eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
مولای عالم بی کس و تنها و یار است چشمان طفلانش چنان ابر بهار است هیزم در این خانه جای لاله چیدید در را نسوزانید زهرا داغدار است اصلا نه اینکه فاطمه دخت رسول است حرمت نگه دارید زهرا باردار است فکر غریبی علی او را زمین زد نامرد مردم مادر ما بی قرار است دست علی را بسته اید ای بی حیاها او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است اینجا میان کشمکش قنفذ جلو رفت اما سر و کار حسین با نیزه دار است
امان نداد سقیفه به چشم های ترت هنوز خشک نشد در کفن تن پدرت هنوز میوه ی اشک تو کال بود ولی که خواستند ببینند باغ بی ثمرت برای امر خلافت شروع شد قصه بساط هیزم و آتش نشست پشت درت ((به روی سینه ی تو جای بوسه ی میخ است)) و خنده کرد عدو بر شکستن کمرت نیاز بود که طفلت بزرگتر باشد اگر که خواست میان بلا شود سپرت به جای ظلمت خانه فروغ بود ای کاش تمام قصه ی کوچه دروغ بود ای کاش
زمین به لرزه در آمد به دل شرر افتاد دمیکه مادر سادات پشت در افتاد بهشت، شعله گرفت و ز هرم آن آتش عزیز حیدر کرار، در خطر افتاد صدای فاطمه را پشت در شنید،ولی .. چنان لگد به در خانه زد، که در، افتاد صدای یا ابتایش به آسمانها رفت که آه یا ابتا محسنم دگر ، افتاد چنان هجوم به درب سرای او بردند ... که از درخت ولای على ، ثمر ، افتاد طناب بسته به دستان مرتضی اما طنابشان به گلوی پیامبر افتاد اگرچه دست ، شکسته ، ولی امانش برد دمیکه نیمه ی شب، درد بر کمر افتاد علی ندید ، ولی پیش دیده ی زینب ... شکست مادر و کم کم شکسته تر افتاد بجز کبودی رخ ، یادگاری از کوچه ... به کتف و بازو و ابروی او اثر افتاد شکست درب و خدا هم عزا گرفت آنروز چرا که مادر سادات پشت در افتاد
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخ در زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛ هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد
خستند پرت را و شکستند سرت را ای وای که کشتند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازم شرر بال و پرت را ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت بردند به یغما همه ارث پدرت را پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی حاشا که بیابند خلایق اثرت را
از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا از تنگ نای این در و دیوار برخیز بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا پیچیده در گوشم صدای ضرب سیلی سنگین تر از این ماه ماهی نیست زهرا سردسته ی این قوم سنگین است دستش بر ضربه های او پناهی نیست زهرا با آبرو ریزی علی را میبرند و جز تو برای او سپاهی نیست زهرا بی بی زبانم لال چادر بر سرت کن خیره تر از اینجا نگاهی نیست زهرا ت یا که رها کن دامنش را زود برگرد یا مثل اینجا قتلگاهی نیست زهرا
آن روز که در شعله ور از اهل ستم شد بین در و دیوار قد فاطمه خم شد تنها نه فقط پیکر ناموس خدا سوخت یک ثلث ز سادات بنی فاطمه کم شد
إن تَكُن ترجو رضا ربِّ السّما ومليكِ الخلـقِ مـن إنـسِِ و جــن كلَّما أصبـحتَ أو أمسـيتَ قـل: لعــــن الله الـّـــذي قــال (و إن) 🔹اگر خشنودیِ پروردگارِ جهان را خواهانی، هر بامداد و شامگاه این سخن را مکرّر کن🔻 لعنت خدا بر آنکه گفت: !!!
کشته یار محسن بن علی مرد پیکار محسن بن علی با شهادت سقیفه ای ها را می کند خوار محسن بن علی می زنم جار -چشم دشمن کور- آبرودار محسن بن علی داده درس دفاع از حیدر یاد عمار محسن بن علی سپر جان حضرت زهرا بین اشرار محسن بن علی پا به پای گل رسول خدا دیده آزار محسن بن علی روضه من همین سه تا کلمه است شعله ، مسمار ، محسن بن علی ... در مدینه نداشت منتقمی مثل مختار محسن بن علی
خدا می‌خواست از حیدر بگیرد امتحانش را چو زیر پای مردم دید بانوی جوانش را به بیتی حمله ور بودند آن هیزم به دوشان که تمام عمر‌ میخوردند از آن خانه نانش را خلافت را کسانی ادعا کردند کز اسلام فقط یک عمر دانستند اوقات اذانش را کسانی جانشینی پیمبر را طلب کردند که کشتند از رسول الله ثلث دودمانش را نباید فاطمه بین در و دیوار می‌افتاد چرا بیهوده می‌جوییم تاریخ و زمانش را صدایش را کسی تا آن زمان نشنیده بود اما شنیدند آن حرامی ها صدای استخوانش را دو عالم گر بسوزد نیز جبرانش نخواهد بود اگر سوزانده باشد شعله‌ی در گیسوانش را کسی در آن میان فریاد میزد بر سر زهرا که با دشنام وا کرده است از اول دهانش را غلامش  با غلافش شاه بانو را کتک می‌زد خودش می‌بست دور دست مولا ریسمانش را چه شد محسن ؟ جواب پرسشم‌ را فضه میداند نمی‌یابیم از او نیز چون مادر نشانش را
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند آن خانه ی نورخِشت را سوزاندند یک عده جهنمیِ آتش در دست آن روز درِ بهشت را سوزاندند
🏴🏴🏴 زمین به لرزه در آمد به دل شرر افتاد دمیکه مادر سادات پشت درََ افتاد بهشت، شعله گرفت و ز هُرم آن آتش عزیز حیدر کرار، در خطر افتاد صدای فاطمه(سلام الله علیها) را پشت در شنید،ولی ... چنان لگد به در خانه زد، که در، افتاد صدای یا ابتایش به آسمانها  رفت که آه یا ابتا محسنم دگر، افتاد چنان هجوم به درب سرای او بردند ... که از درخت ولای على(علیه اسلام) ثمر، افتاد طناب بسته به دستان مرتضی اما طنابشان به گلوی پیامبر  افتاد اگرچه دست، شکسته، ولی امانش برد دمی که نیمه ی شب، درد بر کمر افتاد علی ندید ، ولی پیش دیده ی زینب ... شکست مادر و  کم کم  شکسته تر  افتاد بجز کبودی رخ ، یادگاری از کوچه ... به کتف و بازو و ابروی او اثر افتاد شکست درب و خدا هم عزا گرفت آنروز چرا که مادر سادات  پشت در  افتاد 🏴🏴🏴🏴