eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.2هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
148 🔰 حاج اقا عسکری: اما محتوای صیحه دوم چی هست... همانطور که گفتم صیحه دوم حرف از حقانیت سفیانی میزنه و مردم رو به شک میندازه 🌀 ساسان : حاج اقا ، مردم دنیا که نمی دونن سفیانی کی هست، اونها اصلا اسم امام زمان(عج) و سفیانی و این علائم ظهور و این جنگ ها و... رو نشنیدن اصلا ، پس چطور میشه دشمن از این شعار برای تفرقه در بین مردم و ترویج باطل استفاده می کنه؟ 🔰حاج اقا عسکری: بله ، سوال بسیار مهمی پرسیدید، چند تا نکته رو باید بگم و بعد برسم به این سوال شما 💠 یکی از اهالی مسجد : حاج اقا خیلی دیر شد ، به اعمال امشب که اولین شب قدر هست ، نمی رسیم ، این سخنرانی رو میشه بعدا هم بکنین ، اگه بخواد بحث شما همینطور ادامه پیدا کنه ، از اعمال جا می مونیم ! 🔰 حاج اقا : آقای .... بزرگوار ، حرف شما درست هست ، اما بدونین بحث های علمی هم مهم هست ! بحث هایی که درباره امام زمان (عج) و ظهور ایشون مطرح میشه از مهمترین بحث های علمی و دینی هست 👈ما در شب قدر باید قدر امام زمان (عج) رو بشناسیم ، فقط با اعمال که نمیشه به این مقام برسیم، باید یک سری بحث های مهدوی هم بکنیم و از امام خودمون شناخت هم داشته باشیم 👈من تازه حدیث امام صادق (ع) رو براتون خوندم که هر کسی این احادیث رو ندونه در زمان وقوع این علائم دچار شک و تردید میشه ، 👈آیا بدتر از شک و تردید در دین و دین شناسی داریم؟ اینها رو اگه ندونیم بعدا دچار مشکل میشیم بزرگوار این همه آدمی که در جنگ جمل و صفین شرکت کردند ، بی دین نبودند اما بی علم بودند ، بی بصیرت بودند 👌ما باید علم خودمون رو زیاد کنیم تا هم بتوانیم از دیگران دستگیری کنیم و هم بتونیم بصیرت خودمون رو زیاد کنیم و در مواقع شک و تردید ، از جاده راست منحرف نشیم. ⬅️بزرگانی مثل شیخ صدوق (ره) بحث های علمی در شب قدر رو از مهمترین کارهای پرثواب این شب می دونستند 👈👈راستی ! یک نکته بگم که تازه یادم اومد شماها همه تون اسم تفسیر المیزان رو شنیدین اثر چه کسی هست؟ همه گفتن علامه طباطبایی حاج اقا : اقرین، حالا می دونستین که علامه طباطبایی این اثر مهم رو در شب 23 ماه مبارک رمضان تمام کردند؟؟؟ پس میشه شب های قدر ، کار علمی هم کرد این بحث ها و سوالاتی که مردم عزیز دارند هم جزء بحث های علمی هست برای شناخت بیشتر امام زمان (عج) و دشمنان ایشون ✳️ اما چند تا نکته مهم بگم و بعدش بریم سر سوال آقا ساسان عزیز ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزِ مرد نداشتند لیڪن روزها را مردانہ ساختند جوراب‌شان شاید سوراخ نبود اما پیڪری سوراخ شده از گلوله‌ و ترڪش‌ داشتند! پاس می‌داریمـ یادِمردانِ مردِسرزمین‌مان‌را روزِ مردانِ واقعۍ مبارڪ.. ‌@mahman11
🦋 کلام‌ شهید: حواست بھ دوتا چیز باشه: نمازِ اول وقت..! جلوۍ چشم‌تو بگیری..! ان‌شاءاللھ بقیه‌‌اش هم درست می‌شه.. 🙂✌️ 🦋☝️ @mahman11
