eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
وداع حال ما با تو تا که بهتر شد.. خبر آمد که روز آخر شد این دوماهه چقدر خوش بودیم.. زود این روزهای خوش سر شد من دلم باز گریه میخواهد کم برای تو دیده ام تر شد پیرهن مشکی مرا بردار این لباس آبروی نوکر شد از شب اول محرم بود.. حال من حال و روز دیگر شد نفسم زیر خیمه ذکر شد و.. اشک من زیر خیمه کوثر شد گفتم از غصه ی تو جان بدهم... حیف جور دگر مقدّر شد خوب و بد دیده ای حلالم کن! عفو کن خاطرت مکدر شد کربلا رفتنم که جور نشد یک دعا کن تو،شاید آخر شد
. در طوس جلال کبریا می‌بینم بی‌پرده تجلی خدا می‌بینم در کفش‌کَنِ حریم پور موسی موسی کلیم با عصا می بینم
دلا! بکوش که گرم سرودنش باشیم خوشا که شاعر چشمان روشنش باشیم! در آستین خراسان، شکفته خورشیدی است بیا که ذرّه‌صفت، دست و دامنش باشیم خوش است، صبح‌دمی با کلید کوچک اشک به پشتِ پنجره‌ی رو به گلشنش باشیم حریم زاده‌ی موسی و رشک طور این جاست بیا به سایه‌ی وادیّ ایمنش باشیم امین حق که به مأمون، امان دهد، این است بیا من و تو هم _  ای دل! _ به مأمنش باشیم اگر نشد که چو آهو به محضرش برسیم کبوترانه بیا گِرد مدفنش باشیم اگر نشد که گل دوستی بیفشانیم بیا که خار به چشمان دشمنش باشیم بیا به پهلوی «این» پاره‌ی تن لولاک به یاد پهلوی «آن» پاره‌ی تنش باشیم
چنان که میبرد عطش،ز طفل تشنه تاب را ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او به کعبه پیش عطر تو،نمیزند گلاب را دو پادشاه و یک زمین؟به این نگاه حق بده که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را غنیمتیست بودنت برای سرزمینمان نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را بهشت در ورودی حریم تو نشسته است بیا و لحظه ای ببر ز چشم ها حجاب را چه خواهم از نگاه تو،کنار بارگاه تو تویی که قبل هر سوال داده ای جواب را هزار غصه هست و من به امر"فابک للحسین" برای گریه های خود بهانه کردم"آب"را نوشتم آب سوختم،شبیه قلب مادری که دیده است هر قدم برابرش سراب را نوشتم آب آه آب،امید میشود عذاب که ذره ذره آب کرده قامت رباب را به جنگ کفر میرود حسین معجزه به دست پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را و تیرهای حرمله چرا هدر نمیرود؟ بگو به باد لا اقل که کم کند شتاب را دو گام سمت لشگر و دو گام سمت خیمه ها تحیر اینچنین به او رسانده اضطراب را رباب بود و سلسله،حرامیان و هلهله و شعر لال میشود،که مجلس شراب را..... . . . بساط روضه جمع شد،شفا گرفت کودکی و مادری که آمده است وا کند طناب را....
نشست روی زمین و بلند شد شاید که مرهمی به جگر پاره‌ها زند که نشد کنار فاطمه پنجاه مرتبه اُفتاد نشست ناله‌ی یا مرتضی زند که نشد بلند شد که بگوید جواد، جانش رفت نشست مادرِ خود را صدا زند که نشد حرارت جگرش دادِ او درآورده چقدر خواست که داد از جفا زند که نشد به حجره بود نبیند جواد حالت او که آخرین نفسش را رضا زند که نشد گرفته بود اباصلت شانه‌اش، می‌خواست نفس نفس به غم کربلا زند که نشد به گریه گفت که یابن‌شبیب، عمه‌ی ما دوید جد مرا تا صدا زند که نشد شلوغ بود و حرامی و چکمه  یابن شبیب حسین خواست که حرف از خدا زند که نشد شلوغ بود و حرامی و عمه‌ام آمد که ناله بر بدنی نخ‌نما زند که نشد همین‌که دید گلو را نمی‌برد، آن تیغ دوید بوسه به او از قفا زند که نشد در ازدحامِ قبائل به گِرد او ، پیری رسید تا که به نذرش عصا زند که نشد  سنان دوباره به دنبال جای سالم بود که نیزه را به تنِ جد ما زند که نشد حسین خواست کمی هم نفس کشد، نگذاشت حسین خواست کمی دست و پا زند که نشد...
