#حضرت_زینب_س_مصائب
نفس آخرم حسین حسین
نام تو می برم حسین حسین
گفته بودم که بی تو میمیرم
ناز تو میخرم حسین حسین
وقت جان دادن همه بودم
حال ؛بی یاورم حسین حسین
سر پیری چه بی عصا شده ام
کو علی اکبرم حسین حسین
بعد تو بی پناه شد زینب
ای پناه حرم حسین حسین
روضه ها زنده میشود یک یک
پیش چشم ترم حسین حسین
با زمین خوردنت زمین خوردم
چه کنم خواهرم حسین حسین
بین گودال در کنار سرت
شد بریده سرم حسین حسین
پای بوسیدنت لگد خوردم
جلوی مادرم حسین حسین
آنکه پا روی سینه تو گذاشت
کرده خاکی پرم حسین حسین
مانده شش ماه جای چکمه شمر
بر روی پیکرم حسین حسین
تا لباس تورا درآوردند
پاره شد معجرم حسین حسین
ابن ِ کعبِ حرام زاده زده
چنگ بر زیورم حسین حسین
راهش افتاد بر سر بازار
زینبِ محترم حسین حسین
گیر کردم میانِ بزمِ شراب
یادِ تشتِ زرم حسین حسین
اذیتم کرده چشمهای حرام
دختر حیدرم حسین حسین
فکرِ آن سرخ مویِ مجلسِ شام
میکند مضطرم حسین حسین
قاسم نعمتی
@majmaghaemshahr
#مناجات_با_خدا
کارم شده گناه مرتب مرا ببخش
ذکر لبم فقط شده یارب مرا ببخش
با چوب خشم، بنده خود را ادب مکن
من نیستم اگر که مودب مرا ببخش
غافل شدم که شأن ومقامم به دست توست
ای صاحب بزرگی و منصب مرا ببخش
یارب رسیده تیغ گناهم به استخوان
از ضعف، جانم آمده بر لب مرا ببخش
دیگر به چشم قهر به رویم نظر مکن
هستم میان جمع معذب مرا ببخش
عفو مرا حواله به روز دگر مکن
روزی گناه کردم اگر شب مرا ببخش
از مکتب عبودیت تو گریختم
راهم بده دوباره به مکتب مرا ببخش
بهتر از اهل بیت شفیعی نداشتم
یارب به این ذوات مقرب مرا ببخش
مشمول رحمت است کسی که حسینی است
هستم به خادمیش ملقب مرا ببخش
دیشب حسین گفتم و امشب نتیجه داد
امشب بیا بخاطر دیشب مرا ببخش
با «یاحسین» زینب کبری گریستم
یارب به حق ناله زینب مرا ببخش
شاعر: آرش براری
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
لحظه ها لحظه های آخر بود
آخرین ناله های خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیده ای تر بود
چقدر سینه اش مکدر بود
@majmaghaemshahr
چشم خود چه سخت وا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را بپا کرده
باز هم یادِ بوریا کرده
یادِ باغِ گلی که پرپر بود
@majmaghaemshahr
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشه ای بین بازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد
یادگاری زِ خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
@majmaghaemshahr
تا علی اکبرش اذان ندهد
تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
@majmaghaemshahr
زیرِ این آفتاب میسوزد
تنش از التهاب میسوزد
یاد عباس و آب میسوزد
مثلِ رویِ رباب میسوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود
@majmaghaemshahr
میزند شعله مرثیه خوانیش
زنده ماندن شده پشیمانیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش
آه از روزِ کوچه گردانیش
چقدر در مدینه بهتر بود
@majmaghaemshahr
سه برادر گرفته هر سو را
و علی هم گرفته بازو را
دور تا دور قد بانو را
تا نبینند چادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود
@majmaghaemshahr
ناگهان یک سپاه خندیدند
بر زنی بی پناه خندیدند
او که شد تکیه گاه خندیدند
