eitaa logo
بشری (رسانه مجمع)
854 دنبال‌کننده
396 عکس
308 ویدیو
215 فایل
🔹" بُشْرىٰ " به‌‌عنوان‌‌رسانه‌‌ی‌خبری‌ " مجمع‌الذاکرین‌قائمشهر‌" به جهت ارتقای سطح کیفی مداحان شهرستان و حومه و حاوی مطالب ارزنده شامل پند، مدایح و مراثی اهل بیت، جملات ناب، بصیرت افزایی می باشد. 🔸ادمین 👈🏻 @Morteza1341
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کاش وقتی شعله ور شد در، نیفتد افتاد اگرهم، بر روی مادر نیفتد زهراست آن بانو که بین دود و آتش یک لحظه حتی چادرش از سر نیفتد افتاد بین شعله ها کوثر که یک وقت شعله به موی ساقی کوثر نیفتد ای کاش در وقت هجوم لاله چین ها از شاخه ی گل، غنچه اش آخر نیفتد "فضه خُذینی" یعنی ای فضه بیا تا صدیقه در مقتل به دردسر نیفتد ای کاش وقتی می بَرد دشمن علی را بر روی زهرا، دیده ی حیدر نیفتد افتاده ناموسش زمین، آخر چگونه... جسمش به لرزه، فاتح خیبر نیفتد؟! می سوخت ای کاش آن غلاف و صاحبش تا از کار، دستِ نفس پیغمبر نیفتد همسایه ها گفتند با فضه، محال است زهرا دگر برخیزد از بستر، نیفتد شاعر: محمدجوادشیرازی @majmaghaemshahr خدا از ما نمی‌گیرد دعای خیر مادر را خودش دارد هوای کشور موسی‌بن‌جعفر را شاعر:محمودیوسفی @majmaghaemshahr
فاطمه افتاد اما سوخت حیدر بیشتر بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر... بیشتر... سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در سرخ شد دیوار اما سینه ی در بیشتر هرچه زهرا می کشید ازین طرف مولای خود می کشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر نانجیبی دید زهرا بی خیالِ یار نیست تازیانه زد به مادر، بین معبر بیشتر در شلوغی ناگهان با ضربه ی سخت غلاف ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید بین بستر، فکر رفتن بود دیگر بیشتر ارث بردند از مصیبات بتول این بچه ها یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر زخم های سنگ و تیغ و نیزه ها جای خودش سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر @majmaghaemshahr
فاطمه افتاد اما سوخت حیدر بیشتر بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر... بیشتر... سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در سرخ شد دیوار اما سینه ی در بیشتر هرچه زهرا می کشید ازین طرف مولای خود می کشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر نانجیبی دید زهرا بی خیالِ یار نیست تازیانه زد به مادر، بین معبر بیشتر در شلوغی ناگهان با ضربه ی سخت غلاف ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید بین بستر، فکر رفتن بود دیگر بیشتر ارث بردند از مصیبات بتول این بچه ها یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر زخم های سنگ و تیغ و نیزه ها جای خودش سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر @majmaghaemshahr
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود گر می گذاشت گلچین آن گل جوانه می زد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه می زد گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد وقتی که باغ می سوخت صیاد بی مروت مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را از ناله ای که مادر در آستانه می زد این روزها که میدید موی مرا پریشان با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد هنگام شرح این غم از قلب زار (میثم) مانند خانۀ ما آتش زبانه می زد @majmaghaemshahr
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا ملالش نیست از برزخ  خیالی نیست از دوزخ هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا اگر دستاس می‌چرخاند در فکرِ من و تو بود مراقب بوده از اول  به آب و نانِ ما زهرا و ما منظورِ او بودیم و ما همسایه‌اش بودیم اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا  یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد برای بچه‌های خود چه‌ها کرده چه‌ها زهرا به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا چهل سال است می‌بینیم لطف مادری‌اش را نمی‌سازد رها ما را در این آشوب‌ها زهرا خودش اصلِ ولایت بودودر پای ولایت سوخت نزن که برنخواهد داشت دست از مرتضی زهرا مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس می‌زد علی را حفظ کرد  اما به زیرِ دست و پا زهرا سرِمویی نشدکم ازعلی اماسرش را زد به در نامرد به درخورد وزمین خوردو... مکرر، بی هوا زهرا زمین اُفتاد اما هیچ‌کس یاری نکرد او را حواسش هست بعد از آن  زمین اُفتاده را زهرا شاعر:حسن لطفی @majmaghaemshahr
