.
#زمزمه
#مناجات_با_خدا
#سبک_خوشا_بحال_زائرات_ارباب
اگر چه سر تا پا همه دردم
با صد امید رو بر تو آوَردم
تو خوبی کردی من بدی کردم
الهی العفو
عهدی که بستم با تو بشکستم
از پا نشسته ام بگیر دستم
عفو تو باشد همهی هستم
الهی العفو
کریمی و رئوف و رحمانی
از منِ عاصی رو مگردانی
مولای من اِلهَنا العفو
****
آمده ام با کوهی از عصیان
اِلهِ من به حرمت قرآن
مرا ببخش ای ولی سبحان
الهی العفو
عبد فراری تو برگشته
برگشته با دو چشمِ تر گشته
از معصیتها گشته سر گشته
الهی العفو
آمده ام با جرم بسیارم
خدای من تنها تو را دارم
مولای من اِلهَنا العفو
****
یارب بحقّ احمد مختار
تو را قسم به حیدر کرّار
به مادری که خورده بر دیوار
الهی العفو
اگر چه من عبد گنهکارم
اگر چه مستحق در نارم
امّا خدا حسینو دوس دارم
الهی العفو
بحقّ آقایی که بی سر شد
میان گودی پاره حنجر شد
مولای من اِلهَنا العفو
****
#محمود_اسدی_شائق✍
👇
.
#امام_زمان ارواحنا_فداه
#سبک_خوشابحال_نوکرات_ارباب
#زمزمه
۵۳۴
کجایی ای جانم نثار تو
قرار من دل بی قرار تو
کعبه بوَد چشم انتظار تو
بقیه الله
یابن الحسن بگو کجا هستی
کنار مرقد رضا هستی
یا در نجف یا کربلا هستی
بقیه الله
از خرمنت یک خوشه میخواهم
زیارت ششگوشه میخواهم
****
کِی میشه که ای یوسف زهرا
روضه بخونی تو برای ما
از غصه های زینب کبرا
بقیه الله
بگی چی شد توو گودیِ گودال
بگی برامون از تن پامال
بگی چطور فاطمه رفت از حال
بقیه الله
روضه بخون ای که رُخت بدره
والشمر جالسُ علی صدره
****
#محمود_اسدی_شائق✍
.............................
.
#زمزمه
#امام_زمان علیه السلام
#سبک_خوشابحال_زائرات_ارباب
سلام میدم با چشمای خیسم
میخوام برات عریضه بنویسم
ببین اسیر چنگ ابلیسم منو کمک کن
خدا خُودش گُواهه شَرمندهم
که ریخته اشک تو رو پروندهم
توو جَنگِ با نَفْسَم یه بازندهم منو کمک کن
منم دلم میخواد که یارِتشم
یه سینه چاکِ بیقرارِتشم
شبیه ابنِ مهزیارِت شم آقایخوبم
یه عالمه بهت بدهکارم
آرزومه رو در رو ای یارم
بهت بگم چقدر دوسِت دارم آقایخوبم
------------------------------------------
قرار لحظههای تنهایی
کجایی ای دم مسیحایی؟
چرا تو از سفر نمیآیی؟ عزیز زهرا
امان ازاین عذاب طولانی!
تا کی قراره باشی زندانی؟
الان توی کدوم بیابانی؟ عزیز زهرا
ببخش اگر که بازم این نامرد
با بی خیالی با تو بد تا کرد
تا بدتر از این نشدم برگرد آقایخوبم
فقیره خَستهتو نوازِش کن
نظر بهاَشکو سوز و سازِشکن
باگوشهچشمی بینیازِش کن آقایخوبم
------------------------------------------
سلام من به حال غمگینت
بهقطرههای اشک خونینت
بهروضههای تلخ و سنگینت عزیز زهرا
الهی که بشم فدات آقا
مُجسّمه جلو چشات آقا
مُصیبتای عمّههات آقا عزیز زهرا
میبینی که مُخدّارت ای وای
"عَنِ الوُجوهِ سافِرات" ای وای
"وَ بِالعَویلِ داعِیات" ای وای امانازاینغم
میبینی جَـدّتو تَــهِ گودال
که از عطش همش میره از حال
میبینی پیکرش میشه پامال امانازاینغم
------------------------------------------
محمدقاسمی✍
#سبک_خوشا_بحال_زائرات_ارباب
........