رو سوی قتلگاه خندیدند
بعد از آن نوبت برادر بود
@majmaghaemshahr
آن همه ازدحام یادش هست
جمع کوفی و شام یادش هست
چشمهای حرام یادش هست
حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دختر بود
@majmaghaemshahr
یک طرف دختری که رفت ازحال
یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعتی خوشحال
یک تن اُفتاده تا شود پامال
باز دعوا میان لشکر بود
@majmaghaemshahr
جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد
خیمه ای شعله ور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد
گیسویی دست آن و این اُفتاد
حرمله از همه جلوتر بود
@majmaghaemshahr
یک نفر گوئیا سر آورده
زیر یک شال خنجر آورده
ضربه ای که به حنجر آورده
عرقِ شمر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود
حسن لطفی
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
بین یک مشت خس وخارتنت رادیدم
زیر یک چکمه برادر بدنت را دیدم
آمدم، کاش نمی آمدم و می مردم
وسط هم همه ها، پر زدنت را دیدم
گفتم این معرکه ها درته گودال زچیست
ناگهان دست سنان پیروهنت را دیدم
ساربانی که به امید زدن آمده بود
در کفش آه، عقیق یمنت را دیدم
بدنت روی زمین بودوتکان میخوردی
سم اسب و بدنت...لِهْ شدنت را دیدم
رضاباقريان
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
زیبا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
یا حضرت ام المصایب در همه عمر
یا حضرت ام ابیها بعد زهرا
ای عمه ی ما قبلِ کلثوم و رقیه
هستی خودِ تو مادرِ ما بعد زهرا
پیغمبره هستی،امامت هم که داری
عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا
مثل و شبیهت را ندیده چشم هستی
وقتی تو زن هستی خوشا بر زن پرستی
ای بر سر هر پنج تن هم تاج زینب
ای روح تو همیشه در معراج زینب
آرامش دشت و وقار کوه داری
دریای طوفان دیده ی مواج زینب
چادر نمازت چادر بیت الحرام است
دور تو میچرخند پس، حجاج زینب
خم شد قدت خم بر دو ابرویت نیامد
با اینکه بودی غصه را آماج زینب
اعجوبه ی حیدر نمایی که ندادی
بر دشمنت هم در اسارت باج زینب
خلق خدا هستند وقتی بنده ی تو
لفظ اسیری نیست پس زیبنده ی تو
عمری به پای گریه هایت گریه کردم
بر غصه ی بی انتهایت گریه کردم
بانو شنیدم چادرت آتش گرفته
آتش گرفتم در عزایت گریه کردم
گودال جای زن نبود اما تو رفتی
جان خودت خیلی برایت گریه کردم
نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی
اینجا خود من در ازایت گریه کردم
تو روضه ی دروازه ی ساعات خواندی
بر شام بیش از کربلایت گریه کردم
خندید دشمن بر پریشانیت بانو
بر چوب محمل خورده پیشانیت بانو
علیرضا وفایی (خیال)
@majmaghaemshahr
#مناجات_باخدا
به درگاهت آمد گدایی گرفتار
بریده ز یار و گرفتار اغیار
زمین خورده بارش، زمین خورده هربار
تو امشب دوا کن شده سخت بیمار..
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
دعا کرده اما اجابت ندیده
از این مردم اصلاً رفاقت ندیده
چنان خار گشته که عزّت ندیده
شِقاوت کشیده، سعادت ندیده
پناهی بده آمد عبد گنهکار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
در آتش گرفتارمو پر ز دردم
برای رضای تو کاری نکردم
سرم گرم دنیا شده با تو سردم
کمک کن به سمت گنه برنگردم
بیا از نبخشیدنم دست بردار!
