#در_محضر_امام
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
امام حسن عسکری (علیه السلام) :
هرکس نیکی بکارد، خوشی درو میکند و هرکس بدی بکارد، حاصلش پشیمانی است ...
(برای هر کشتکار، همان است که کاشته است.)
🔹منْ یَزْرَعْ خیراً یَحْصُدْ غِبطةً و منْ یَزْرَعْ شَرّاً یَحصُد ندامَةً، لِکُلِّ زارعٍ ما زَرَعَ ...
(بحارالانوار، ج۷۵، ص ۳۷۳)
@majmaghaemshahr
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
هرخیمه هرحصن حصین رادوست دارم
مرثیه خوانی وزین را دوست دارم
سینه زنان نکته بین را دوست دارم
اشک بصیرت آفرین را دوست دارم
کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست
این راهپیمایی نشان عزت ماست
"هیهات من الذله "مخصوص همینجاست
دم پاره های آتشین را دوست دارم
من از نجف تا کربلا هر دم بگویم
سینه سپر کرده سپس محکم بگویم
می آیم اصلا به همه عالم بگویم
نسل امیرالمومنین را دوست دارم
دستان او"رحمان"وچشمانش"رحیم" است
"و یطعمون…" یعنی آقایم کریم است
این راه مصداق صراط المستقیم است
تفسیر آیات مبین را دوست دارم
شرمنده ام از محضرش، رویم سیاه است
این دل فقط تنها به فکر سرپناه است
زخم نشسته به کف پایم گواه است
هر درد را نه درد دین را دوست دارم
چشمم به خاکش آشنا باشد همیشه
در منظرم تنها خدا باشد همیشه
مهرم که مهر کربلا باشد همیشه
زخم نشسته بر جبین را دوست دارم
در هیئتي پای پیاده بی اراده
موکب موکب مست گشتم بین جاده
چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده
این روز های دلنشین را دوست دارم
از زندگی از مال دنیا دل بریدم
با گوش جان هل من معینش را شنیدم
با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم
این اعتقاد و این یقین را دوست دارم
نه مسجدونه معبدودیر و کنشت است
ازقیمت این خاک شاعر کم نوشته ست
من شک ندارم کربلا فوق بهشت است
هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم
باب الحوایج ; مادرش ما را فراخواند
به دیدن گلدسته و گنبد طلا خواند
سینه زنان دست, سقا را جدا خواند
من دعوت ام البنین را دوست دارم
تحریر ملاباسم از غصه خبر داد
به روضه های شیعه سوز بیشتر داد
با "شیعتی مهما شربتم …"نوحه سر داد
از کودکی ام این طنین را دوست دارم
قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم
از آب و خاک کربلا باشد سرشتم
با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم
من کربلای اربعین را دوست دارم
وقتی که من جان میدهم آقا می اید؟
خیلی به او بد کرده ام اما می اید ؟
من التماسش کرده ام آیا می اید ؟
ان لحظه های واپسین را دوست دارم
شعر بدون روضه معنایی ندارد
مدحیه بی مرثیه زیبایی ندارد
چشم بدون گریه کارآیی ندارد
چشمان با گریه عجین را دوست دارم
دنیای غم دریای غصه کوه دردم
حالا که میل روضه ی مکشوف کردم
باید که از گودال زنده برنگردم
تصمیم های اینچنین را دوست دارم
یارب و یارب در ته گودال میگفت
با صورتی خونین ، لبی پامال میگفت
در عشق بازی با خدا خوشحال میگفت
این نیزه های در کمین را دوست دارم
طعنه به دام ان همه صیاد میزد
کرب و بلا از صبر او فریاد میزد
با حنجر در زیر چکمه داد میزد
نذر تو این حال غمین را دوست دارم
گودال را از لوث نیزه پاک کردند
یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند
اخر دهاتی ها تنش را خاک کردند
پس مردم روستانشین را دوست دارم
علیرضا خاکساری
@majmaghaemshahr
#قابل_تامل
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر! حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا! یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن! مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا! سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمی دانم! و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد!
🌹این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد:
🌹نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده. با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی شویم و برعکس؛ بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی مان می شود.