کبوتری شده ام پر زنم به بامِ رضا من و عنایت و لطف عَلَی الدوامِ رضا سلام می دهد اول رضا به زوارش جواب می رسد از ما به هر سلامِ رضا ندیده است کسی دست احتیاج مرا همیشه داشت هوای مرا امام رضا غذای حضرتی اش آرزوی حاتم بود رسیده است همیشه به ما طعامِ رضا غلام کوی رضایم جهان غلام من است خوشا کسی که شده نام او غلام رضا طبیب، نسخه ی من را نوشت و من دیدم: "برو به مشهد و رو کن به التیام رضا" چکید قطره ی اشکی ز صحن چشمانم که برد ذهن مرا سمت این کلام رضا: برای گریه فقط فابک للحسینِ شهید رسیده است به ما اینچنین پیام رضا
قطره بودم در حریم قدسی ات دریا شدم ذره بودم با نگاهت آسمان آرا شدم زندگی می برد سمت تیرگی هایش مرا دیده گرداندی به من در روشنی پیدا شدم سنگی از جنس عدم بودم شبی کنج رواق توبه کردم از خودم  آیینه ای زیبا شدم در جدالِ سختِ بین بندگی و برده گی دست پیش آوردی و از خواب غفلت پا شدم من نمی دانم کجا بودم!؟ چه می کردم!؟ فقط اینقدر می دانم از لطف شما آقا شدم باز بود ابواب تو هر جا که درها بسته بود گرم بود آغوش تو هر لحظه ای تنها شدم نور تو دست مرا در عین گمراهی گرفت پا به پا آورد تا در روضه ها معنا  شدم روضه گفتم ناله ی «یابن شبیب »آمد به گوش باز دلخون از غم دردانه ی زهرا شدم
نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست مگر دو قطره‌ی اشکی دمِ سحر برسد من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد عزیز فاطمه! از دور‌ی‌ات مریض شدم خدا کند که دوایَت به محتضر برسد دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود... وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت ندیده ایم به داد تو..،یک‌نفر برسد! گدای‌ِ خانه‌ٔ تو‌ بودن آرزوی من است فقط اجازه بده سائلت به در برسد چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار... پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد . . نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد غریبِ مشهدِ ما روی خاک‌ها جان داد بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد فدای خون گلویی که مثل جو شده بود حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود
از بس به خاکِ بی کسی‌اش پا کشیده‌است سر را به رویِ دامن زهرا کشیده‌است در را بیا ببند اباصلت ، نشنوند دادی که مادر از غم آقا کشیده‌است انگورِ زهر‌دار چه کرده است ، واضح است آتش تمامیِ جگرش را کشیده‌است آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا کارش  خدای من به تقلا کشیده‌است خواهر ندارد اینکه چنین می‌زند نفَس خود را به حُجره‌اش تک و تنها کشیده‌است معصومه خوب شد که ندیده‌است حالِ او این دست و پا زدن به درازا کشیده‌است این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا از سینه بس‌که  وای حُسینا کشیده‌است زینب اگرچه بود   ولی کاشکی نبود گودال هست و کار به دعوا کشیده‌است سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است سهمش میان غارت و بلوا کشیده‌است نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم... بی غیرتی که روی لبش پا کشیده‌است دَرهَم شده‌است خونِ دو دستش به خونِ او از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است....
بازهم حرف فراق است جدایی سخت است شب آخر شده، ای کاش بیایی، سخت است بند اگر بند تو و گردن اگر گردن من آری آری که از این بند، رهایی سخت است من دو ماه است که سینه زده‌ام در زده‌ام وای اگر در به روی من نگشایی سخت است پدر سینه زنان بی تو یتیمیم همه اینکه باشی و ندانیم کجایی سخت است به همین طاول جامانده ز مشایه قسم گر ز دست تو نگیریم دوایی سخت است سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است تو بگو جان جوادش نظری اندازد هر کجا جز در این خانه گدایی سخت است
گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می خواند زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب
دعای عاصیان را حق اجابت میکند اینجا وفور استجابتها قیامت میکند اینجا به دارالرحمتش بی شک نه می‌لافد نه می‌بافد اگر که مست هم دعوی عصمت میکند اینجا به شوق سجده بر درگاه او نادیده میدانم که شیطان نیز ابراز ندامت میکند اینجا علیرغم همه شاهان که باج از خلق میگیرند رعیت درد را با شاه قسمت میکند اینجا دل سخت و سیاهم آب گردیده است و حیرانم چگونه سنگ صحنش استقامت میکند اینجا دم باب الجوادش تا قسم دادم یقینم شد که گرگی را چنان آهو ضمانت میکند اینجا