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
گناهان گرفته دو چشم ترم را
زمین خوردم از بس شکسته پرم را
غلامى نکردم پدر مادرم را
ولى مى گذارم به تربت سرم را
گداى حسینم، گداى علمدار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
هو الهو، هو الحی و غفّار ،حیدر
منم بنده ی ربّ قهّار، حیدر
خریده مرا بین بازار، حیدر
صد و ده تجلی ستّار؛ حیدر
به عشق علی گفته هربار تمّار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
بهارم حسین و قرارم حسین است
تمامیِ دار و ندارم حسین است
چه غم از قیامت کنارم حسین است
شفیعی که محشر بیارم حسین است
منم نوکر و با عطش میزنم جار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
به سبحان ربّی الاَعلای زینب
به دنیای زینب، به عُقبای زینب
به آه و دم نیمه شب های زینب
به آتش که افتاده بر پای زینب
به پایى که زخمیست و شد پر از خار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
غریبی به گودال تا دست و پا زد
کسی آمد و بی هوا عمه را زد
سپاهی به تکبیر بر خیمه ها زد
به گودال رو کرد و گریان صدا زد
که وا شد به خیمه دگر پای اغیار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
@majmaghaemshahr
زمین خوردى و یک حرم رفت غارت
حرم رفت غارت، سرم رفت غارت
خدایا کمک، معجرم رفت غارت
چنان ضربه زد، زیورم رفت غارت
شده چشمم از ضربه ها تیره و تار
اجرنا من النار ، اجرنا من النار
سید پوریا هاشمی
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
زینبم نائبة الزهرایم
مادرم گفته که بی همتایم
بشنوید ارض و سما! آوایم
این حسینی که بُوَد، آقایم ...
... تا که دیده به روی من وا کرد
مهر خود را به دل من جا کرد
کوثر حضرت کوثر هستم
زین اَب هستم و زیور هستم
زیور فاتح خیبر هستم
خطبه ام گفت: که حیدر هستم
همه دیدند هنر دارم من
مثل عباس، جگر دارم من
ذوالفقار سخنم برّان است
یکی از لشکر من طوفان است
دشمن از «مردی» من حیران است
بی سبب نیست که سرگردان است...
... دیده هر بار، حریف همه ام
پروش یافته ی فاطمه ام
ای برادر! به دلم غم دارم
دل سوزان و قدی خم دارم
دم آخر شده ماتم دارم
خاطراتی ز محرّم دارم
لرزش دستم اگر جلوه نماست
همه اش زیر سر عاشوراست
همه جا پای به پایت بودم
دائماً زیر لوایت بودم
مثل یک کوه برایت بودم
شاهد کرب و بلایت بودم
من که بازیچه ی تقدیر شدم
از غم تو به خدا پیر شدم
روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده
حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه
وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است
ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...
... تا نبیند سر بی معجر را
پای پر آبله ی خواهر را
محمد فردوسی
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید
آه در سایه بیایید تنش را نبرید
پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید
از روی سینهیِ او پیرهنش را نبرید
بگذارید که راحت بدهد جان زینب
هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد
یا کمی کم بشود گریهیِ خواهر که نشد
یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد
یا نخواند نَفَسی روضهیِ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب
بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی
رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی
یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب
یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند
دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند
با سرِ نیزهیِ سرخی پسرش را بُردند
زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
میدَودَ در وسطِ خیمهی سوزان زینب
یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد
یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد
همهی قافله را دخترکان را میزد
جای شلاق به تن چوبِ کمان را میزد
تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب
چه کند ، مادری از طفل نشان میخواهد
کودکِ بی رَمَقی تکهیِ نان میخواهد
دختری آمده از عمه توان میخواهد
راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد
میرود تا برسد گوشهی ویران زینب...