@majmaghaemshahr
#امام_زمان_عج
کسیکه ازامام عصرخودخواهد وصالش را
کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را
نداردچاره ای جزاینکه بشناسد در این دنیا
صراط مستقیمش را،حرامش را،حلالش را
خیالِ معصیت،معصیت است ومنتظر باید
نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را
تعجب می کنم از عاشقی که بهر یک لذت
به آتش می کشد سرمایه ی هفتاد سالش را
چگونه ادعای بنده بودن می کند، آن که
نمیپردازدازمازاد مالش، خمس مالش را
چه حیف است اشک آقاخرج رسوایی ماگردد
روان میسازداین اعمال ما اشک زلالش را
محب آل حیدرلحظه هایش مملوازذکر است
همیشه مغتنم می داند از دنیا مجالش را
شهید از کل دنیایش برید و در ازای آن
از این ترک تعلق یافته راه کمالش را
بسوزایدل برای غصه های عمه ی سادات
که روی نیزه ای کامل شده بیندهلالش را
امان ازچوبهٔ محمل،بگویک زن دراین محفل
ببندد بر سر خونی زینب تکه شالش را
@majmaghaemshahr
#امام_حسین_علیه_السلام
زینت گرفته هر سخنم با دم حسین
چون عطردان شده دهنم با دم حسین
از کودکی برای غمش گریه کرده ام
تا روز مرگ سینه زنم با دم حسین
زهرا برای من همه شب می کند دعا
تا مشکی است پیرهنم با دم حسین
فرموده اند آتش دوزخ شود حرام
محشر برای جان و تنم با دم حسین
من زنده ام به هر نفسم با دم علی
تا زنده ام نفس بزنم با دم حسین
یک روضه ی رقیه بخوانید دوستان
در لحظه ی کفن شدنم با دم حسین
رضارسول زاده
@majmaghaemshahr
#امام_حسین_علیه_السلام
ﺟﺎﻥ ﻫﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﻪ ﻓﺪﺍﯼ ﻟﺐ ﻋﻄﺸﺎﻥ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻻﻻﯾﯽ
ﭘﺴﺮﻡ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻗﺒﺮﻡ
ﺑــــــــﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺯ ﺧﻮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺷﺪﺷﻔﺎﺑﺨﺸﺘﺮﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﺟﻬﺎﻥ ﮐﺮﺏ ﻭﺑﻼ
ﻋﺠﺐ ﺍﺯ ﻧﺴﺨﻪ ﯼ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
@majmaghaemshahr
امام حسين عليه السلام
غیرازغم معشوق درعالم خبرى نیست
جایی خبرى نیست که ازغم خبرى نیست
پروانه پرش سوخت ولى آبرویش شد
ماهم دلمان سوخته،این کم خبرى نیست
من توبه نکردم مگر از راه توسل
بی نام تو از توبه ی آدم خبرى نیست
گفتند درِ خانه غیر تو شلوغ است
گفتند ولى رفتم و دیدم خبرى نیست
رزقِ همه اینجاست ورزّاق هم اینجاست
والله در خانه حاتم خبرى نیست
گرماى گنه سوز حرم خورد به ما، پس...
از سوختنِ بین جهنم خبرى نیست
ده ماه همه منتظر ماه تو هستند
درسال به جز ماه محرم خبرى نیست
عمامه ندارى و عبا نیز ندارى
اى واى که ازپیرهنت هم خبرى نیست
لطیفیان
@majmaghaemshahr
#امام_حسین_علیه_السلام
شهرت ماست، محبان اباعبدالله
ریزه خواریم سر خوان اباعبدالله
نظر فاطمه از روز ازل بر ما بود
نام ما بوده به دیوان اباعبدالله
اشک ما از کرم زینب او تامین است
تا که هستیم پریشان اباعبدالله
"یاعلی"گفتم ودیدم که علی گفت؛"حسین"
پدرش رفته به قربان اباعبدالله
قلم عفو کشیدند به پرونده ی ما
تا نشستیم به ایوان اباعبدالله
دین مارانبی آورد وحسین ابقاء کرد
زیر دینیم و مسلمان اباعبدالله
مرگ حق است،ولی دردل میدان خوبست
کاش باشم ز شهیدان اباعبدالله
مادرم لقمه ی نانی که سرسفره گذاشت
همه خوردیم به احسان اباعبدالله
جرعه آب خنکی خوردم وگفتم بااشک
به فدای لب عطشان اباعبدالله
رفته بودم سر بازار لباسی بخرم
یادم آمد تن عریان اباعبدالله
علت سوختن چوب درآتش اینست؛
چوبها خورده به دندان اباعبدالله...
آه ازشام غریبان که به صحرا افتاد
شعله بر دامن طفلان اباعبدالله
رضارسول زاده.