سه شب
.
#زمزمه_روضه
#طفلان_حضرت_زینب
#سبک_خوشابحال_زائرات_ارباب
------------------------------------
#زمزمه #شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
ولوله توو عرش برين افتاد
خون خدا از روي زين افتاد
بذار برم عمو زمين افتاد رهام كن عمّه
ببين كه رفته شمشيرا بالا
بذار برم كه وقتشه حالا
بشم فداي زاده ي زهرا رهام كن عمّه
رسوند خودش رو بين اون جنجال
عموشو ديد كه زخمي و بيحال
گذاشته سر رو شونه ي گودال رمق نداره
يادش اومد كه مادرش زهرا
چجوري شد سپر برا مولا
دستش رو تا ميشد آورد بالا اين تك ستاره
----------------------------------
در حقّ اين يتيم جفا كردن
دستش رو از ساعد جدا كردن
حسين و باز صاحب عزا كردن بي معرفت ها
عمو گرفته بود در آغوشش
شايد بشه دردش فراموشش
رسيد تو اون شلوغي به گوشش صداي اَسبا
روسينه ي حسين بود عبدالله
ده تا سواره اومدن از راه
زهرا مي گفت با گريه واويلاه امان از اين غم
با تير حرمله سرش ذبح شد
رگهاي خُشك حنجرش ذبح شد
جلو چشاي مادرش ذبح شد امان از اين غم
#محمدقاسمي✍
-----------------------------------
#زمزمه #حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
عمو تويي عزيزتر از جونم
يه فكري كن برا دلِ خونم
غريب باشي اصلا نمي تونم طاقت بيارم
ميخوام مثه جوون ليلا شم
به خاطر تو ارباً اربا شم
ميخوام شهيد كربلات باشم اي غمگسارم
دلم رو جان مادرت نشكن
بذار برم به جنگ با دشمن
اَحليٰ مِنَ العَسَل براي من مُردن برا تو
نگاهي كن به متن اين نامه
دست خط نوراني بابامه
معلومه بهترين سر انجامه مُردن برا تو
----------------------------------
پابوسي كرد ازبس ادب داره
اِنْ تَنكُروني روي لب داره
مثل يه شيره كه غضب داره جانم به قاسم
سپاه كوفه رو ز هم پاشيد
به شيوه ي امام حسن جنگيد
اَزرق شامي بين خون غلطيد جانم به قاسم
سپاه كوفه وقتي دوره ش كرد
از پشت اومد با نيزه يك نامرد
تو كمرش يه دفعه پيحيد درد از مركب افتاد
اسير دام نعل اسبا شد
يه مرتبه خوش قد و بالا شد
اين نوجوون هم قدّ سّقا شد اي داد بيداد
#محمدقاسمي
------------------------------------
.