حسن لطفی
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پارهگریبان ، بی سر و سامان شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود
یکسال و نیم آتشگرفتن سهم من بود
تقدیر پروانه از اول سوختن بود
یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم
با هر نخ پیراهن تو گریه کردم
خیلی برای کشتن تو گریه کردم
با خندههای دشمن تو گریه کردم
هرشب بدون تو هزاران شب گذشته
دیگر بیا آب از سر زینب گذشته
آخر مرا با غصّهی ایّام بردند
با خاطرات سیلی و دشنام بردند
بین همان شهری که بزم عام بردند
این آخر عمری مرا در شام بردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند
گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن
این آخر عمری مرا رو به وطن کن
من را میان کهنه پیراهن کفن کن
با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید
حالا دگر بال و پری دارم، ندارم
در آتشت خاکستری دارم، ندارم
من سایهی بالاسری دارم، ندارم
چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم
آنقدر بین کوچهها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت
باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خیلی میان کوچهها دشوار رفتم
با ناسزای تند نیزهدار رفتم
یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستینم با چه وضعی رو گرفتم
یادم نرفته دور تو جنجال کردند
جمعیتی را وارد گودال کردند
آن ده سواری که تو را پامال کردند
دیدم تنت را زندهزنده چال کردند
یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم
در گوشهی مقتل تو را گم کرده بودم
دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمّامهی پیغمبرت دست کسی رفت
هم یادگار مادرت دست کسی رفت
هم روسریِ دخترت دست کسی رفت
هم خویش را پهلوی تو انداختم من
هم چادرم را روی تو انداختم من
محمد جواد پرچمی
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
ایزد زُلال دیده ی تر آفریده است
بُنیان گذار اشک سحر آفریده است
یک قبله ای برای بشر آفریده است
این کعبه را شبیه پدر آفریده است
تو انعکاس چشمه ی نورِ پیمبری
آئینه ی تمام قدِ شیر خیبری
شب پُشت کوه روشنِ مشرق نزول کرد
خورشید از آسمان طلبش را وصول کرد
نور خدا به قالب یک زن حلول کرد
دنیا دوباره بار امانت قبول کرد...
...تا که تو روی فرش زمین پا گذاشتی
پا روی دیدگان تر ما گذاشتی
ما با گدایی در تو خو گرفته ایم
از چشمه های کوثر تو جو گرفته ایم
از هرکسی به غیر شما رو گرفته ایم
با ذکر نامِ تو دمِ "یا هو" گرفته ایم
آیات مستجاب دعا نام زینب است
ذکر علی علیِ خدا نام زینب است
ما را گدای سیّده زینب نوشته اند
ما را برای سیّده زینب نوشته اند
تحت لوای سیّده زینب نوشته اند
اصلاً فدای سیّده زنیب نوشته اند
پروانه های اهل جنون پرپر تواند
ایل و تبار من همگی نوکر تواند
با تو دمِ حسین لب ما درست شد
ذکر همیشه پُر طرب ما درست شد
باران اشک نیمه شب ما درست شد
با نوکریمان لقب ما درست شد
بانو برای ما نم چشم تری بس است
بانو برای ما لقب نوکری بس است
ای مُحکمات سوره ی مادر..،مدد بده
ای سومین تلألو کوثر..،مدد بده
ای دلخوشی فاتح خیبر..،مدد بده
ای ذوالفقار حضرت حیدر..،مدد بده
بانو!مدد بده که خریدار غم شوم
در این مسیر عشق شهید حرم شوم
ما را جنون سوریه عاقل نموده است
محکومِ حُکمِ محکمه یِ دل نموده است
از این جهان شبزده غافل نموده است
پُشت درِ حریم تو سائل نموده است
ما را غلام حلقه به گوشِ خودت بخوان
ما را مدافعان حریم خودت بدان
دریای علم،سمت وجودت گُسیل شد
یک قطره از علوم تو صد سلسبیل شد
جهل از وقار علمِ تو بانو،ذلیل شد
شاگرد ابتدائیتان،جبرئیل شد
سرمشق خضر و حضرت عیسی تو بوده ای
آموزگار عالم بالا تو بوده ای
دنیا سیاه می شود از دودِ آه تو
