⭕️ و نکته جالب اینکه در خبر ها اومد که قراره واکسن کرونا رو به نیروهای مسلح کشورمون به صورت رایگان بدن!
🔶 برخی عزیزان میگن که پس چرا رهبر انقلاب تاکید میکنند به زدن ماسک؟
❇️ ببینید ماسک زدن فقط زمانی که آدم در بین جمعیتی هست خوبه که انجام بشه ولی اینطور نیست که رهبری بگن کلا وقت خواب هم ماسک بزنید! یا همیشه توی خونه هم با ماسک زندگی کنید!
🔹 خود ایشون هم بارها فرمودن زمانی که افرادی دور رو برم باشند ماسک میزنم.
در مجموع استفاده بیش از حد از ماسک خطرناک هست.
هدایت شده از 𝒞𝓇𝒾𝓈𝓉𝒾𝒶𝓃ℴ ℛℴ𝓃𝒶ℓ𝒹ℴ//////🗿🗿ℂ𝕣𝕚𝕤𝕥𝕚𝕒𝕟𝕠 ℝ𝕠𝕟𝕒𝕝𝕕𝕠
همه ما
روانی هستیم
اگرنبودیم،
گناه نمیکردیم:)))
کتابصوتیقراربیقرار4.mp3
6.55M
📚کتاب صوتی #قراربیقرار🎧
✨جای برادرم بود ✨
فصل چهاردهم #قسمت_سی_و_ششم
از زبان برادر شهید حسن قاسمی دانا 🕊
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@sayedebrahim
واقعا به اینا چی میشه گفت؟
عراق هم اجازه داده ولی اینا مانع زیارت شدند.
ان شالله به حق امام حسین علیه السلام به جزاشون برسند...
🚩 @IslamlifeStyles
موافقت عراق با ورود ۱۵۰۰ زائر/ ایران زائر اعزام نمیکند
🔹سخنگوی دولت عراق از پذیرش ۱۵۰۰ زائر از هر کشور برای شرکت در مراسم اربعین خبر داد.
🔹در این رابطه دبیر ستاد مرکزی اربعین گفت: حتی اگر عراق هم زائر بپذیرد، ستاد مبارزه با کرونا اجازه اعزام نخواهد داد.
😒
🚩 @IslamlifeStyles
تصمیم هیئت رئیسه مجلس؛ خودروها به نمایندگان فروخته نخواهد شد
🔹در دوره گذشته خودروهایی به نمایندگان داده شده که در این میان آنها خودروهای گران قیمتی همچون سوزوکی ویتارا و سراتو و در ادوار قبلتر زانتیا مشاهده میشود.
🔹مجلس یازدهم در اصلاح رویه ها بر تهیه خودروی داخلی با اولویت خودروی پژوپارس تأکید داشت اما با توجه به برنامه تولید کارخانه ایران خودرو ناگزیر به خرید ترکیبی از دنا و پژوپارس اقدام کرد و مطابق قواعد و رویههای جاری دستگاههای دولتی این خرید حدود ۴ماه پیش با قیمت مصوب کارخانه که برای همه دستگاههای دولتی هست، انجام شد.
🔹رویه گذشته این بوده که برای صرفه جویی در هزینهها خودرو به صورت قسطی به نماینده واگذار و در این صورت تمام هزینههای مربوط به خودرو به عهده نماینده گذاشته میشد.
🔹هیئت رئیسه این رویه که باعث کاهش جدی هزینهها برای مجلس میشد را امری منطقی تشخیص داد اما رهاشدگی بازارخودرو و افزایش سرسامآور قیمت خودروها در طول این ۴ ماه که حتی پراید را هم تبدیل به کالایی لاکچری کرد، باعث تفاوت قیمت بسیاربالا شد.
🔹 حدود ۶۰ نفر از نمایندگان حتی برای دریافت خوردو ثبت نام نکرده بودند و تعدادی دیگر نیز علیرغم نیاز برای جلوگیری از سوءاستفاده، خودروهای خود را تحویل نگرفتند یا پس دادند نمایندگان دیگر نیز صرفا بر تأمین خودرو برای انجام وظیفه نمایندگی تأکید دارند و نه بیشتر.
🔸نظر به اختلاف قیمتِ بسیار زیادِ ارزش روز خودروها در قیاس با قیمت خرید که در طول این ۴ماه ایجاد شده، هدف اصلی صرفه جویی با این افزایش قیمت پوشش داده می شود لذا مقرر شد خودروهای خریداری شده به نمایندگان فروخته نشود و مالکیت آن متعلق به مجلس باقی بماند و در طول دوره نمایندگی از آن استفاده کنند.
