eitaa logo
مجلس شهدا
904 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
درگوشی های عاشقانه😉 تکست های مذهبی و عاشقانه😍 پروفایل های دخترونه👩 پروفایل های پسرونه👱 پروفایل های عاشقانه💑 @asheghaneemazhabi http://eitaa.com/joinchat/1377632268Cc19bd91091
هدایت شده از Fa
لطفا با قلبی شکسته💔 وارد شوید 👇 اینجا👇 تعمیرگاه دل های خسته است زمین خورده ای ؟😥😪 قدم بگذار به وادی شهدا🕊❣ شهدا دست گیرت می شوند اینجا 👇یک جایی دنج برای هوایی شدن دلهای خسته... باما همراه باشید☺️ ⏬⏬⏬ http://eitaa.com/joinchat/2508062722C6120c4e54a
هدایت شده از n.a🍃🌸
🍃❤️ 🍃❤️❤️ شما به مهمانی مردان خدا😄❤️ دعوت شده اید💌😊 دلنوشته هاے❤️ چند دهه هفتادی🎈{70} از جنس عشق معنوی😍💫 اندکی تامل درمورد فاصله ی خودمان بامردان واقعی...😊🎈💚 🍃👇😍👇😁👇🍃 http://eitaa.com/joinchat/3440377859Cce0707965f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_21054435.mp3
7.05M
.... چقدر آدم عالی نَسَب شهید شدند... 😔 هدیه به روح شهداء و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌷 ... 🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_20889454.mp3
6.02M
پرو بالم علیه... 🎶 سید رضا نریمانی🎉🎉 عالیه.... 🌷 @majles_e_shohada 🌷
بدون شرح..... 🌷@majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
دو قسمت دیگر از رمان #به_همین_سادگی امیدوارم‌ راضی باشید🌺
پارت پایانی -میدونم. سکوت کرد و سکوت کردم، تو دلم گفتم خدارو شکر که شد. دستش دور شونه هام حلقه شد و من همونطور نشسته، مهمون آغوش گرمش شدم و پیشونیم بوسیده شد. -خب حالا بیا بهت یه خبر خوب بدم، دو شب دیگه عمو اینها میان اینجا برای خواستگاری. باز هم امیرعلی تونسته بود لحظه هام رو ثانیه به ثانیه عوض کنه. -چه عالی. پس به زودی عروسی داریم، باید برم دنبال لباس. با خنده و انگشت اشاره ش ضربهای به پیشونیم زد. -خانوم من بذار همه چی حتمی بشه، من نمیدونم شما خانومها چرا بحث عروسی میشه سریع فکر لباس میافتید. خنده ی ذوق زدهم رو جمع کردم. -مسخره نکن، اصلا خودت باید باهام بیای خرید. لبهاش رو با زبونش تر کرد. -به روی چشم، فقط اینکه... پرسشی به صورتش نگاه کردم که ادامه بده. -میخوام با بزرگترها صحبت کنم اگه بشه بریم سر خونه و زندگی خودمون، دلم هر روز دیدنت رو میخواد. همه ی حرفهای امیرعلی غیر مستقیم فقط یه مفهوم ساده داشت، دوستت دارم. باز نگاهم افتاد به دیدن فرش اتاقش و اون با بوسیدن پلکهای نیمه بازم نگاهم رو مجبور به دیدن صورتش کرد و من نمیدونستم امروز با این بـ ـوسه های بی قرارش چه کنم! بی مقدمه بودن و امروز پر از حرارت و من قلبم عاشق تر از عاشق میشد. -ببینمت، تو که مخالف نیستی؟ چون خیلی از عقدمون نگذشته! لبخند محوی زدم و با نگاه عاشقم فقط سر تکون دادم به نشونه ی منفی. نفس عمیقی کشید که از سر آسوده خاطر بودن، بود. -خوبه، پس اول باید به فکر لباس عروست باشی بعد از لباس مجلسی. -من لباس عروس نمیخوام. چین چین شد بین ابروهاش. -یعنی چی این حرف؟ شونه هام رو بالا انداختم و میشد امروز خیلی حرف نگفته رو گفت. -یعنی من جلسه عروسی نمیخوام. دست کشید پشت گردنش. -تا حد آبرومندانه ش رو میتونم برات بگیرم. چشمهام گرد شد، اشتباه برداشت کرده بود. -امیرعلی این چه حرفیه؟! من اصلا منظورم این نبود. نگاهش ته مایه دلخوری داشت. -پس این حرف یعنی چی؟ با انگشت اشاره م بین دو ابروش رو ماساژ دادم تا اخم هاش باز بشه و موفق شدم. -آها حالا شد؛ یعنی اینکه دوست دارم به جاش برم یه سفر معنوی و زیارتی. -اون وقت نمیشه این سفر رو بعدش رفت؟ -خب چرا، ولی من دوست دارم به جای جلسه ی عروسی که فقط چند ساعته و فقط چند عکس ازش یادگار میمونه و نمیفهمی چه طوری این ساعتها میره، برم یه سفر زیارتی و یه قلب عاشق هدیه بگیرم و برای اول زندگیمون کلی دعا جمع کنم؛ برای خوشبختی و کنار هم بودن. چشمهاش و لبهاش یه عاشقانه ی خاص به آدم القا میکرد. *** این خیابون به معنای واقعی کلمه بهشت بود، بین الحرمینی که آرزوش رو داشتم. سر که بچرخونی یه طرف حرم علمدار کربلا باشه و یه طرف حرم آقام امام حسین)ع.( سرم رو تکیه دادم به شونه ی امیرعلی که داشت برام زیارت عاشورا میخوند. نگاهم رو چرخوندم روی گنبد طالیی و پرچم سرخش و توی دلم گفتم »ممنونم آقا.« اشکهام ریخت، من امیرعلی رو مدیون 🌷 @majles_e_shohada 🌷