@majmaghaemshahr
#امام_حسین_علیه_السلام
عشق تو شور به پا کرد ابا عبدالله
نی به یاد تو نوا کرد ابا عبدالله
روضه خوان نام تورابردودل خسته ی من
هوس کرببلا کرد ابا عبدالله
به دوعالم ندهم لذت آن لحظه که دل
گوشه ی روضه صفا کرد ابا عبدالله
دل سنگ آب شودپای غمت،غربت تو
با دل ودیده چها کرد ابا عبدالله
سندنوکری اش را کند امضا زهرا
هر که حق تو ادا کرد ابا عبدالله
آبرومنددوعالم شودآنکس که ز صدق
جان به پای تو فدا کرد ابا عبدالله
باچه رویی به روی سینه ی توشمرنشست
سر پاک تو جدا کرد ابا عبدالله
مادرت گوشه ی گودال درآن عصرغریب
ناله ی وا ولدا کرد ابا عبدالله
دامن لطف توودست گدایی" کمیل"
دل ز غیر تو رها کرد ابا عبدالله
🔹کمیل کاشانی
@majmaghaemshahr
#امام_زمان_عج
صدای آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غیبت خود را به انتها برسان
نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
برای درد نهفته کمی دوا برسان
اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری
بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان
به صبح جمعه ی موعود زائرم فرما
به خاکبوسی روز فرج مرا برسان
برای روز ظهور تو کعبه پا برجاست
بیا سرور دوباره بر آن بنا برسان
کنار تربت زهرا به وقت نافله ات
دعای خویش به یاری این گدا برسان
نوشته ام به وصیت اگر میسر شد
بیا و مرده ما را به کربلا برسان
جواد حیدری
@majmaghaemshahr
#امام_زمان_عج_مناجات
خبر آمدنت آمده از راه، بيا...
سربزن ازدل يک جمعهیناگاه، بيا!
ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا
تا که کامل بشود نيمهی اينماه، بيا
عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار
بازهم با دل آلودهی ما راه بيا
درد ما بیخبریهاست، خودت باخبری
ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا
خواب غفلت شده کار همهی ما بیتو
يوسف قافله يکسر به لب چاه بيا
جمعهها رفت، ولی جمعهی موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعهی دلخواه بيا
زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم
آه! ای جان بهلبآمده، کوتاه بیا!
گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است"
خبر آمدنت آمده از راه، بیا...
مجتبی خرسندی
@majmaghaemshahr
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#بحر_طویل
عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدهست؟
چرا آب به گلدان نرسیدهست؟
چرا لحظهٔ باران نرسیدهست؟
و هر کس که در این خشکی دوران
به لبش جان نرسیدهست
به ایمان نرسیدهست و
غم عشق به پایان نرسیدهست
بگو حافظ دلخسته ز شیراز
بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیدهست؟
دل عشق ترک خورد
گل زخم نمک خورد
زمین مرد
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد
فقط برد
زمین مرد
زمین مرد
خداوند گواه است
دلم چشم به راه است
و در حسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است و
همین آه خدایا برسد کاش به جایی
برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعهٔ دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفسهای غریب تو
که آغشته به حزنیست ز جنس غم و ماتم
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته
در سوگ کدامین غم عظمی
به تنت رخت عزا کردهای؟ ای عشق مجسم!
که به جای نم شبنم
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت
نکند باز شده ماه محرم
که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه!
بیا صاحب این بیرق و این پرچم و
این مجلس و این روضه و این بزم تویی
آجرک الله!
عزیز دو جهان یوسف در چاه
دلم سوخته از آه نفسهای غریبت
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپر شده
همراه نسیم سحری
روی پر فطرس معراجنفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی
به همان صحن و سرایی
که شما زائر آنی و
خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی
به خدا در هوس دیدن ششگوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد
شب من روزن مهتاب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شدهام باز هوایی
شدهام باز هوایی...
گریه کن، گریه و خون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیدهست
شما دیدهای آن را و
اگر طاقتتان هست کنون من نفسی
روضه ز مقتل بنویسم
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است
به گستردگی ساحل نیل است
و این بحر طویل است
و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهٔ مکشوف لهوف است
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینهزنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است
ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است
ولی حیف هنوزم که هنوز است
حسین بن علی تشنهٔ یار است
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی
الف قامت او دال و
همه هستی او در کف گودال و
سپس آه که «اَلشّمرُ...»
خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...»
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم
میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی
تو خودت کرببلایی
قسمت میدهم آقا به همین روضه
که در مجلس ما نیز بیایی
تو کجایی... تو کجایی...
سیدحمیدرضا برقعی
@majmaghaemshahr