اجر و پاداش رسالت، شعله‌ی آذر نبود این همه آزار، حق دخت پیغمبر نبود چهره‌ی انسیة الحورا و ضرب دست دیو فاطمه آخر مگر محبوبه‌ی داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت: آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را می‌خواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کس را توانِ یاریِ حیدر نبود فاطمه تنهای تنها در پس در اوفتاد هیچ‌کس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگ‌دل‌تر هیچ‌کس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را می‌شکست در میان آن صدف، آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحب‌عزا گُل می‌برند گوییا اینجا ز هیزم دسته گل بهتر نبود! «میثم!» این مصراع را ترسیم کن بربیت وحی تازیانه احترام سوره ی کوثر نبود استاد غلامرضا سازگار @majmaghaemshahr
بالاتر از اندیشه‌ی دنیاست زهرا بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا نور خداوند است هر سو بنگری هست سرّ خداوند است، نا پیداست زهرا اهل قیاس او را نمی‌فهمند هرگز آن‌سوتر از مقیاس انسان‌هاست زهرا درس شهادت را حسین آموخت از او مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا در زندگی چیزی برای خود نمی‌خواست هرچه علی می‌خواست را می‌خواست زهرا روزی که مردم وقت یاری خواب بودند پای غریبی علی برخاست زهرا دل را به آتش زد علی تنها نماند افسوس خود در شعله‌ها تنهاست زهرا پروانه‌ها از شعله‌ها پروا ندارند در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا در انتهای این مصاف نابرابر پیروز میدان بی‌گمان زهراست زهرا... علی ذوالقدر @majmaghaemshahr زهرا همه‌جا یاور و غم‌خوار علی است با پهلوی بشکسته طرفدار علی است هر دست که حامی ولایت نشود دستی که نبی بوسه زند یار علی است گلخانه‌ی وحی طعمه‌ی آذر شد گل رفت ز دست و غنچه‌اش پرپر شد شد حرمت صدیقه‌ی کبری پامال یک آیه جدا ز سوره‌ی کوثر شد از شعله‌ی نار، گل به احمد دادند بر بانوی وحی، تحفه بی‌حد دادند ضرب لگد و غلاف تیغ و سیلی اجری‌ست که بر آل محمد دادند از هر طرفی که رهسپر می‌گشتم پیش ضربات او سپر می‌گشتم همراهم اگر نبود در کوچه حسن تا خانه‌ی خود چگونه بر می‌گشتم کی بود گمان به فتنه دامن بزنند؟ آتش به سرای حی ذوالمن بزنند ای اهل مدینه! از شما می‌پرسم کی دیده سه نامرد به یک زن بزنند؟ استاد غلامرضا سازگار @majmaghaemshahr
سجاده‌ام معطر، از بوی ربنا بود آنچه شنیده می‌شد، از من فقط "خدا" بود یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم ایکاش یک نفر هم، یک دم به فکر ما بود طفلان من به جایِ مردم گرسنه بودند افطار خانه‌ی ما در سفره‌ی شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این دَر، جمعیت گدا بود من هیچ شکوه‌ای از بیگانگان ندارم آن‌که به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه عشق باید آماده‌ی بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود، ذکر علی شِفا بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم: او را که می کشیدید او حجت خدا بود ای کاش می‌شکستند این دست دیگرم را امابجای این دست، آن دست بسته وا بود با کفش‌های خاکی، در خانه‌ام قدم زد آن خانه‌ای که فرشش، بال فرشته‌ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به درخورد،فضه! علی کجا بود؟! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود * * تا قبر بردنم را، همسایه هم نفهمید از بسکه مُردن من، چون شمع بی‌صدا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک‌تر حتی ز بوریا بود ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل‌ها با ما شکسته دل‌ها، دنیا که بی وفا بود... علی اکبر لطیفیان
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه‌ای از سوره‌ی کوثر جدا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟! مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه فاطمه نه، بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود غلامرضاسازگار @majmaghaemshahr