eitaa logo
بشری (رسانه مجمع)
854 دنبال‌کننده
395 عکس
308 ویدیو
215 فایل
🔹" بُشْرىٰ " به‌‌عنوان‌‌رسانه‌‌ی‌خبری‌ " مجمع‌الذاکرین‌قائمشهر‌" به جهت ارتقای سطح کیفی مداحان شهرستان و حومه و حاوی مطالب ارزنده شامل پند، مدایح و مراثی اهل بیت، جملات ناب، بصیرت افزایی می باشد. 🔸ادمین 👈🏻 @Morteza1341
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی‌وجود تو صفا در گلشن عُقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیده ی زهرا نبود دخترم آن شب که من دست علی دادم تو را جای پنج انگشت سیلی بر رخت پیدا نبود جان بابا نقش این سیلی گواهی می‌دهد هیچکس مثل من و مثل علی تنها نبود دخترم روزی که بر ماه رخت سیلی زدند هرچه می‌پرسم بگو آیا علی آنجا نبود؟ جان بابا بود امّا دستهایش بسته بود چاره‌ای جز صبر بین دشمنان او را نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند شاهد این صحنه آیا بود زینب یا نبود؟ جان بابا لرزه بر اندامشان افتاده بود ذکرشان جز یا رسول الله و یا اُمّا نبود دخترم با آن همه احسان که دید امّت ز من بوسه گل میخ در اجر ذوی القربا نبود جان بابا خانه ما پر شد از دشمن ولی هیچکس جز فضه و دیوار و در با ما نبود استادغلامرضاسازگار @majmaghaemshahr حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته وحیدمحمدی @majmaghaemshahr همسايه ها ، مَردُم ، دگر راحت بخوابيد زهراي من رفته سفر راحت بخوابيد آن دختري كه باعث آزارتان بود مهمان شده نزد پدر راحت بخوابيد با دست خود هستي خود را دفن كردم شد پير خيبر بي سپر راحت بخوابيد ديگر نمي آيد صداي آه آهش از درد پهلو تا سحر راحت بخوابيد فكر خبر بوديد از بيمار بدحال جان داد زهرا بي خبر راحت بخوابيد بانوي من با سينة مجروح رفت و ... من ماندم و اين ميخِ در راحت بخوابيد حورية انسيه كه سيلي نمي خواست كشتند او را در گذر راحت بخوابيد باخنده هستيِ مرا آتش كشيدند دامان زهرا شعله ور راحت بخوابيد دل تنگم و ديدار يارم مي روم من هر نيمه شب با چشم تر راحت بخوابيد @majmaghaemshahr
کرم ازدست تو ای دست عطا میچسبد در شبستان تو قرآن و دعا میچسبد بارها تجربه کردم به خدا در حرمت... بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد @majmaghaemshahr خورشیدِ نجیبِ آسمان٬ معصومه(س) محجوبهٔ زینبی(س) نشان؛ معصومه(س) تو فاطمهٔ ثانی و در حجب و حیا؛ الگوی تمام دختران؛ معصومه(س)! @majmaghaemshahr امشب رهم فتاده چو سایل در این حرم عبد سرای دختر موسی بن جعفرم از راه طوس آمده ام قم ، به چشم تر نامه رسان حضرت سلطان به خواهرم @majmaghaemshahr
دیروز مالک پر زد و امروز عمار آقای ما بارِ دگر گشته عزادار تاریخ گوید : روزِ عاشوراست جمعه وقتِ سحر یا که غروبش دارد؛ اسرار فیض سحرگاهش نصیبِ حاج قاسم شد حاج محسن عصرِ جمعه مستِ دیدار باید ابوموسای این لشگر بداند با بی بصیرت ها شود تاریخ؛ تکرار مردم به آمریکای تو بی اعتمادند بدعهدی برجام یادت رفته انگار در داخلِ کشور مدیریت نداری. قدری از این وابستگی ها دست بردار ثابت نشد؟!در این همه کار ِ جهادی نسل جوانِ ما بُوَد چون شیرِ پیکار دشمن بداند این حرم عباس دارد یک لحظه این لشگر نمانده بی علمدار تا مرگ ِ اسرائیلیان چیزی نمانده ای شیعه بغضِ خویش ؛ درسینه نگهدار روز ظهورِ یار نزدیک است مردم ای کاش جانِ ما شود قربانیِ یار شعرِ بدون روضه تاثیری ندارد سربسته گویم حرف خود با قلب ِ غمدار بین ِ در و دیوار عطرِ سیب آمد بین در و دیوار مادر شد گرفتار آن سینه ای که بوسه گاه مصطفی بود در پشت در زخمی شد از داغیِ مسمار اینجا میان کوچه ها مادر زمین خورد افتاد راه دخترش زینب ؛ به بازار @majmaghaemshahr