eitaa logo
مجلس شهدا
892 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
81 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات @ghatre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ طرح جالبِ جمعی از رزمندگان برای ترک گناه : چند تا از رزمنده‌ها یک قرار قشنگ گذاشته بودند: «اینکه هرجا کسی داره غیبت می کنه صلوات بفرستند.» با اینکار هم طرف متوجه اشتباهش می‌شد و غیبت نمی‌کرد ، هم صلوات می‌فرستادند و ثواب می‌بردند. واسه همین هر جا کسی مشغولِ غیبت بود ، یکی می‌گفت: بلند صلوات بفرست ... 📌شهدا نسبت به عاقبت به خیریِ دیگران بی تفاوت نبودند ... ما نیز بی‌تفاوت نباشیم 🌷 @majles_e_shohada 🌷
شهیدے ڪہ در روز شهادت مولا امیرالمؤمنین (ع) و با فرماندهے گردانی بہ نام علے بن ابیطالب(ع) در ماه رمضان در #عملیات_رمضان بہ مقام شهادت رسید. #شهید_حسن_حسن_پور #لشکر25 🌷 @majles_e_shohada 🌷
پروفایل پسرونه... 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
پروفایل دخترونه... 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_11421083.mp3
زمان: حجم: 899.4K
🎵برای پیمودن راه صدساله در یک شب آماده‌ای؟ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش این #افطار مهمان سفره #شهدا باشیم کہ احیاء هستند و رزق‌ شان #عند_ربهم_یرزقون ... شاید از برڪت حضورشان خودِ غریبمان را بیابیم ... 🌷 @majles_e_shohada 🌷
#مهــدےجان! بیا ڪہ ســربازهایت سـال‌هاست #منتظرند پاے #رڪابتــ #فـدا شوند ... #یا_بقیه_الله #بحق_امیرالمومنین_ع #العجل ... 🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسدارِ آقا نمے ماند تا ظهـور را ببینـد ... #شهـید مے شود تا ظهـور نزدیڪ شود ... " اللّٰھُـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْــ " 📸 #مدافع_حرم_آل_الله #شهید_مصطفی_صدرزاده 🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
پارت هفدهم #به_همین_سادگی نگاه عمو احمد پر از تحسین شد و من معذب و خجالت زده نشسته، کمی جابه جا ش
پارت هیجدهم حس کردم همه ی صورتم داغ شد و همزمان با عمه به عطیه چشم غره رفتم. راست میگفت، شبهای زیادی خونه ی عمه میموندم، به خصوص تابستونها. یا عطیه میاومد خونه مون یا من میرفتم اونجا؛ ولی حالا حس غریبی داشتم. عمه از من طرفداری کرد. -خب حالا بچه م باحیاست، تو خجالت بکش. عطیه بامزه خنده ش رو جمع کرد و چشمکی به امیرعلی که درست روبه رومون بود زد، تازه فهمیدم امیرعلی هم حسابی کلافه شده از این حرف نامربوط عطیه و تعارف عمه. میموندم دیگه امشب دیدنم، زیادیش میشد. عمه دست دور کمرم انداخت و محکم بغلم کرد. -پس، فردا ظهر نهار منتظرتم. پوف کشیدن آروم امیرعلی رو شنیدم؛ چون همه ی فکر و ذهنم شده بود عکس العملهاش، انگار دیدن من اون هم دو وعده پشت سر هم واقعا دیگه ته ته عذاب بود. اومدم مخالفت کنم که عمه یه بـ ـوسه محکم کاشت روی گونهم. -نه نیار عمه. یه ماهه عقد کردین، اینقدر درگیر مراسم خونه ی بابا و روضه بودیم که نشده درست عروسم رو پاگشا کنم. منتظرتم. خندهم گرفت، یه دفعه عمه برام شد مادرشوهر و انگار عطیه هم همفکر من شده بود که گفت: -این یکی رو دیگه نمیتونی ناز کنی، این دعوت شخص شخیصه مادرشوهره. عمو احمد بلند خندید و باز من بودم و لپهام که هی سرخ و سفید میشد، عمه هم جای من عطیه رو چشم غرهای مهمون کرد. این قدر دخترم رو اذیت نکن. مادرشوهر چیه؟ من برای محیا همیشه عمهم. عطیه با خنده ابرو بالا مینداخت و باز نگاهش به امیرعلی بود و من دلم خواست با یه نیشگون از خجالت حرفی که قرار بود باشیطنت بزنه دربیام و نشد. -بیا تحویل بگیر. مامانت طرف عروسشه؛ ولی غصه نخور داداش، من هستم. یه خواهرشوهر بازی دربیارم براش کیف کنه. معلوم بود امیرعلی از این تخس بازیهای عطیه خندهش گرفته؛ ولی سعی میکرد نخنده که مبادا من به خودم بگیرم. -بس کن عطیه، نصفِ شبه... به اجبار نگاهش چرخید روی من و من امشب مدیون همه ی اجبارها بودم. -بریم محیا؟ مهربون نگاهش کردم و کاش همیشه یه اجبار روی سرش بود تا من حسرت نخورم برای شنیدن اسمم از زبونش، به این شیرینی. -آره، بریم. دوباره تو بغل عمه فشرده شدم و واقعاً خداحافظی کردیم. 🌷 @majles_e_shohada 🌷