eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11.4هزار دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
8.2هزار ویدیو
276 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @tablighat_mahman11 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مادر شهید میگفت :ناصر به من گفت: بعد از اين مأموريت، با هم براي پابوس آقا امام‌رضا(ع) به مشهد 🕊 مي‌رويم. اما او رفت و ديگر نيامد. . در عملیات کربلای 5، با این‌که زخمی شده بود و ادامه پیشروی برایش ممکن نبود، به یکی از پاسداران نکا گفت: نیروها را یکی کن و ادامه بده! به من کاری نداشته باش.» . 🦋 ۱۹ ماه ناصر ابراهیمی . .📩 قسمتی از وصیت نامه شهید : مادرم! امام خميني حسين زمان ماست و تو مانند آن شب­هاي تاريك كه من در گهواره بودم و مرا شير مي­دادي، مانند آن شب­ها قلبت را متوجه خدا كن و او را دعا كن. . @mahman11
🌹 . 🔸روایتی از حاج کمیل از روزهای سخت کربلای پنج و سردار حاج حسین ... . ▪️ عملیات کربلای پنج کانال پرورش ماهی اغلب نيروهاي ما شهيد و يا مجروح شده بودند و دشمن هم شروع به پيشروي كرد ،مقاومت بسيار سخت شد و هيچ اميدي براي حفظ كردن آن منطقه و حتي زنده ماندن نداشتيم، من يكباره صداي دلنشين و گرم حاج بصير را از آن سوي بي سيم شنيدم كه مي گفت: «📞فلاني من دارم ميام» من وقتي صداي حاجي را شنيدم چنان روحيه گرفتم كه اصلاً فراموش كردم از ايشان سؤال كنم با چند تا نيرو مي آيد؟! ▪️يعني به محض شنيدن صداي حاجي، قوت گرفتم و ناخودآگاه با صداي بلند به بچه ها گفتم: «حاج بصير داره مي ياد»بچه ها خوشحال شدند.مدتي نگذشت كه حاجي از راه رسيد اما نيروي زيادي همراهش نبود.جنگ به نبرد نارنجك تبديل شده بود. من سريع منطقه را براي حاجي توجيه كردم و حاج بصير وقتي در جريان اوضاع قرارگرفت رو به نيروها كرد وگفت: «به نام مقدس ۵تن آل عبا(ع)، ۵تن نيرو مي خواهم. ▪️هنوز حرف حاجي به پايان نرسيده بود كه پنج تن از بچه ها از جمع نيروهايي كه در اطراف ما بودند، بلند شدند و پشت سر حاجي كه ذكر مقدس يا فاطمة الزهرا(س) بر لبش جاري بود نيم خيز از داخل كانال رو به سوي دشمن حركت كردند. ۱۵دقيقه نگذشته بود كه حاجي به همراه آن ۵ نفر بخشي از خط سمت راست ما، كه به اشغال دشمن درآمده بود را تصرف كردند و بعد از مدتي كل خطي كه ما از دست داده بوديم را مجدداً پس گرفتن و ۲۳تن از نيروهاي دشمن را به اسارت درآوردند و فریاد الله اکبر بچه ها طنین انداز شد. @mahman11
624.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خوشا آنان که با عزت زگیتی بساط خویش برچیدندو رفتند 🌹 ز کالاهای این آشفته بازار شهادت راپسندیدند و رفتند _حاج _قاسم _سلیمانی 🌙 @mahman11
🌹 که را کرد ( بیاد ۲۷ محمدرسول اله علیرضا نوری ساروی) . ▪️تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود. . ▪️سردار کوثری نقل میکرد : یک روز آقای رسول‌زاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدی‌کیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راه‌آهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت. . از آنجا که آدم اخلاق‌مدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشم‌های متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامده‌ام که برگردم. اگر می‌خواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران می‌ماندم و به اینجا نمی‌آمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید. . 🌹ایام سالگرد مظلوم و استان سردار علیرضا نوری گرامیباد... . @mahman11
💢 حین عملیات والفجر هشت به یکی از دوستانش گفته بود : بعد از شهادتم به همسرم بگو که من مردانه جنگیدم و کشته شدم. . 📆۲۴ ماه دلاور ویژه ۲۵ شهید والامقام محمدحسین گرامیباد. ( شادی روحش ) @mahman11
