eitaa logo
بشری (رسانه مجمع)
854 دنبال‌کننده
396 عکس
308 ویدیو
215 فایل
🔹" بُشْرىٰ " به‌‌عنوان‌‌رسانه‌‌ی‌خبری‌ " مجمع‌الذاکرین‌قائمشهر‌" به جهت ارتقای سطح کیفی مداحان شهرستان و حومه و حاوی مطالب ارزنده شامل پند، مدایح و مراثی اهل بیت، جملات ناب، بصیرت افزایی می باشد. 🔸ادمین 👈🏻 @Morteza1341
مشاهده در ایتا
دانلود
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت من سفره‌ام کباب، به غیر از جگر نداشت «ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم» جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت بردند اگر به بزم عدو نیمه‌شب مرا آن جا یزید و چوب تر و تشت زر نداشت از کودکانِ لرزه به پیکر فتاده‌ام یک تن امید دیدن روی پدر نداشت گویی مدینه رسم شده خانه سوختن سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت غم نیست خانه‌ام اگر آتش گرفت، شکر گرخانه سوخت، فاطمه‌ای پشت در نداشت حاج علی انسانی @majmaghaemshahr شعر را دست بر روی سینه می نویسم به احترام شما جعفری مذهبم که دنیا هم می شناسد مرا به نام شما پای درس تودرس پس دادند عالمانی شبیه جابر ها با نگاه تو میشود جاری شعر در سینه های شاعر ها نور  صدقِ کلام تو تابید این دلم صادقانه عاشق شد شیعه ی واقعی شده هرکس شیعه با نور"قال صادق"شد نیست بی شک اصول دینم جز جزء جزء اصول زندگیت من مرید مرام تو هستم بنده ی راه و رسم بندگیت ای گره های بسته ی عالم مانده بسته به یک دعای شما شده سجاده محترم وقتی پهن گشته به زیر پای شما چقَدَر شبهه،بدعت و تزویر که زدودی ز پیکر اسلام داده ای جان تو با احادیثت به نفس های آخر اسلام تو به من یاد داده ای آقا گریه کردن برای ثارالله چقدر روضه ی شماسخت است بانی روضه های ثارالله بی حیایی رسید و ناقافل جانمازت کشید و افتادی دست هایت سپر شد و گفتی: ای عمو جان چگونه جان دادی؟ به سفیدی موی تو نگُذاشت احترام آنکه بست دست تورا خواست تا حرمتت شکسته شود پا برهنه تو را کشاند آقا رد شدی تا که از در خانه بغض تو در میان جمع شکست یادت آمد که پیش چشم همه مادرت روی خاک کوچه نشست بین کوچه صدای بازویی که شکست از غلاف می آمد مادری بود و لشکری کافر گوییا به مصاف می آمد پشت مرکب ز بسکه افتادی پهلویت بین راه خورده به سنگ صورت تو کشیده شد به زمین خورده انگار روی ماهت چنگ باز شکر خدا کسی دیگر از تنت پیروهن نبرد آقا روی لب های تشنه وخشکت چکمه ای بی هوا نخورد آقا سیدی غِیبَتُک...بخوان تادل بیشتر بیقرار تر باشد شب و روز از غم امام زمان این دلم خون و دیده تر باشد محمد داوری @majmaghaemshahr
دارم هوای تربت شیخ الائمه چشمم به دست رحمت شیخ الائمه منت خدایی را که ما را خلق کرده از خاک پای حضرت شیخ الائمه اسلام ناب جعفری سرمایه ی ماست جانم فدای نهضت شیخ الائمه شاگردهای مکتبش روزی گرفتند از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه هرکس نمازش را سبک دارد بداند بی بهره است از رحمت شیخ الائمه "کونوا لنا زینا..." ولی ای وای بر من یک عمر گشتم زحمت شیخ الائمه با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است آقا شدم با عزت شیخ الائمه می چسبد آخر یک جهادی در مدینه خادم شدن با دعوت شیخ الائمه یک روز "دسته" می برم در کوچه هایش تحت لوای "هیئت شیخ الائمه" وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم از دردها و غربت شیخ الائمه دیروز حیدر دست بسته... بی عمامه...‌ امروز آمد نوبت شیخ الائمه پای برهنه پشت مرکب ها دویدن...‌ ...برده توان و طاقت شیخ الائمه بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست کردند هتک حرمت شیخ الائمه صاحب عزای روضه های کربلا بود در روضه خم شد قامت شیخ الائمه شکر خدا که دخترش اینجا ندیده در بین مقتل غارت شیخ الائمه شکر خدا که اهل بیتش را نبردند بازی نشد با غیرت شیخ الائمه...‌ محمد جواد شیرازی @majmaghaemshahr باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را حسن لطفی @majmaghaemshahr
کاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور می رفتم کاش مانند یار صادقتان بی امان در تنور می رفتم علم عالم در اختیار شماست جبر در این مسیر حیران است چشم هایت طبیب و بیمارش یک جهان جابر بن حیان است روز و شب را رقم بزن آخر ماه و خورشید در مُرکّب توست ملک لا هوت را مراد تویی آسمان ها مرید مذهب توست قصه تکرار می شود یعنی باز هم در مدینه عاشق نیست کوچه در کوچه شهر را گشتم هیجکس با امام ، صادق نیست خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم پابه پای کبوتران حرم در پی آن مزار پنهانم گریه در گریه با خودم گفتم جان افلاک پشت پنجره هاست آی مردم ! تمام هستی ما در همین خاک پشت پنجره هاست سید حمیدرضا برقعی @majmaghaemshahr
ما غلامیم غلام دو اباعبدالله دل ما خورده به نام دو اباعبدالله شیعه را داد نجات از همه طوفان ها کشتی لطف مدام دو اباعبدالله تا قیامت به خدا هر که مسلمان بشود هست مدیون قیام دو اباعبدالله از همه شادی و غم های جهان آزاد است دل افتاده به دام دو اباعبدالله هر شب و روز فقط فکر هدایت بودند خرج دین گشت تمام دو اباعبدالله آسمانی شده بی چون و چرا هر کس که پر گرفت از سر بام دو اباعبدالله دم به دم ، دم بزن از مهدی موعود فقط شیعه این است پیام دو اباعبدالله چه درآن کوچه ، چه گودال نشد ای دشمن ذره ای کم ز مقام دو اباعبدالله هر چه دیدند نکردند گلایه اصلا ای به قربان مرام دو اباعبدالله کاش محشر نشود قسمت منصور و یزید سفره رحمت عام دو اباعبدالله محمدحسین رحیمیان @majmaghaemshahr
الا قرار دل و جانِ بی‌قرار ظهورت! کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟ کدام روز به شب می‌رسد که آمده باشی؟ کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟ خوش آن سپیده!که نورازخیام سبز تو گیرد خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت سرشک شوق فشانم به ره‌‌گذار ظهورت بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت گره‌گشای دوعالم، دعای من همه این است که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت ز قطره‌قطرۀ آن چشمه‌چشمه نور بجوشد ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب شکوفه‌زار شود خاک ره‌گذار ظهورت خوش آن سحر!که نصاراگشوده چشم ببینند بُوَد مسیح مقدّس، طلایه‌دار ظهورت شرایطی‌ست در این انتظار و من که ندارم دلم خوش است که هستم درانتظارظهورت مرحوم سیدرضا مؤید @majmaghaemshahr
از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش میشددرطواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! سیدعلیرضا شفیعی @majmaghaemshahr
نازنینا! ...معبودا!... ای حلیم، بر ما در زمان معصیت مان و مجازات معاصی مان حلم بیشتری از خود نشان ده؛ و در زمان گمراهی مان بر ما حلیم مباش و ما را بر راه راست مان هدایت فرما. ای یگانه هستی که از ازل تو بودی و خواهی بود و ما را تو عنایت کرده و وجود و هستی مان بخشیدی، هستی مان را به هستی خود گره بزن و گره های نفس مان، از نفس مان و شیطان باز فرما. @majmaghaemshahr
