ناگزیر از سفرم بی سر و سامان چون باد
به #گرفتار_رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
#بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه #مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که #یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ بجز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد...
✍ #فاضل_نظری
.
.
.
🌱 https://eitaa.com/parvaz_90