🌹آخرین _مکالمه_پشت_بیسیم_شهید_عالی_چه_بود ؟! . با بی سیم در حال صحبت كردن با فرماندهی قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش می كردند كه مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت! آخرین كلمه شهید كه پشت بی سیم می گفت این بود: حسین حسین شعار ماست... همین كه گفت: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان تركش خمپاره حنجره مباركش را پاره كرد و سرشان را از بدن جدا نمود. . 🌷 یاد و نام ذبیح اله عالی مسلم بن عقیل لشکر ویژه ۲۵ . @mahman11
🌴 إِنَّا لِلَّٰهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ . ▪️ امیر آزاده گان حاج علی ( کسی که به او لقب تک چشم را داده بودند و برای تعیین کرده بودند.) : در گذشت پدر بزرگوار تان مرحوم حاج محمد یوسف فردوس را به همه ی باز مانده گان خصوصاً جناب عالی به عنوان سردار بزرگ و فرمانده ی دلاور مان تسلیت عرض می نماییم.▪️ او که سال ها رنج و مشقت‌ دوران اسارت تان را با صبر و شکیبایی و اندوه فراوان، به خاطر خداوند و عنایت به اسلام و ایران عزیز پشت سر نهاده بود، اکنون در محضر بارئ تعالی آرام و قرار گرفته است تا نتیجه ی اخلاص و صبوری اش را شادمانه در یافت کند و روح اش شاد گردد. 🦋 برای روح آن عزیز سفر کرده، رحمت و مغفرت الهی و برای همه ی باز مانده گان و شما سردار آزاده ی عزیز صبر و اجر و عاقبت به خیری مسألت داریم.گروه فرهنگی پیشکسوتان یگان دریایی @mahman11
💢 . ▪️از عملیات برگشته بودیم.ناصر مجروح شده بود.رفتیم تهران مطب پزشک برای درمانش.ناصر رفت داخل و من بیرون منتظر ش بودم.مدتی نگذشت دیدم ناصر با یه بغضی از اتاق دکتر اومد بیرون.بهش گفتم حاجی چیزی شد؟؟؟ . گفت نه فقط بریم ازینجا محمد.اومدیم بیرون دیدم زد زیر گریه ، اشکش می‌ریخت، گفت : محمد دعا کن شهید بشم ، دیگه این دنیا جای موندن نیست.تعجب کردم!!!گفتم چی شد حاااجی ؟؟؟؟ گفت وقتی رفتم پیش پزشک ، رفت معاینه م کنه ، فهمید که تو جبهه مجروح شدم ، برگشت و بهم گفت : حقتووونه ، میخاسین نرین !!! تا کی دنبال جنگ و جبهه میخاین باشین !!!!!!محمد دعا کن شهید بشم ، من تحمل شنیدن این نیش و کنایه هارو ندارم.... . 🚩 بیاد ویژه ۲۵ ، سردار ناصر بهداشت ، گردان حمزه سیدالشهدا ...( 📸 سمت : محمد موسوی، سمت ناصر بهداشت ) @mahman11
💢 . ▪️از عملیات برگشته بودیم.ناصر مجروح شده بود.رفتیم تهران مطب پزشک برای درمانش.ناصر رفت داخل و من بیرون منتظر ش بودم.مدتی نگذشت دیدم ناصر با یه بغضی از اتاق دکتر اومد بیرون.بهش گفتم حاجی چیزی شد؟؟؟ . گفت نه فقط بریم ازینجا محمد.اومدیم بیرون دیدم زد زیر گریه ، اشکش می‌ریخت، گفت : محمد دعا کن شهید بشم ، دیگه این دنیا جای موندن نیست.تعجب کردم!!!گفتم چی شد حاااجی ؟؟؟؟ گفت وقتی رفتم پیش پزشک ، رفت معاینه م کنه ، فهمید که تو جبهه مجروح شدم ، برگشت و بهم گفت : حقتووونه ، میخاسین نرین !!! تا کی دنبال جنگ و جبهه میخاین باشین !!!!!!محمد دعا کن شهید بشم ، من تحمل شنیدن این نیش و کنایه هارو ندارم.... . 🚩 بیاد ویژه ۲۵ ، سردار ناصر بهداشت ، گردان حمزه سیدالشهدا ...( 📸 سمت : محمد موسوی، سمت ناصر بهداشت ) @mahman11
🌴🌹🕊🌷🕊🥀🌴 🌹 🌹 رشید اسلام شهید سرافراز # ابراهیم_ باقری پدر: قاسم علی تولد:🗓1341/6/1🗓 مدت: 47 سال تولد : شهرستان چرداول استان ایلام تاهل : متاهل، سه پسر یک دختر :🗓1388/6/5🗓 شهادت : کردستان ترور توسط ضد انقلاب ترور : تیر مستقیم سلاح کمری و شکاری شهید آسمان آباد روستای کُل کُل 🌴علمدار فرزند بزرگوار شهید @mahman11
▫️ . رفقا دقت کردین بعضی عکس ها انگار حرف میزنند!نگاه کنید...صادق فرمانده بود دیگه.دلش می‌خواست خودش دم آخر با نیروهاش وداع کنه ...!!! . 💢 صادق ، تیپ ۲ ویژه ۲۵ ، با لباس به نيروهايش بر بالین حاضر و می‌کند...فدای اون قطرات خون شهدایی که با لباست متبرک شده آقا صادق... . . @mahman11
نسیمی کز بن آن کاکل آیو مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو چشو گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو... . . پ ن : سحر از بسترم بوی گل آیو..... @mahman11