✌️ اینم به عشق فرمانده لشکر! می‌گفت: داشتم تو جاده می‌رفتم، دیدم یه بسیجی کنارِ جاده داره می‌ره، زدم کنار سوار شد، سلام و علیک و راه افتادیم، داشتم می‌رفتم با دنده ۳ و سرعت ۸۰تا، بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشین‌ها حق ندارن از ۸۰تا بیشتر بِرن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر :)✌️😃 تو راه که می‌رفتیم دیدم خیلی تحویلش می‌گیرن!! می‌خواست پیاده بشه بهش گفتم: اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز می‌کنن لااقل یه اسم و نشانی بهم بده شاید یه جایی به‌دردت خوردم؛ یه لبخندی زد و گفت: همون‌که به عشقش دنده چهار رفتی...🙂✌️ 🦋 لبخندهای خاکی 🌷 🌷 یاد شهدا با هدیه @mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رنگارنگ 🌸
🖤 عرش را ساخٺ خدا با دَمِ مولا و سپس سر در نُہ فلڪش نام تو را زد الف قامٺ صبر اسٺ زصبرٺ قائم الف قامٺ غم را تو شدے مَد 🥀 (س)💔 🥀🏴 @ranggarang
هدایت شده از رنگارنگ 🌸
عقیلة العرب الگوے عشق و عزٺ ماسٺ ڪنار مرقد او مڪتب ماسٺ بہ ‌این دلیل همیشہ بہ‌ خویش مےبالیم جوار رحمٺ او مایهٔ سعادٺ ماسٺ 🥀 (س)💔 🥀 @ranggarang
هدایت شده از رنگارنگ 🌸
مداحی_آنلاین_ام_المصائب_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.25M
🏴 (س) ♨️ام المصائب! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام عالی @ranggarang
هدایت شده از رنگارنگ 🌸
مداحی_آنلاین_سلام_من_به_زهرای_زمین_کربلا_زینب_جواد_مقدم.mp3
5.44M
🔳 (س) 🌴سلام من به زهرای زمین کربلا زینب 🌴دارم همیشه آوای روحی لک الفدا زینب 🎙 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 مصاحبه شنیدنی با رزمنده نوجوان، شهید حسن ذاکری، اعزامی از استان هرمزگان، جزیره قشم را ببینید که برای خودش یک کلاس ایثار و عرفان است. 🎙ما به ندای امام خمینی (ره) لبیک گفتیم و پاسدار خون شهدا هستیم... 👆مرد بودن به قد و هیکل گنده و زور و بازوی قوی نیست؛ به وجود و معرفت انسانهاست! @mahman11
🌹می‌گویند غمِ پسر را پدر تسکین می‌دهد، مانده‌ام غم پدر را چه کسی تسکین خواهد داد..! @mahman11
🌹 🌹حاج قاسم سلیمانی: من معتقد هستم امام زمان (عج) که ظهور بکنند حکومتی که ایجاد می‌کنند و قله‌ی آن حکومت، آن دوره‌ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش‌ها و حالاتش اتفاق افتاد... 🔹مهرماه ۱۳۹۵ @mahman11
🌹وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد. @mahman11
📸 یک قابِ پدر و پسری ... عمو درویش پیرمردی‌حدود ۸۵ ساله بود کـه همیشه به نیروهـای کـم سن و سال روحیه می داد. همرزم و فرزندِ رشیدش، قاسم، در پدافندی عملیات بیت‌المقدس۴ به درجه رفیع شهادت نائل شد. @mahman11
💠 بالاترین نقطه‌ی زمین شانه‌های پدر بود .... @mahman11
