eitaa logo
مجله خردسالان
35.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
32 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خوشگل طلاها 😍 صبحتون بخیر🌞 👫@majaleh_khordsalan
شکل مورد نظر را در هر ردیف پیدا و رنگ آمیزی کن. ✔️ مناسب ۴ تا ۷ سال 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو تا جعبه کوچک زير پای کودک وصل کنيد. از کودک بخواهيد روی صندلی بنشيند و توپهايی که به سمتش ميفرستيد را با پا داخل جعبه ها قرار دهد. ✔️ مناسب 5 سال به بالا 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی پنتاگو برای خانه ها میتوانید از شانه تخم مرغ استفاده کنید و برای مهره ها از درهای رنگی بطری ✔️ مناسب ۶ سال به بالا 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
🌺شعر کودکانه آموزش تربیت جنسی به کودک این بدنی که ما داریم هدیه ای از سوی خدا است محافظت از این بدن کار تمام آدم ها است بعضی از اعضای بدن جلوی چشم های همه است میشه که پنهان نباشن مثل پا و صورت ودست اما یه جاهای دیگه خصوصین برای ما باید که پنهان بمونن از چشم های غریبه ها نمیشه که نشون بدیم حتی به دوست و آشنا مثل یه گنج بی نظیر با ارزشن برای ما فقط میشه وقت لزوم نشون بدیم ما بچه ها اون اعضا رو به راحتی به دکتر و مامان و بابا اگر که هر غریبه ای خواست به اون ها دست بزنه بچه ی خوب باید که زود دست اونو پس بزنه اجازه این کارو ما به هیچکس هیچ جایی ندیم هرکی که خواست دست بزنه به مامان و بابا بگیم 👫@majaleh_khordsalan
🐟 ماهی و کلاغ روزی روزگاری در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد.🐠 حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد. یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟ ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام. ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن. فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود. کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان خیس شد و افتاد توی آب. ماهی کوچولو با خوشحالی به طرف آن رفت و نان خیس شده را با لذت خورد. نان خیلی خوشمزه بود و ماهی حسابی سیر شد. کلاغ هم بقیه نان را خورد و رفت. از آن روز به بعد، کلاغ، هر روز با تکه ای نان خشک به کنار حوض می آمد و آن را در آب حوض خیس می کرد. ماهی سهم خود را می خورد و کلاغ هم سهم خود را. ماه به ماهی نگاه می کرد، می دانست که خدا به او نگاه می کند. ماهی تنها نبود، همان طور که کلاغ تنها نبود. خدا همیشه با آنها بود. 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
اپارتمان حیوانات - @mer30tv.mp3
3.96M
آپارتمان حیوانات 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 👫@majaleh_khordsalan
سلام سلام صبحتون بخیر عشقای خاله😍❤ 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 یه ایده بازی جالب که می تونید با کودکانتون داخل خونه انجام بدید😍❤️ 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر شکل را طبق الگو رنگ آمیزی کن. ✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
20.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 کلیپ شاد کودکانه پروانۀ کوچولو با بال‌های خسته تو باغچه زیر آفتاب 🌞 روی گُلی نشسته🌸 پاهای نازکش را رو گُل دراز کرده مثل کتاب رنگی بال‌ها را باز کرده صد نقش و رنگ دارد بال‌های زیبای او او به تماشای گُل 🌸 من به تماشای او 👫@majaleh_khordsalan
برف هاي سرد تر ني ني توي حياطه چشمش به آسمونه منتظره برف بياد از ابر دونه دونه به ابر ميگه :چرا کم برف مي آري واسه مون زمستونه ! لم نده بي کار توي آسمون برف هاي ديروز تو هي چيکه چيکه آب شد آدم برفي اي که ساخته بودم خراب شد برف هاي سردتر بريز توي حياط خونه برفي که زود آب نشه يکي دو روز بمونه 👫@majaleh_khordsalan
از کودک بخواهید در هر ردیف، شکلی که با بقیه فرق دارد را پیدا کند و رنگ بزند. ✔️ مناسب ۵ تا ۶ سال 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
نیمه ی دوم هر شکل را وصل کن ✔️ مناسب ۲ تا ۶ سال 〰〰〰〰〰〰〰 👫@majaleh_khordsalan
