🌼🌿🌼
🌿🌼
🌼
#رمان 🌸⃟🥑.⿻
🍃 #آوای_انتظار
📖 #قسمت_دویست_و_سی_و_هفتم
این همه آدم دورم بود اما چه فایده وقتی بدون سپهرم تنها ترین بودم!
زنی با عطر مادرم محکم تو آغوشم گرفت ! شونه هاش و گرفتم دردی تو شکمم پیچید از خودم فاصله اش دادم با صورت خیسش دستی روی چهرم کشید و با ناله گفت
+: الهی مادرت دورت بگرده! چرا رفتی همه زندگیم!
چشمم به بابا افتاد سر به زیر اشک میریخت و این و از تکون خوردن شونه هاش میفهمیدم
زنعمو سهیلا و عمو دورم و گرفتن سهیلا محکم بغلم کرد و با گریه گفت
+: داداشم کجاست/؟؟؟
شاید هنوز خبری ازش نداشتن اما چطور به زبون میاوردم اون صحنه جگر سوزانه رو...
با دردی که توی شکمم میپیچید صورتم مچاله شد
با تعجب نگاه سنگینشون و احساس میکردم...
زنعمو که گریه امو دید با بهت پرسید
+: تو بارداری؟؟
بی اختیار تعادلم و از دست دادم و نشستم روی زمین و با ناله گفتم
-: یادگار سپهرمه!!....
سهیلا روی دو پا نشست شونه هام و تکون دادو با نگرانی پرسید
+: یعنی چی؟؟ سپهر کجاست؟ تو نامه نوشته بودی رفتی پیشش پس چرا نیست؟؟داداشم کو؟؟؟
انگار لب هام و به هم دوخته بودن نمیدونستم ... نمیتونستم چیزی بگم...
به یک کلمه اکتفا کردم
+: شهید... شد....!
صدای جیغ زنعمو بلند شد....
از ترس به خودم لرزیدم و چشم هام سیاهی رفت دیگه چیزی نفهمیدم...
با صدای پرستار چشم هام و باز کردم دستگاهی و روی شکمم گذاشت که صدای قلب تندش همه اتاق و پرکرده بود...
الهی دورت بگرم من! آرامشم...
بی هوا اشکهام راه خودشونو پیدا کردن...
مامان وارد اتاق شد با نگاه غمگینش سعی داست اشکهاش و از دیدم پنهان کنه!
با یه لبخند تلخ گفت
+: قربونت برم... ! دیدی با خودت چی کار کردی! ...
حالا با این بچه توی شکمت میخوای چی کار کنی!
بی جون جواب لبخند تلخش و دادم
╔╦══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╦╗
@MAHMOUM01
╚╩══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╩╝
🌼
🌿🌼
🌼🌿🌼
🌼🌿🌼
🌿🌼
🌼
#رمان 🌸⃟🥑.⿻
🍃 #آوای_انتظار
📖 #قسمت_دویست_و_سی_و_هشتم
+: به دنیاش میارم ... بزرگش میکنم...!براش مادری میکنم....
نتونست خودش و کنترل کنه و زد زیر گریه!
دستهام نشست روی دستهاش و گفتم
-: من بمیرم نبینم اشکات و مامانم!
این بچه یادگار سپهره! تا الانشم با وجود این بچه هست که تونستم با شهادتش کنار بیام!
اشک هام سرازیر شد
گونه هام و. نوازش وارانه نوازش میکرد...
بابا وارد اتاق شد ...
چشمش چرخید روی سرمی که تو دستم فرو رفته بود...
با نگرانی و تاسف نگاهم کرد و آروم گفت
-: خوبی بابا!؟
+: خوبم ممنون!
شاید دیگه دلش نمیخواست باهام هم کلام شه!
بعد اینکه سرمم تموم شد مرخص شدم!
هرطور بود تو نماز خونه بیمارستان نمازم و نشسته خوندم !
پنگوئن وارانه راه میرفتم !
هنوز !
اما اونقدر ضعیف شده بودم که نای راه رفتن هم نداشتم براش قرآن میخوندم همیشه میگفت آوا برام قرآن بخون!...
دلم بیشتر از همیشه گرفته بود
دلم هواشو میخواست...
دلم صدای نفس هاش و میخواست...
دلم بوی عطرش و میخواست...
سر گذاشتم روی بالشتش و لالایی خوندم
دیدی سپهر ... دیدی رفتی و من و با بچه توی شکمم تنها گذاشتی دیدی همیشه آرزوی پدر شدن داشتی!
دیدی با رفتنت یکی از وجود خودت وه گذاشتی برام!
همیشه بیا تو خوابم! باشه؟
حالا که گمنامی برم سر مزار خالیه کی زار بزنم کجا بیام باهات درد و دل کنم؟
یادته میگفتی دلم میخواد مثل حضرت زهرا گمنام باشم! دیدی بلاخره خدا بهته لبخند زد؟
تو راست میگفتی من تنها نیستم !
من بعد تو اول خدا رو دارم و بعد این بچه ای که توی شکممه !
شفاعتم کن سپهر ! قول دادی روز محشر بهم نگاه بندازی! کمکم کن از پس نبود ِتو بربیام... کمکم کن بتونم بدون تو به این زندگی ادمه بدم...
نفهمیدم کی بالشت زیر سرم از گریه خیس شد با دردی که مداوم تو شکمم میپیچید اولش نادیده گرفتم...
اما هرلحظه که میگذشت فاصله درد ها کمتر و شدت درد هام بیشتر میشد اونقدر شدید که راه نفسم وسپهر ! قول دادی روز محشر بهمه نگاه بندازی! کمکم کن از پس نبود ِتو بربیام... کمکم کن بتونم بدون تو به این زندگی ادامه بدم...
╔╦══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╦╗
@MAHMOUM01
╚╩══• •✠•❀ - ❀•✠ • •══╩╝
🌼
🌿🌼
🌼🌿🌼
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله: قطعرابطه با خويشاوندان، مانع اجابت دعا مىشود.
📚 نزهة الناظر، ص۳۷، ح۱۱۵
امروز جمعه
۱۷ آذر ماه
۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۵
۸ دسامبر ۲۰۲۳
→@MAHMOUM01
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌷 چندنفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود. یکی از آنها پرسید: « شاهرخ! اینکه میگن همه باید مطیع امام باشن رو تو قبول داری؟ آخه مگه میشه یه پیرمرد هشتادساله کشور رو اداره کنه؟»
شاهرخ کمی فکر کرد و گفت: «ببین! شما قبل از انقلاب روی حرف من حرف نمیزدید؛ درسته؟» آنها تأیید کردند. بعد ادامه داد: «هرجایی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه؛ کسی هم روی حرف اون حرف نزنه. این یه نفر تو مملکت ما عالم دین و بنده واقعی خداست؛ خدا هم پشت و پناه ایشونه.»
بعد از کمی مکث گفت: «به نظر شما، غیر از خدا کسی میتونست شاه رو از مملکت بیرون کنه؟ پس همین نشون میده که پشتیبان ولایت فقیه خداست.»
این استدلالهای ساده او کار خودش را کرد.
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#وقتتون شهداایی
@MAHMOUM01
#حدیث_روز
📣 امام صادق «علیهالسلام»:
🔸روز جمعه خود را بیارایید و غسل کنید و خوشبو سازید و موهای خویش را شانه زنید و پاکیزه ترین لباس را بپوشید، چرا که خدا در این روز به زمینیان توجه میکند تا حسنات را چند برابر کند.
@mahmoum01