❇️ @IslamlifeStyles
#قسمت_چهل_و_هشت
#مردی_در_آینه
- حدود ساعت 8 شب بود که رفت بیمارستان ...🕗 وقتی اومد بیرون رفتم سراغش ... مطمئن بودم رفتنش اونجا یه ربطی به ماجرای مواد داشت ... هر چی بهش اصرار کردم ... اولش چیزی نمی گفت ... اما بالاخره حرف زد ...🙂
می خواست ماجرا رو به آقای ساندرز بگه تا با اون بچه ها صحبت کنه ... و یه طوری قانع شون کنه که از این کار دست بردارن ...☺️
نمی دونست باید چی کار کنه ... خیلی دو دل بود ... 😥مدام به این فکر می کرد اگه بره پیش پلیس چه بلایی ممکنه سر اون بچه ها بیاد ... برای همین رفته بود سراغ ساندرز ... اما بدون اینکه چیزی بگه برگشت ...😕
وقتی ازش پرسیدم چرا ... هیچی نگفت ... فقط گفت ... آقای ساندرز شرایط خاصی داره ... که اگر ماجرا درست پیش نره ممکنه همه چیز به ضررش تموم بشه ... نمی خواست ساندرز به خاطر حمایت از کریس آسیب ببینه و بلایی سرش بیاد ... برای همین تصمیم گرفت چیزی نگه ...🤐
اون شب ... من تا صبح نتونستم بخوابم ...😴🚫 من خیلی کریس رو دوست داشتم ... خیلی ... 😘
مخصوصا از وقتی عوض شده بود .. یه طوری شده بود ... می دونستم واسه من دیگه یه آدم دست نیافتنی شده ... 😐خوب تر از این بود که مال من بشه ... اما نمی تونستم جلوی احساسم رو بگیرم ... 😍
صبح اول وقت ... رفته بودم جلوی مدرسه شون ... می خواستم بهش بگم تو کاری نکن ... من میرم پیش پلیس و طعمه میشم ... حاضر بودم حتی به دروغم که شده به خاطر نجات اون برم زندان ... می ترسیدم بلایی سرش بیاد ...🥰 که دیدم داشت با اون مرد حرف می زد ...🤔
خیلی با محبت دستش رو گذاشته بودی روی شونه کریس و با هم حرف می زدن ... برگشت سمت ماشینش ... و ... 😦
همه چیز توی یه لحظه اتفاق افتاد ... کریس دو قدم به سمت عقب تلوتلو خورد ... و افتاد روی زمین ... انگار تو شوک بود ...😲 هنوز به خودش نیومده بود ... سعی کرد دوباره بلند بشه ... نیم خیز شده بود ... که این بار چند ضربه از جلو بهش زد ... 😵
همه جا خون بود ... از دهن و بینی کریس خون می جوشید ...🤕
@sayedebrahim
💌(❤)💌
#قسمت_چهل_و_نه
#مردی_در_آینه
لالا دیگه نمی تونست حرف بزنه ... فقط گریه می کرد ... 😭می لرزید و اشک می ریخت ...😬😢
با هر کلمه ای که از دهانش خارج شده بود ... درد رو بیشتر از قبل حس می کردم ... جای ضربات چاقو روی بدن خودم آتیش گرفته بود ... 🔥🔪
- من ترسیده بودم ... اونقدر که نتونستم از جام تکون بخورم... مغزم از کار افتاده بود ...🤯
اون که رفت دویدم جلو ... 🏃🏻♀️کریس هنوز زنده بود ... یه خط خون روی زمین کشیده شده بود🖍 و اون بی حال ... چشم هاش داشت می رفت و می اومد ...😓 نمی تونست نفس بکشه ...🥴 سعی کردم جلوی خونریزی رو بگیرم ... اما همه چی تموم شد ... کریس مرد ...😵
تنفس مصنوعی هم فایده ای نداشت ... قلبش ایستاد ... دیگه نمی زد ... 💘
چند دقیقه فقط اشک می ریخت ... 😭😭😭گریه های عمیق و پر از درد ... و اون در این درد تنها نبود ... 💞
اوبران با حالت خاصی به من نگاه می کرد ...🥺 انگار فهمیده بود حس من فرای تاسف، ناراحتی و همدردی بود ... انگار حس مشترک من رو می دید ...
نمی دونستم چطور ادامه بدم ... که حاضر به بردن اسم قاتل بشه ... ضعف و بی حسی شدیدی داشت توی بدنم پیش می رفت و پخش می شد ... 🥵
- توی همون حال بودم که یهو از دور دوباره دیدمش ... داشت برمی گشت سراغ کریس ... منم فرار کردم ... ترسیدم اگر بمونم من رو هم بکشه ... 🤭
اون موقع نمی دونستم چقدر قدرت داره ... بعد از مرگ کریس فهمیدم اون واقعا کی بود ...
- تو رو دید؟ ...🧐
- فکر می کنید اگه منو دیده بود یا می فهمید من شاهد همه چیز بودم ... الان زنده جلوی شما نشسته بودم؟ ... اون روز هم توی خیابون ترسیدم ... فکر کردم شاید من رو دیده و تو رو فرستاده سراغم ... 🥶
دستم رو گذاشتم روی میز ... تمام وزنم رو انداختم روش و بلند شدم ... سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما ضعف شدید مانع از حرکت و گام برداشتنم می شد ... آروم دستم رو به دیوار گرفتم و از اتاق بازجویی خارج شدم ... 🥴
تنها روی صندلی نشسته بودم ... کمی فرصت لازم داشتم تا افکارم رو جمع کنم ... 😌
اوبران هم چند لحظه بعد به من ملحق شد ...
- توماس ... بدجور رنگت پریده ... همه ماجرا رو شنیدی ... با لالا هم که حرف زدی ... برگرد بیمارستان و بقیه اش رو بسپار به ما ... تو الان باید در حال استراحت ...🛏 زیر سرم و مسکن باشی ...💉💊 نه با این شکم پاره اینجا ...🔪
چند لحظه بهش نگاه کردم ... چطور این همه رفاقت و برادری رو توی تمام این سال ها ندیده بودم؟ ... حالا که قصد رفتن و تموم کردن همه چیز رو داشتم ...😏 اوبران فرق کرده بود؟ ... یا من تغییر کرده بودم؟ ...
نفس عمیقی کشیدم و دوباره از جا بلند شدم ... آخرین افکارم رو مدیریت کردم و برگشتم توی اتاق بازجویی ...🚪
@sayedebrahim
_ _ _🌱
🌼_ 🌷 _ 🌺_ _
_ 🍂 🌴 _🍀