
🌕 این روایت در سه کتاب از چهار کتاب معتبر شیعه ذکر شده است:
کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام
🔺 آیا پیامبر ما در این عصر فرزندی عظیم الشان تر و گرامیتر از مهدی علیه السلام دارد؟!
#امام_زمان
مرحوم حاج اسماعیل #دولابی
چهل سال در طلب امام زمان صلوات الله علیه
شخصی را سراغ دارم که بیش از چهل سال در طلب امام زمان صلوات الله علیه بود. بعد از چهل سال ریاضت و عبادت به محضر منور حضرت مهدی صلوات الله علیه مشرف شد.
وقتی خدمت آقا رسید از حضرت گلایه عاشقانه کرد: « شما که سرانجام مرا به محضر پذیرفتید، ای کاش یک مقدار زودتر مرا می پذیرفتید و من این همه غصه نمی خوردم و عذاب نمی گشیدم؟»
حضرت فرمودند:
اگر زودتر ما را می دیدید از ما نان و سبزی می خواستی! حالا که چهل سال زحمت کشیده ای می فهمی که چه بخواهی.
#امام_زمان💚
🔴 توصیه امام زمان ارواحنا فداه برای چگونگی غلبه بر شیطان
🔹 سستی و بیحالی در عبادت و نماز، نشان ضعف ایمان است. به فرموده رسول خدا(ص): آفت عبادت، سستی و تنبلی است.
📚 بحارالأنوار، ج۶۶، ص۳۸۹
🔹 بنابراین بخشی از اوقات روزانه یک مسلمان باید به عبادت بگذرد تا لحظات عمرش روشن و سرشار باشد.
🌕 حضرت مهدی علیه السلام نماز را یکی از راههای غلبه بر شیطان دانسته و میفرماید:
🔺 «...هیچ چیز مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمیساید، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بسای...».
📚 کمالالدین، ج۲، باب۴۵، ح۴۹
🔵 تقویت رابطه با خدا با نماز و عبادت، سلطه ابلیس را از بین میبرد و ما را مصون میسازد.
#امام_زمان
.
💠 تردید درباره امام زمان (عج)
نقل شده که: روزی در مجلس حسن بن عبداللَّه بن حمدان ناصر الدوله بودم و درباره امام زمان علیه السلام مذاکره میکردیم. من آن را بی اهمیت تلقی میکردم، تا اینکه روزی عمویم حسین وارد مجلس گشت.
باز من شروع کردم که در آن باره صحبت کنم. عمویم گفت: «فرزند! من هم سابقا عقیده تو را داشتم، تا اینکه به حکومت شهر قم رسیدم، و این موقعی بود که اهل آنجا سر به نافرمانی خلیفه برداشته بودند؛
زیرا هر وقت حاکمی از طرف خلفا به آنجا اعزام میشد، اهل قم سر به نافرمانی برمی داشتند و با وی به جنگ و جدال برمی خاستند. پس لشکری به من دادند و بدین گونه رهسپار قم شدم.
وقتی به ناحیه «طرز» رسیدم، به عزم شکار بیرون رفتم. شکاری را دنبال کردم، ولی از نظرم ناپدید شد. ناچار به تعقیب آن پرداختم تا به نهر آبی رسیدم و از کنار آن اسب میدواندم، تا جایی که نهر به نظرم بزرگ و بی انتها آمد.
ناگاه سواری را دیدم که سوار اسب سفیدی بود و به طرف من میآمد و عمامه خزّ سبزی به سر نهاده و رویش را گرفته بود، به طوری که فقط چشمش پیدا بود. او دو کفش سرخ هم به پا داشت.
سوار به من گفت: «ای حسین!» و مرا امیر نگفت و به اسم کنیهام نخواند (و فقط نامم را برد). گفتم: «چه میخواهی؟» گفت: «چرا از ناحیه مقدسه (امام زمان علیه السلام) انتقاد میکنی و برای چه خمس اموالت را به اصحاب من نمی پردازی؟»
من مردی دلیر و شجاع بودم، با این حال در این هنگام بر خویشتن لرزیدم و مهابت او مرا گرفت. گفتم: «آقا! آنچه امر میفرمایی اطاعت میکنم.»
گفت: «وقتی به محلی که قصد آنجا را داری (قم) رسیدی و بدون جنگ و ستیز وارد شهر شدی و به مرور اموالی به چنگ آوردی، خمس آن را به افراد مستحق بده.» گفتم: «اطاعت میکنم.» سپس گفت: «برو به سلامت!»
این را گفت و عنان اسب بگردانید و رفت. نفهمیدم از کدام راه رفت. هر چه از سمت راست و چپ به دنبال او گشتم، او را پیدا نکردم و این خود موجب ترس بیشتر من شد.