"رمان 💞 سیدمحمد تلفنش را از جیب لباسش در آورد و تماس گرفت: سلام حامی جان! خوبی؟ حامی:سلام سیدجان!الحمدالله. سیدمحمد: خانومت، بچه ها خوبن؟ حامی:خوبن!الحمدالله شما خوبی؟ خانم، بچه ها، خوبن؟یادی از ما کردی؟ سیدمحمد: همه خوبیم. راستش یک زحمت داشتم برات. حامی: شما رحمتی سید! در خدمتم! سیدمحمد: میتونی بری گلزار سر خاک مهدی؟ حامی: نگرانم کردی سید. چی شده؟ سیدمحمد: حالا بعدا برات تعریف میکنم. فقط فوری هستش. ببین زینب سادات اونجاست! حامی: دارم آماده میشم. الان میرم. سیدمحمد: حامی، فوری هستش ها! منتظر تماست هستم. حامی:نگران نباش. یا علی تماس را قطع کرد و دوباره شماره گرفت. سید محمد: یک تار مو از سر زینب سادات کم بشه، به خاک برادرم قسم کاری میکنم پشیمون بشی! محمدصادق: متوجه منظورتون نمیشم سید! سیدمحمد: متوجه نمیشی؟ به چه حقی مزاحم زینب شدی؟ محمدصادق: من مزاحم زینب نشدم! سیدمحمد: زینب نه! زینب خانم! مواظب حرف زدنت باش. محمدصادق: نامزدمه و هر جور بخوام صداش میکنم! سیدمحمد: کدوم نامزد؟ نامزدی که چند سال پیش بهم خورد؟ محمدصادق: ببین سید، زینب زن من میشه، اینقدر داد و بیداد نکنید! این موضع گیری های اشتباهتون فقط باعث میشه بعد ازدواج دیگه نذارم ببینیدش! سیدمحمد: تو ببین دستت بهش میرسه یا نه، بعد منو تهدید کن. محمدصادق: ببخشید اما شما هیچ کاره هستید. نه پدرش هستید نه مادرش! حتی اونقدر عمو نبودی که برادرزاده خودت رو ببری پیش خودت زندگی کنه، چه برسه به ایلیای بیچاره که هیچ کسی رو نداره! سیدمحمد غرید: بزرگتر از دهنت حرف میزنی بچه! خیلی بزرگتر از دهنت! من قیم زینب هستم! برو دعا کن زینب سادات پیدا بشه! محمدصادق نگران شد: مگه گم شده؟ سیدمحمد پوزخند زد: بعد از مزاحمت تو! محمدصادق: اون پسره به شما گفت؟ سیدمحمد: به تو ربطی نداره کی به ما گفته. دور و بر زینب سادات ببینمت دیگه اینقدر آروم نمیمونم! تماس را قطع کرد و گفت: این پسره ادب و احترام سرش نمیشه. احسان دلش شور میزد. آنقدر که طاقت نیاورد و پرسید: این آقا حامی که بهش زنگ زدید، مورد اعتماد هست؟ صدرا دستش را گرفت و لبخند آرامش بخشی زد و زمزمه کرد: داری خودتو لو میدی ها! آروم باش. سیدمحمد گفت: آره. دوست سیدمهدی بود. خونه اش نزدیک گلزاره. تلفنش زنگ زد و بعد از وصل تماس سیدمحمد نفس راحتی کشید و نشست. تماس را قطع کرد و لبخند زد و به جمع نگاه کرد: سرخاک باباش بود! دلها آرام شد. بعد از بحث های فراوان قرار شد احسان و مهدی و با اصرار فراوان ایلیا به قم و به دنبال زینب سادات بروند. سیدمحمد که از بیمارستان آمده بود خسته بود و چشم هایش دو کاسه خون شده بود، رها و صدرا هم که بعد از آمدن به خانه درگیر گم شدن زینب سادات بودند، زهرا خانم هم که پا درد به او اجازه سفر نمیداد. شبانه به راه افتادند. 🌷نویسنده:سنیه_منصوری ادامه‌ دارد ... ‎‎‌‌‎@mahman11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خوشا آنان که با عزت زگیتی بساط خویش برچیدندو رفتند 🌹 ز کالاهای این آشفته بازار شهادت راپسندیدند و رفتند _حاج _قاسم _سلیمانی 🌙 @mahman11