صد مرده زنده می شود از یک نگاه تو
راه خدایِ عَزَّوَجَل است راه تو
پشت و پناه هردو جهان شد پناه تو
عالم فدای آنکه پناه تو می شود
شب ها چراغ روشن راه تو می شود
گل های سرخ باغچه ی عشق چیدنی است
تصویر باغ سبز بهاری کشیدنی است
این حالت جنون ملائک چه دیدنی است
ذکر حسین جان تو از بس شنیدنی است
هفت آسمان به خاطر ذکرت سکوت کرد
عشق برادر تو به دل ها هُبوط کرد
کم کم شروع تلخ ترین اتفاق شد
کم کم گذشت و نوبت روز فراق شد
در کربلا تنور جدایی که داغ شد
با سینه های ما غمتان هم اتاق شد
آنجا که نیزه بر بدن آسمان نشست
آنجا که خصم روی تن کهکشان نشست
وای از دمی که شاه ز پیکار خسته شد
راه نفس نفس زدنش نیز بسته شد
سرنیزه ها به روی تن او شکسته شد
شیرازه ی کتاب امامت گسسته شد
او را به ضرب نیزه ای از حال بُرده اند
او را کِشان کِشان تهِ گودال برده اند
برگشت سمت خیمه اطفال..،ذوالجناح
جانی نمانده در بدن ناتوان شاه
آه از نگاه مادر پهلو شکسته..،آه
دارد صدای چکمه می آید ز قتلگاه
لعنت به شمر..،سنگ و عصا در تَحَیُّرَند
با خنجری که کُند شده سر نمی بُردند
آتش به جان لانه ی پروانه ها زدند
با تازیانه دخترکی را صدا زدند
با سیلی و لگد همه را بی هوا زدند
پیش نگاه شاه سر از تن جدا زدند
وقتی طنابِ حرمله سهم رباب شد
بالای نیزه ها سرعباس آب شد
دارد کبودی پرتان سنگ می خورد
در کوچه ها به معجرتان سنگ می خورد
از پُشت بام ها سرتان سنگ می خورد
راس علی اصغرتان سنگ می خورد
ای کاشکی بگویم عدو حرف بد نزد
در ازحادم کوچه تو را با لگد نزد
هرگز دلی شبیه دل تو کباب نیست
ولله در عرب،زدن زن ثواب نیست
آهی شبیه آه مُدام رباب نیست
جای مخدّرات که بزم شراب نیست
ناموس شاه بود و نگاه حرامیان
دندان شاه بود و لگدهای خیزران
یک سال و نیم،درهمه جا گریه کرده است
هرشب به یاد خاطره ها گریه کرده است
با یاد زجر کرببلا گریه کرده است
با داغ سیدالشهدا گریه کرده است
وقتش رسیده..،پیرهنش را بیاورید
آن یادگارِ بی کفنش را بیاورید
بردیا محمدی
@majmaghaemshahr
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
من کی ام انگشتر زیبای عصمت را نگینم
آفتابی بر فراز دوش ختم المرسلینم
گوهر نابی به دست رحمةٌ للعالمینم
ریسمان محکمی در پنجه ی حبل المتینم
بازوی مشکل گشای فاطمه در آستینم
آسمان عصمتی در حلقه ی چشم زمینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از ولادت جای در آغوش پیغمبر گرفتم
تاگشودم دیدهٔ خود را دل از حیدر گرفتم
نقش گل پیوسته ازگل بوسهٔ مادر گرفتم
روح ثارالله را با یک نگه در بر گرفتم
آنچه را می خواستم از دامن کوثر گرفتم
مصطفی میخواندبرگوش آیهٔ فتح المبینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
ماه وخورشیدولایت را به دامن کوکبم من
با اسارت مظهر آزادگی در مکتبم من
زیور دامان عصمت زینت امّ و ابم من
آفتاب دامن زهرا در آغوش شبم من
مثل مادر تا سحر در ذکر یارب یاربم من
روح می گیرد دعا از نغمه های دلنشینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
در سنین کودکی داغ رسول الله دیدم
بعد چندی ناله ی مادر زپشت در شنیدم
او به دنبال علی من نیز دنبالش دویدم
ناله از دل، پنجه بر رخ، در غم بابا کشیدم
جامهٔ جان در عزای مجتبی از هم دریدم
داغ روی داغ بنشستی به قلب نازنینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
صبر کردم تا شبی تاریک و آرام از مدینه
بار بستم از برای کربلا با سوز سینه
آفتاب و ماه من با اختران بی قرینه
امّ کلثوم و رباب و فاطمه، نجمه، سکینه
بدرقه امّ البنین کردند و لیلای حزینه
اشکشان می بودجاری دریسار و یمین ام
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
نیم روزی داغ روی داغ دیدم صبر کردم
بین دشمن ازحسینم دل بریدم صبر کردم