وقتی شما یک پرتقال را تحت فشار قرار دهید، آب پرتقال بدست می آورید نه چیزی دیگر چون این چیزی ست که در درونش هست. همین اصل برای شما هم صدق میکند. وقتی کسی شما را تحت فشار روانی قرار دهد آنچه که بیرون می آید عصبانیت، نفرت، تندی، تنش، افسردگی، خشم چیزی است که در درون شماست. اگر آنچه در درون دارید را دوست ندارید، میتوانید با تغییر افکارتان آنرا عوض کنید. @majmaghaemshahr
نبی مکرم اسلام (ص) در اعتکاف بودند که شب، یکی از همسرانش به مسجد برای دیدن ایشان آمدند. همسر پیامبر اکرم (ص) در تاریکی بودند و ایستاده با هم سخن می‌گفتند که مردی از نزد آن‌ها رد شد. حضرت آن مرد را صدا کرده و فرمودند: من در اعتکاف هستم و نمی‌توانم خانه بروم، ایشان همسرم من هستند و من با همسرم گفتگو می‌کردم. آن مرد عرض کرد یا رسول الله من به شما ایمان دارم. حضرت فرمودند: شیطان همیشه انسان را وسوسه می‌کند، دوست نداشتم در این تاریکی شب خود را موضع تهمت قرار دهم و از ذهنت بگذرد شاید رسول الله در تاریکی شب با زن نامحرمی حرف می‌زد، چرا که اگر همسرش بود، حتما در خانه‌اش با هم صحبت می‌کردند. @majmaghaemshahr
ریزد سرشکِ زهرا ، از دیده چون ستاره داغ امام صادق ، زد بر دلش شراره باچشم دل نظر کن ، یک لحظه در مدینه بر تربتش که دارد ، بر غربتش اشاره دل تنگِ مادرش بود ، آن یادگار زهرا مهمان مادرش شد ، با قلب پاره پاره هر شب به یک بهانه ، می بُردنش زخانه ازظلم وجورمنصور ، خون شد دلش هماره کی دیده پیرمردِ هفتاد ساله ای را در کوچه ها پیاده ، دنبال یک سواره ابن ربیع نامرد ، رحمی به او نمیکرد می دید که نفس هاش ، افتاده در شماره شد فاطمیه تکرار ، آتش گرفت گلزار اما زنی نبوده ، در پشت در دوباره میزد قدم در آتش ، میگفت وای مادر جزسوختن چه راهی ، جز ساختن چه چاره یکبارمنزلش سوخت،صدمرتبه دلش سوخت بر حال کودکانش ، بنمود تا نظاره صد شکر دخترانش ، بابا کنارشان بود غارت نشد از آنها ، خلخال و گوشواره شاعر:عبدالحسین میرزایی @majmaghaemshahr
هرکه خدا را گشت مظهر می شود صادق آن دل که گردد با خدا تر می شود صادق دل دادهٔ حق ، دل به هر باطل نمی بندد خوش آن دلی که پیشِ دلبرمیشود صادق بی عشقِ اولادِ علی دنیا پر از کِذب است دنیا به دستِ آلِ حیدر می شود صادق کسبِ رضایت می کند از احمد و حیدر... آن بنده ای که چون ابوذر می شود صادق ماراست میگوییم ،حق باغیرِ حیدر نیست ازاین جهت برشیعه رهبر می شود صادق سرچشمهٔ صدق اند کلّ اهل بیت امّا .. صدّیقه شدزهرا و جعفر می شود صادق ما را همه از شیعیانِ جعفری گویند پس درمدارِشیعه محور می شود صادق در کارزارِ علم و دانش مردِ میدان اوست درجبههٔ اسلام ، لشکر می شود صادق علامه ها از علم او تکبیر می گویند یک جلوه از اللهُ اکبر می شود صادق ازبسکه میخوانند واعظ ها حدیث از او هر منبری را فیضِ منبر می شود صادق قربانِ آن آقا که بیتِ او حسینیه است وقفِ عزای شاهِ بی سر می شود صادق بارانِ چشمش را میانِ روضه می دیدند با یاد جدّش زار و مضطر می شود صادق گریه کنانِ جدّ خود را دوست می دارد با این جماعت ، خود برادر می شود صادق بر او شده منصور ، مثلِ جِبتِ والطّاغوت یاد آورِ غم های مادر می شود صادق کاشانه اش چون سوخت یادمادرش افتاد محزونِ داغِ آتش و در می شود صادق با آن همه قدر و جلال و آن همه شاگرد بی مرقدوصحن و کبوتر میشود صادق یک روز می سازیم با هم مرقد او را بادستِ مهدی گنبدش زر میشودصادق نزدیک گشته مرگِ وهّابیتِ کاذب روزِ فرج دنیا سراسر می شود صادق رضا یزدی اصل @majmaghaemshahr
تا زمانیکه سلطان قلبت❤️ "خداست" کسی نمیتواند،دلخوشی هایت را ویران کند...🌸 @majmaghaemshahr تنها کسی که قلبت را نخواهد شکست❣ همان کسی است که آن راساخته است❣ همیشه به خدا تکیه کنید❣ @majmaghaemshahr