🌼هرکی به فکر خویشه روزی بود و روزگاری بود در مزرعه سرسبزی موش شیطان و بلایی زندگی می کرد در این مزرعه به غیر از موشی یک مرغ و یک گوسفند و یک گاو و یک مار بزرگ که شدیدا با موشی دشمن بود به همراه زن و مرد مزرعه دار زندگی می کردند. یک روز صبح موشی که خیلی گرسنه بود، از لانه اش بیرون آمد و به دنبال غذا می گشت که مرد مزرعه دار که برای خرید به شهر رفته بود همراه با بسته ای سر رسید و همسرش را صدا کرد و بسته را به او داد. موشی خوشحال شد و با خود گفت: حتما برای او غذا خریده از باقیمانده آن ما هم بهره ای می بریم منتظر ماند تا زن مزرعه دا ر بسته را باز کرد. ناگهان چشمش به تله موشی که در دستان او بود افتاد و فریاد زد" ای خدای من" مار بدجنس کم بود، تله موش هم به آن اضافه شد از فردا یک لحظه هم نمی توانم بیرون بیایم. خدا به خیر کند و به سراغ خانم مر غه رفت و گفت:مرد مزرعه دار تله موش خریده بیایید فکری بکنیم، "خانم مرغه گفت": تله موش به من کارندارد من مرغم و از تخم مرغ من استفاده می کنند. بعد موشی به سراغ گوسفند رفت و از او کمک خواست گوسفند در جواب او گفت: آنها فقط از شیر من استفاده می کنند و تله موش به من کاری ندارد . بعد از آن به سراغدگاو رفت او هم در جواب گفت: از من برای شخم زدن استفاده می کنند و تله موش با من کار ندارد موشی هم ناراحت به خانه اش رفت. هوا کم کم تاریک شد و همه به خواب رفتند نزدیک نصف شب صدای تله موش بلند شد مرد مزرعه دار همراه زنش بیرون آمدندو به سراغ تله موش رفتند و با تعجب دیدند که مار در داخل تله گیر افتاد ه است. زن مزرعه دار بی خبراز خطر، نزدیک مار ایستاده بود مارهم که خیلی عصبانی بود پای زن را نیش زد زن هم فریادی زد و به زمین افتاد مرد مزرعه دار که تازه فهمیده بود چه شده است، با بیلی که در دست داشت به سر مار زد و او را کشت، و زن را که بیهوش شده بود به اتاق برد و توسط یکی از همسایه ها طبیب را با خبرکرد. طبیب با دیدن زن به او دارویی داد و گفت : باید استراحت کند مار سمی بوده است باید او را به بیمارستان ببرید یا حسابی از او پرستاری کنید و او را تقویت کنید. فردای آن روز همسایه ها برای عیادت زن آمدند یکی از همسایه ها گفت: سوپ مرغ برای او خوب است مردهم به سرعت به سراغ خانم مرغه رفت و او را کشت و پرهایش را کند و از او سوپ و خوراک مفصلی درست کرد و به همسرش داد. ولی حال او بد و بد و بدتر شد، بعد چند روز یکی دیگر از همسایه ها گفت: او باید گوشت بخورد خیلی ضعیف شده است، مرد به سراغ گوسفند رفت و او را کشت و چند روز برای همسرش کباب و غذاهای مفصل درست کرد و به او داد ولی زهر مار اثر کرد و بعد از چند ماه زن بیچاره مرد. همه فامیل برای تسلیت به مرد مزرعه دار دور او جمع شدند، مرد هم برای پذیرایی از آنها مجبور شد گاو را هم بکشد و برای آنها غذا درست کند. در تمام این مدّت موشی نظاره گر اتفاقاتی بود که در مزرعه می افتاد و با تعجب همه آنها را دنبال می کرد و با خود می گفت: من به آنها گفتم ولی توجه نکردند و فقط به فکر خود بودند. 🍃از این داستان نتیجه میگیریم که خودخواهی عاقبت بدی دارد ‌ 👫@majaleh_khordsalan
قورقوری و استخر بزرگ - @MER30TV.mp3
3.72M
قورقوری و استخر بزرگ 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👫@majaleh_khordsalan
سلام صبحتون بخیر👋🏻 من دارم به ببعی می‌می میدم 😍 👫@majaleh_khordsalan
🎤 خروس🐔 🌺وقتی خروس نازم🐔 🌺قوقولی قوقو رو سر داد 💚از یه روز خوبِ خوب 💚بازم به من خبر داد 🌼گفت عزیزم بیدار شو 🌼صبح شده باز دوباره 🌷هوا چه روشن شده 🌷خورشیدخانوم بیداره🌞 🌿پاشو چشاتو واکن 🌿دنیا خیلی قشنگه 🍄خورشیدخانوم طلایی،🌞 🍄آسمون آبی رنگه 🍂زودباش با یاد خدا 🍂از خواب ناز بیدار شو😴🥱 🐚وقتی صبحونه خوردی🧈🥚🍯 🐚مشغول کار و بار شو سلام بچه ها جون صبحتون بخیر😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. قصه‌های مهدپویا حاوی آموزش مهارت‌های زندگی پیش از دبستان به خردسالان😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها ببینین چه راحت و آسون ساعت شنی میشه درست کرد 😍 👫@majaleh_khordsalan