ازهزاران زخم اوگل بوسه چیدم صبر کردم
جسم پاره پاره را در برکشیدم صبر کردم
کوه غم بردم،هلال آسا خمیدم، صبر کردم
صبر هم بی تاب شد از صبر ایّوب آفرینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از امیرالمؤمنین در کوفه استمداد کردم
لب گشودم مثل زهرا و خدا را یاد کردم
کوفه را از خطبه ی گرمم حسین آباد کردم
خود اسیری رفتم و اسلام را آزاد کردم
در هزاران موج غم قلب علی را شاد کردم
احمد و زهرا و حیدر هر سه گفتند آفرینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
خواب دشمن رابمرگ و ذلّتش تعبیر کردم
با زبان حیدری کار دو صد شمشیر کردم
دختر شیرم که در آن بیشه کار شیر کردم
رأس ثارالله را وادار بر تکبیر کردم
او فراز نیزه قرآن خواند و من تفسیر کردم
گاه با نطق و بیانم گاه با خون جبینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
بر تن بیدادگرها شعله می زد آه سردم
کربلا و شام و کوفه گشت میدان نبردم
غیر زیبایی ندیدم با همه اندوه و دردم
روح پیروزی گرفت ازهر دمم اسلام هر دم
گرچه پای طشت زرازغم گریبان پاره کردم
سوخت تاروپودخصم ازخطبه های آتشینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
بودجاری بر حسین از دیده ی گریان گلابم
ریخت خاکستر عدو بر فرق در شام خرابم
داغ هجده دسته گل میکردهمچون شمع آبم
دختر قرآنم و بردند در بزم شرابم
صوت قرآن،چوب دشمن،کردیک لحظه کبابم
بود در آن دم نگه بر اشگ زین العابدینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
گرچه جسمم شدچهل منزل کبوداز تازیانه
ماند بر اندام مجروحم زکعب نی نشانه
داغ روی داغ دیدم خون زچشمم شدروانه
دفن کردم در دل ویرانه جسم نازدانه
قاتلم داغ حسینم شد، نه بیداد زمانه
قسمتم این شدکه رأسش رابه نوک نی ببینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از مدینه تا به شهر شام رو کردم دوباره
کوچه ها و بام های شهر را کردم نظاره
در دل تنگم نفس از آتش غم شد شراره
چون تن پاک حسینم گشت جسمم پاره پاره
اشگ ریزای چشم«میثم»درعزای من هماره
دستگیرت در حیات و مرگ، قبر و واپسینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
استاد سازگار
@majmaghaemshahr
#در_محضر_قرآن
وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ
«ذاریات/55»
و (به مردم) تذكّر بده كه قطعاً تذكّر براى مؤمنان مفيد است
اولین نکته ای که از این آیه میتوان فهمید. اینکه اين آيات در كنار فرمان به اعراض از كافران طغيانگر، به تذكّر دادن به مؤمنان سفارش مىكند تا گمان نشود كه تنها كافران نياز به هشدار و تذكّر دارند. فَتَوَلَ ... وَ ذَكِّرْ
در ثانی پیداست در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست. سوز و اخلاص و شيوه بيان گوينده مىتواند اثرى برتر در انسان بگذارد. لذا پيامبر مأمور مىشود تا پيوسته مؤمنان را تذكّر دهد.
مبلّغ،بايدروحيه مخاطبان رابشناسد،نسبت
به گروهى اعراض نمايد، «فَتَوَلَّ» و نسبت به گروهى تذكّر دهنده باشد.«وَ ذَكِّرْ»
اگر روحيه پندپذيرى نداريم، در ايمان خود شك كنيم، زيرا مؤمن پندپذير است. «فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»
اگر ايمان باشد، انسان تذكّر را از هر كس مىپذيرد. «فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» و نفرمود: «فان تذكرك»
مبلّغان دينى خسته نشوند كه كارشان مفيد است. فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ ...
مؤمنان نيز به تذكّر نيازمند هستند. «فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»
تعاليم اديان آسمانى، در فطرت انسانها ريشه دارد. وظيفه انبيا، بيدار كردن و يادآورى امور فطرى بشر است. «ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»
@majmaghaemshahr