آنگاه به جانب لشکر خود بازگشتم و جریان را فراموش کردم. وقتی به قم رسیدم و قصد داشتم که با مردم آنجا جنگ کنم، اهل قم از شهر خارج شدند، نزد من آمدند و گفتند:
«پیش از این هر حاکمی که برای ما فرستاده میشد، چون با ما به عدالت سلوک نمی کرد، به جنگ و ناسازگاری با وی برمی خاستیم. ولی اکنون که تو آمده ای حرفی نداریم، وارد شهر شو و چنان که میخواهی به تدبیر امور آن بپرداز!»
من هم مدتی در قم ماندم و اموال بسیاری، بیش از آنچه که انتظار داشتم، اندوختم. بعضی از سران لشکر از من نزد خلیفه سعایت کردند و از طول توقف من در قم - به عکس حکام سابق - و مال بسیاری که جمع کرده بودم، حسد بردند.
در نتیجه من معزول شدم، به بغداد برگشتم و یک راست نزد خلیفه رفتم و سلام کردم و سپس به خانه خود رفتم. از جمله کسانی که از من دیدن کردند، محمد بن عثمان عمری (نایب دوم امام زمان در زمان غیبت صغری) بود.
او از میان جمعیت آمد و تکیه به بالش من داد و نشست، به طوری که کار او موجب خشم من گردید. او زیاد نشست و برنخاست که برود. مردم دسته دسته میآمدند و میرفتند و او همچنان نشسته بود و موجب ازدیاد خشم من میگشت.
وقتی مجلس به کلی خلوت شد، محمد بن عثمان نزدیک تر آمد و گفت: «میان من و تو رازی است که میخواهم گوش دهی.» گفتم بگو! گفت: «صاحب آن اسب سفید که جنب آن نهر آب تو را دید، میگوید ما به وعده خود وفا کردیم.»
(یعنی وعده کردیم که اهل قم بدون جنگ و ستیز تو را میپذیرند و اموال زیادی به چنگ خواهی آورد.) من یکباره ماجرا را به یاد آوردم و تکان سختی خوردم. سپس گفتم: «چشم، اطاعت میکنم.»
آنگاه برخاستم، دست محمد بن عثمان را گرفتم و اموالم را حساب کرده و خمس آن را بیرون کردیم، حتی قسمتی را که من فراموش کرده بودم، خمس آن را نیز معین کرد و رفت.
بعد از این ماجرا، دیگر درباره وجود امام زمان علیه السلام و اینکه نواب او از ناحیه مقدسه اش مأموریتهایی دارند، تردید نکردم و حقیقت امر بر من روشن شد.»
ابوالحسن مسترق راوی این خبر میگوید: «من هم از وقتی که این واقعه را از عمویم ابو عبداللَّه (حسین) شنیده ام، شکی که در این باره داشتم به کلی برطرف گردیده است.»
📔 بحار الأنوار: ج۵۲، ص۵۸
#امام_زمان #داستان_بلند
🔰
قدم هایی برای خودسازی یاران امام زمان (عج)
✅قدم اول: نماز اول وقت
✅قدم دوم:احترام به پدرومادر
✅قدم سوم:قرائت دعای عهد
✅قدم چهارم: صبر در تمام امور
✅قدم پنجم:وفای به عهدبا امام زمان(عج)
✅قدم ششم:قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
✅قدم هفتم:جلوگیری ازپرخوری وپرخوابی و راحت طلبی
✅قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
✅قدم نهم:غیبت نکردن
✅قدم دهم:فرو بردن خشم
✅قدم یازدهم:ترک حسادت و تکبر
✅قدم دوازدهم:ترک دروغ
✅قدم سیزدهم:کنترل چشم و زبان
✅قدم چهاردهم:دائم الوضو
#امام_زمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✨ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد
ای روشنی کلبۀ احزان برگرد...
✨یعقوب امیدش همه پیراهن توست
ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد...
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
#امام_زمان
.
💠 زوار حضرت حجت (عج)
مردی از اهالی سامرّاء بود که سنی مذهب بود. این مرد که مصطفی محمود نام داشت، از خدام بود و روشش اذیت زوار بود و اموال آنان را به روشهایی که موجب غضب خدای جبار است، میگرفت!
او اغلب اوقاتش را در سرداب مقدس، در راهروی کوچک پشت پنجره ای که آنجا نصب شده بود، مینشست و هر کس از زائران که میآمد و مشغول زیارت میشد، او بین زائر و مولایش مانع میشد و غلطهای متعارفی را که عوام الناس دارند گوشزد میکرد و مانع ایجاد حالت حضور قلب و توجه میشد.
شبی در خواب حضرت حجت علیه السّلام را دید که به او فرمود: تا کی زائران مرا آزار میدهی و نمی گذاری زیارت کنند؟ چرا وارد کلامشان میشوی و از آنان غلط میگیری؟ بگذار هر طور که میخواهند زیارت کنند!
آن مرد سنی بیدار شد، در حالی که خدا گوشش را کر کرده بود، به گونه ای که چیزی نمی شنید. به این ترتیب زوار از دستش خلاص شدند، تا اینکه خدا او را به اسلافش منتقل و در جهنم جای داد.
