مسابقه #حماسه_کاوه(۲)🍃
#دکل_بنفشه
گروهبان جعفری از تکاورهای ارتش بود که در سال ۱۳۶۰ با سپاه سقّز همکاری داشت.خیلی شجاع و نترس بود.لباس پلنگی می پوشید و کلاهِ سیاهِ کجی می گذاشت.وقتی توی سپاه راه می رفت، همه نگاهش می کردند.می گفت:"فرمانده با حالی دارید.🍀
خیلی جیگر داره.همیشه جلوی نیروهاش حرکت می کنه." #محمود او را فرمانده یک پایگاه گذاشته بود؛پایگاه"دکل بنفشه". این پایگاه مشرف به سقّز بود و خیلی اهمیت داشت. یک روز نزدیک صبح،بی سیم زد و گفت:"به پایگاه حمله کرده اند."نیروی کمکی می خواست.🍃
می دانستیم تا ما برسیم،او و بقیه بچه ها مقاومت کنند.با یک گروه خودمان را سریع رساندیم پایگاه دکل.هنوز هوا روشن نشده بود. دَم دَمای طلوع خورشید،وارد پایگاه شدیم. همه چیز داغان شده بود.کسی زنده نبود.🌿
گروهبان جعفری وسط پایگاه افتاده بود،غرق خون.اسلحه اش ژ۳ بود. برداشتم و نگاهی به خشابش انداختم. فشنگ نداشت؛حتی یک عدد.یاد حرفش افتادم،حرفی که مدت ها قبل گفته بود:" آن قدر با #کاوه می مونم تا شهید بشم."🌱
پایان این قسمت
راوی:حمید خلخالی
📚#حماسه_کاوه
🆔@mahmodkaveh
مسابقه #حماسه_کاوه(۲)🍃
#دکل_بنفشه
گروهبان جعفری از تکاورهای ارتش بود که در سال ۱۳۶۰ با سپاه سقّز همکاری داشت.خیلی شجاع و نترس بود.لباس پلنگی می پوشید و کلاهِ سیاهِ کجی می گذاشت.وقتی توی سپاه راه می رفت، همه نگاهش می کردند.می گفت:"فرمانده با حالی دارید.🍀
خیلی جیگر داره.همیشه جلوی نیروهاش حرکت می کنه." #محمود او را فرمانده یک پایگاه گذاشته بود؛پایگاه"دکل بنفشه". این پایگاه مشرف به سقّز بود و خیلی اهمیت داشت. یک روز نزدیک صبح،بی سیم زد و گفت:"به پایگاه حمله کرده اند."نیروی کمکی می خواست.🍃
می دانستیم تا ما برسیم،او و بقیه بچه ها مقاومت کنند.با یک گروه خودمان را سریع رساندیم پایگاه دکل.هنوز هوا روشن نشده بود. دَم دَمای طلوع خورشید،وارد پایگاه شدیم. همه چیز داغان شده بود.کسی زنده نبود.🌿
گروهبان جعفری وسط پایگاه افتاده بود،غرق خون.اسلحه اش ژ۳ بود. برداشتم و نگاهی به خشابش انداختم. فشنگ نداشت؛حتی یک عدد.یاد حرفش افتادم،حرفی که مدت ها قبل گفته بود:" آن قدر با #کاوه می مونم تا شهید بشم."🌱
پایان این قسمت
راوی:حمید خلخالی
📚#حماسه_کاوه
🆔@mahmodkaveh