eitaa logo
مجله خردسالان
31.8هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
51 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
کاربرگ دیداری ⭐️بازی تطبیق سایه و تصویر⭐️ 👫@majaleh_khordsalan
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میانوعده جذاب و مقوی😍 ✅️شکلات خرمایی خرما خشک تازه(یعنی نباید خیلی خشک باشه) ۸۰۰ گرم مغز گردو ۳۰۰ گرم شکلات تخته ای ۱۰۰ گرم کنجد حدودا ۱۰۰ گرم نکته👇: ✅حتما جنس خرما مهمه ✅وقتی مخزن چرخگوشت با خرما پر هست گردو اضافه نکنید 👫@majaleh_khordsalan
چند اختلاف در تصاویر بالا وجود دارد؟؟! 🧠 جواب تست هوش ساعت18:00ارسال میشه😉 👫@majaleh_khordsalan
پیشی کوچولو دوست داره غذاش چرب و لذیذ باشه 🍗🍖 یه ماهی کباب شده درسته روی میز باشه 🐡🐟 پیشی کوچولو دوست داره زرنگ و باهوش باشه 🔮🔍 هر روز واسه صبحونه ش صاحب یک موش باشه 🐭🐭 پیشی کوچولو دوست داره میو میو صدا کنه 💤💤 سرش رو بالا بگیره به آسمون نگا کنه 🌥🌤 پیشی کوچولو دوست داره رو پشت بوم راه بره 🏢🏣 از اونجا تا آسمون تا کره ی ماه بره 🌗🌘 پیشی کوچولو دوست داره روز توی آفتاب باشه ☀️🌞 شب که هوا تاریکه زیرِ نور مهتاب باشه 👫@majaleh_khordsalan
218.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به همین راحتیه😍فقط باعدد5 ‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿ 👫@majaleh_khordsalan
🕊 مسابقه ی پرواز کبوتر زرد، از پنجره داخل اتاق شد. چرخی زد و خودش را در آینه نگاه کرد. پرهایش را صاف کرد. از اتاق بیرون آمد و به کبوتر سفید اشاره کرد. کبوتر زرد و سفید در آسمان، مسابقه ی پرواز گذاشتند. کبوتر زرد بالاتر رفت. نوکش را به ابر زد و بال هایش را سه بار به هم زد و معلق زد. کبوتر سفید پایین آمد و لب پنجره نشست. کبوتر زرد گفت: نمی آیی دوباره مسابقه بدهیم؟ کبوتر سفید جوابی نداد. کبوتر زرد کنار کبوتر سفید نشست و گفت: به کجا داری نگاه می کنی؟ کبوتر سفید گفت: اون کیه آنجا نشسته؟ کبوتر زرد گفت: خب آینه است. کبوتری هم که می بینی، خودتی. سفید گفت: من تا الان خودم را ندیده بودم. زرد گفت: حالا که دیدی. بیا پرواز کنیم. سفید گردنش را جلو برد و گفت: می خواهم خودم را بیشتر ببینم. زرد گفت: پس پرواز چی؟ سفید چشم هایش را بیشتر باز کرد و گفت: بعدا پرواز می کنیم. الان فقط می خواهم خودم را ببینم. زرد گفت: ولی قرار بود مسابقه سرعت بدهیم. سفید گفت: میشه آینه را با خودمان ببریم؟ زرد گردنش را جلوتر برد و به آینه نگاه کرد. سفید گفت: می خواهم همیشه خودم را ببینم. زرد گفت: آن وقت چطوری پرواز کنیم؟ از بین کبوترها، سنگی رد شد و به آینه خورد. آینه تکه تکه شد. کبوترها پرواز کردند. ✍ نویسنده: حسین مجاهد 👫@majaleh_khordsalan
@mer30tvداستان نصیحت اقای خر - @mer30tv.mp3
زمان: حجم: 4.96M
هر شب یه قصه خوب و شیرین داستان نصیحت آقای خر🫏 برای کودک دلبند شما🥰 👫@majaleh_khordsalan