📔 بحار الأنوار: ج۵۳، ص۲۷۵
#امام_زمان #داستان_کوتاه
♨️چگونه عشق به فرج را در وجودمان افزایش دهیم؟!
🔸خیلی ها میپرسند: چگونه عشق به فرج را در وجودمان افزایش دهیم و در اوج اشتیاق نسبت به ظهور
زندگی کنیم تا در عداد منتظران واقعی #امام_زمان عجل الله قرار گیریم؟
🔸پاسخ این است که افزایش این اشتیاق، چیزی جدا از کسب تقوا، انجام صحیــح و مخلصانۀ عبادات و اجرای فرمانهای الهی به ویژه تکالیف اجتماعی نیست و در کنار همۀ این موارد و بعد از کسب معارف لازم و آگاهیهای دقیق و عمیق، اگر خواستیم به کار ویژه ای بپردازیم، باید به «ذکر» توجه کنیم.
👌اینجاست که جایگاه ذکر روشن میشود. اینجاست که «دعای ندبه»، «دعای عهد» ،«دعای سلامتی امام زمان» و سایر ادعیه لازم میشوند.
آیا اگر کسی امام زمان را دوست دارد و منتظر اوست، نباید حداقل روزی یک بار به یاد او بیفتد؟ نباید در قنوت نمازهایش و در هر لحظه ای از لحظات استجابت دعا، برای فرجش دست به دعا بردارد؟!
📚 انتظار عامیانه،عالمانه،عارفانه استاد پناهیان
#اعمال_منتظران
📌#تلنگر_مهدوی
⁉️حرفای ناخودآگاهِ تهِ دلت چیه؟
🔸 هر کدوم از ما پشتِ درِ قلبمون یک درونی داریم که معطل مونده! یک دکتر بیهوشی تعریف میکرد: «اکثر آدما وقتی بیهوش میشن به هوش که میان حرفای ناخودآگاه میزنن...
🔸 یکی فحش میده، اون یکی داد و بیداد میکنه، یکی از قرضاش میگه... اما این وسط یک نفر بود که مرتّب شعر برای آقا امام زمان میخوند! تمامِ عواملِ اتاق عمل رو شگفت زده کرده بود. اصلا تو حالِ خودش نبود ولی حرفهای ناخودآگاهِ ته دلش رو میزد»
🔸 ما هم مدهوش بشیم از این حرفها میزنیم؟ مدهوشِ مرگ بشیم همین حرفها رو میزنیم؟ بشیم مثل اون بچه بسیجی که تو عملیات بیتالمقدس رو تانک پشت تیربار نشسته بود، گلوله که خورد وسط سینهاش، اولین کلمهای که گفت این بود: «علی!» دو مرتبه دیگهام اسم علی رو برد بعد گفت: «آخ سوختم!»
🔸 کاش اگه ضربهای به دلِ ما بخوره اولین کلمهای که میاد بیرون «یا مهدی» باشه... کاش تا ما رو از خواب بیدار میکنن بگیم آقا اومد؟ بگن: «آقا چیه؟! آقا کجا بود؟» بگیم: «هان ببخشید!! حواسم نبود...»
👌 آره حواست نبود ولی تو این «حواسم نبود»هات چه حرفهای قشنگی میزدی...
#امام_زمان
.
♦️ کفش مرا پینه میزنی؟
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر میزد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود.
پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه میزنی؟»
سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول دادهام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجبتر است، آن را کنار میگذارم و کفش شما را تعمیر میکنم».
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه میزنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یکبار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه میزنی" داد و فریاد میکنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش میگردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!»
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که دادهای چقدر مقید هستی.»
📔 روزنههایی از عالم غیب، آیت الله سید محسن خرازی
#امام_زمان #داستان_کوتاه
🔰 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔻
وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم.
تمام وجودم می لرزید و بی اختیار اشک می ریختم و گریه می کردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند.
ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو می برد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمی فهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن می دیدم، با سرعت به طرف آن ها می رفتم، ولی وقتی نزدیک می شدم متوجه می شدم که اشتباه کرده ام.
خیلی خسته شدم، واقعاً نمی دانستم چه کنم. دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن، گفتم خدایا خودت به فریادم برس!
در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می آید. جمعیت را کنار زد و به من رسید. چهره اش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم.
وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت: «راه را گم کرده ای؟ بیا تا من قافله ات را به تو نشان دهم.» او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن» را دیدم!
خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است. از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت: «به شوهرت سلام مرا برسان».
من بی اختیار پرسیدم: «بگویم چه کسی سلام رسانده؟» او گفت: «بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای!»
تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم و هر چه جستجو کردم، پیدایش نکردم. آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کرده ام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد.
از آن سال به بعد ایام محرم، روز عرفه، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که می رسید من و شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را می کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست.»
📔 ملاقات با امام زمان در عصر حاضر، ابوالفضل سبزی
#امام_زمان #داستان_بلند
🌺🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌺🍃🌺🍃