eitaa logo
مجلس شهدا
888 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
81 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات @ghatre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
مجلس شهدا
بار دیگر کتاب خوانی در قالب رمان در اختیارتان قرار داده ایم .... دوقسمت از #رمان_ستاره_سهیل امیدوا
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 به هق هق افتادم. توان حرف زدن نداشتم. خیلی وقت بود که می خواستم با کسی صحبت کنم و راز دلم را برایش بگویم ولی تا امروز تنها همدم من پروردگارم بود. لادن مرا در آغوش کشید سرم را روی شانه هایش گذاشت. وقتی سبک شدم لادن به چشمهایم نگاه کرد و گفت: حالا به من میگی چی شده فدات شم؟ عاقبت قفل دلم را شکستم و با گریه همه چیز را برای لادن تعریف کردم. از خودم گفتم. از دختری که فقط شش سال داشت که دلبسته ی پسری زیبا شد. از عشق و احساس پاکم برایش گفتم. از دختری که سهیل برایش همه چیز شده بود. از سال ها دوری و غم یار برایش گفتم. از گریه های شبانه ام و از دلی که هیچکس از آن خبر نداشت. و عاقبت از بی وفایی تنها همبازی بچگی هایم و از شکستن دلی که امیدش را فقط به عشقش بسته بود. لادن بعد از شنیدن حرف هایم موهای جلوی صورتم را کنار زد و گفت: هنوزم دوستش داری؟ با بغض گفتم: آره نمی تونم فراموشش کنم لادن هر جا میرم سهیل رو می بینم و این خیلی سخته وجود اون دختر در کنار سهیل منو می سوزونه. لادن گفت: الهی قربونت برم باید بی اعتنا باشی باید سعی کنی خودتو با کارهای دیگه سرگرم کنی شایدم لازم باشه برای مدتی از اینجا بری. پرسیدم: کجا برم؟ لادن نگاهم کرد و گفت: لندن. همان طور که به بیرون از پنجره خیره شده بودم گفتم: خودمم همین تصمیمو داشتم. می دونی لادن قبل از این که بیام ایران فکر می کردم سهیل هم منتظرِ تا من برگردم فکر می کردم مثل بچگی هام به فکر منه و دوستم داره ولی حالا می فهمم که اون عشق فقط یه عشق کودکانه بود اگرچه احساس زیبایی بود ولی خیلی زود به پایان رسید. با چشمانی پر از اشک نگاهش کردم و گفتم: من باختم لادن دیگه نمی تونم بیشتر از این زجر بکشم دیگه دوست ندارم بیشتر از این در ایران بمونم این طوری راحت تر فراموشش می کنم. لادن گفت: امیدوارم هر جا که میری موفق باشی. 🌷 @majles_e_shohada 🌷