eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نِشانِ توست دَر آن، هَر گُلی که بو کردیم جَمالِ توست عَیان، هَر طَرَف که رو کردیم نماز سوی تو یارِ نَدیده خواندیم و دَر این فِراقِ تو با خونِ دل وضو کردیم اگر لیاقتِ دیدارِ تو نداشته ایم ولی وِصالِ تو را دَر دِل آرزو کردیم به رَعیَتیِّ دَرِ خانه ی تو می نازیم که از گِداییِ تو کَسبِ آبِرو کردیم به گوشِ تو که رِسیده هَمیشه با هَر آه شِکایتی که از این بُغضِ دَر گَلو کردیم به عَصرِ جُمعه و دلگیری اَش گرفتیم اُنس به اشکِ هر سَحرِ بی تو نیز خو کردیم برای اینکه قَدَم رَنجه ای کُنی دَر آن دِلِ شکسته ی خود باز شُستِشو کردیم بیا نِشان بِده آن گُمشُده مزار کُجاست نیافتیم، به هَر جا که جُستِجو کردیم
یاصاحب الزمان کم ما را قبول کن (امسال هم محرم ما را قبول کن) از تو نفس رسید و برایت نفس زدیم‌ این ناله های پر غم ما را قبول کن آقا وظیفه است اگر گریه می کنیم این اشک های نم نم ما را قبول کن با اشک عیادت دل زخمی ات آمدیم آقا بیا و مرهم ما را قبول کن حتما قصور کرده ام آقا حلال کن عرض ارادت کم ما را قبول کن تا زنده ایم نوکر این خانواده ایم این عهد زیر پرچم ما را قبول کن ما قول می دهیم که ترک گنه کنیم این توبه ی مسلم ما را قبول کن هر دم حسین گفتم و هر بازدم حسن هم بازدم و هم دم ما را قبول کن دارد بساط ماه عزا جمع می شود این سفره ها به دست رضا جمع می شود امشب هوای ضامن آهو گرفته ام مهر قبول نوکری از او گرفته ام
گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می خواند زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب
نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست مگر دو قطره‌ی اشکی دمِ سحر برسد من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد عزیز فاطمه! از دور‌ی‌ات مریض شدم خدا کند که دوایَت به محتضر برسد دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود... وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت ندیده ایم به داد تو..،یک‌نفر برسد! گدای‌ِ خانه‌ٔ تو‌ بودن آرزوی من است فقط اجازه بده سائلت به در برسد چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار... پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد . . نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد غریبِ مشهدِ ما روی خاک‌ها جان داد بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد فدای خون گلویی که مثل جو شده بود حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود
بازهم حرف فراق است جدایی سخت است شب آخر شده، ای کاش بیایی، سخت است بند اگر بند تو و گردن اگر گردن من آری آری که از این بند، رهایی سخت است من دو ماه است که سینه زده‌ام در زده‌ام وای اگر در به روی من نگشایی سخت است پدر سینه زنان بی تو یتیمیم همه اینکه باشی و ندانیم کجایی سخت است به همین طاول جامانده ز مشایه قسم گر ز دست تو نگیریم دوایی سخت است سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم دوری نوکر از ایوان طلایی سخت است تو بگو جان جوادش نظری اندازد هر کجا جز در این خانه گدایی سخت است
فراق تو درد است و درمان ندارد چرا قصه ی هجر پایان ندارد تو جان جهانی تو صاحب زمانی بدون تو جسم جهان جان ندارد بیا ای که در سال های ظهورت پر است از بهار و زمستان ندارد خودت را مگیر از دل بیقرارم که بودن بدون تو امکان ندارد تو این روزها باز هم غرق اشکی و اشک تو را چشم باران ندارد خدا را دوصد شکر آقا تو هستی اگر زائر آن قبر پنهان ندارد در این روزهای غریبی سپاهی بجز همسرش شاه مردان ندارد و بستند دستان خیبرگشا را شنیدند و گفتند امکان ندارد یهودی در آن کوچه دادش درآمد مگر که مدینه مسلمان ندارد
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله ی حیدر بیا شد ناله ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه
گاهی به "حسین" و "مجتبی" گریه کند بر "زینب" و "کلثوم" جدا گریه کند یارب! فرج "مهدی" او را برسان "زهرا" تا کی؟ تا به کجا گریه کند؟
بیا ، آتش بزن اندیشه اش را تن و جانِ جنایت پیشه اش را درخت فتنه ها در باغ مانده بِکِش از خاک بیرون ریشه اش را
با حبّ علی مرا اگر اسلام است با بغض عدوی او دلم آرام است الحق که به دومی شرر افکندن در روز ظهور اولین اقدام است… ..... با دشمن مرتضی بِدان! دو‌* هستم بیزارترینِ از همان دو هستم لب تشنه ی حوض کوثرم من! اما: تشنه ترِ انتقام از آن دو هستم… دو بودن: با کسی مشکل داشتن
ای کاش که تا آمدنت می بودم تا صبح ظهور روشنت می بودم ای کاش در انتقام، از آن دو نفر من شاهد سیلی زدنت می بودم
درد فراق دردِسرش فرق می کند چشم انتظار چشم ترش فرق می کند هجران کشیده جای نفس آه می کشد داغی که هست بر جگرش فرق می کند یوسف عزیزتر شد و یعقوب پیرتر از یار بی خبر ، خبرش فرق می کند از اِبنِ مهزیار که شد دربه‌در بپرس این راه توشه سفرش فرق می کند بالِ هوس ببند که غیر از وبال نیست پرواز عشق بال و پرش فرق می کند ما هرچه غافلیم از او او به فکر ماست مولا به بندگان نظرش فرق می کند پیغام داده منتظران (اَکثِروالدُّعا) هر کار خیر بیشترش فرق می کند باهم دعا کنیم برای ظهور او باهم دعا کنیم اثرش فرق می کند روزی طلوع می کند از مغرب آفتاب روز ظهور او سحرش فرق می کند (قد قامَتِ الصَّلاةِ) همه روبه کربلاست اصلا نماز پشت سرش فرق می کند دستی پی نوازش و دستی به انتقام این ذوالفقار هردو سرش فرق می کند از قبر در می آورد آن دو خلیفه را در این محاکمه نظرش فرق می کند این بار سهمِ (لات و هُبَل) آتش است و دود این بار بت شکن تبرش فرق می کند یا فاطمه بیا تو دعای فرج بخوان مادر دعا کند اثرش فرق می کند