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
من شریفه یتیمهی حسنم
مثل بابای خود کریم منم
باب حاجاتِ عالمِین شدم
بین ره کشتهی حسین شدم
گر چه بستند کوفیان دستم
چون عمویم گره گشا هستم
کربلا را به چشم خود دیدم
غصه ها را به چشم خود دیدم
تشنگی برده بود هوشِ مرا
پاره کردند هر دو گوشِ مرا
چه بگویم چه صحنه ها دیدم
که به یک نصفِ روز پاشیدم
کوفیان ظلم بی عدد کردند
چادر عمّه را لگد کردند
همهی هست ما به نیزه زدند
سر ششماهه را به نیزه زدند
ناکسان خون به قلبها کردند
خنده بر اشک چشمِ ما کردند
تا عمو رفت من اسیر شدم
نرسیده به کوفه پیر شدم
بارها زیر دست و پا مُردم
چون رقیه منم کتک خوردم
تا که از روی ناقه افتادم
کسی آنجا نیامد امدادم
آسمان از غمم پر از مِه شد
زیر پای شتر تنم لِه شد
#محمود_اسدی_شائق
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
#قطعه
در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم
دیدم هزار داغ ولی باورم نبود
یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو
بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود
عمه به جای من کتک از دست شمر خورد
جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود
****
دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان
میدید روی نیزه سر شیرخواره بود
در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین
در زیر پای مرکب و چندین سواره بود
چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک
دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود
****
نازک تر از تن عموی من تنِ من است
پای شتر کجا و تن دخترِ حسن
با کعب نی زدند مرا بسکه کوفیان
جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن
#محمود_اسدی_شائق
#امام_سجاد_شهادت
من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم
زین العباد،مظهر الله اکبرم
زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا
هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم
گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام
آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم
یادم نرفته ست که طفلی دم غروب
فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم
یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا
یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم
من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب
خولی رسید خنده کنان در برابرم
برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم
ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم
همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند
عمه در آن میانه فقط گشت یاورم
دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها
بودند عده ای پی راس برادرم
ای وای من ز شام که دیدم به چشم خویش
سرها ز روی نیزه زمین خورد در برم
در بین کوچه عمه ی ما را کتک زدند
هرگز نبود دیدن این صحنه باورم
در مجلس یزید چو حرف از کنیز شد
دیدم فتاده لرزه بر اندام خواهرم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_سجاد_شهادت
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم
نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم
بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند
غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم
کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا
تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم
مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم
جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم
آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی
من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم
از همه سختی گودال همین بس باشد
قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم
بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت
پی انگشت پدر در همه جا گردیدم
با عبا جمع نمودم که نریزد عباس
پاره های تنِ سقای دلاور دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا
چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم
وای از شام که ناموس خدا را بردند
خنده و هلهله در مردم کافر دیدم
سخت تر از همه بازار یهودی ها بود
عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب
به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
#محمود_اسدی_شائق
من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم
زین العباد،مظهر الله اکبرم
زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا
هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم
گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام
آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم
یادم نرفته ست که طفلی دم غروب
فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم
یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا
یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم
من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب
خولی رسید خنده کنان در برابرم
برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم
ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم
همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند
عمه در آن میانه فقط گشت یاورم
دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها
بودند عده ای پی راس برادرم
ای وای من ز شام که دیدم به چشم خویش
سرها ز روی نیزه زمین خورد در برم
در بین کوچه عمه ی ما را کتک زدند
هرگز نبود دیدن این صحنه باورم
در مجلس یزید چو حرف از کنیز شد
دیدم فتاده لرزه بر اندام خواهرم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_سجاد_شهادت
ای تمام آفرینش تشنهی اشک شبت
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت
ای مسیحای دعا در هر نفس، لعل لبت
سینههای سوخته یک شعله از تاب و تبت
باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قطب عرفان، سیّدسجّاد، زینالعابدین
--
ای مزار بیچراغت نور چشم و چشم نور
ای مناجات شبت آل محمّد را زبور
سجدهگاهت در عبادت طور نور و نور طور
چشم ظلمت از تو و روی منیرت دور دور
حاجت خلق جهان در آستانت ریخته
وحی ساعد در سماوات از دهانت ریخته
--
آفتابا ماهتاب از جلوه رویت خجل
طوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجل
پادشاهان از گدایان سر کویت خجل
حلقههای سلسله از دست و بازویت خجل
نیست تنها دوستان را دست بر دامان تو
دشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو
--
تو به خلق و خوی اعجاز پیمبر میکنی
گر بخواهی در اسارت کار حیدر میکنی
با دو دست بسته خود فتح خیبر میکنی
شام را در چشم دشمن، صبح محشر میکنی
دست تقدیر تو دست اقتدار حیدر است
بلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر است
--
کربلا و کوفه و شام بلا رام تو بود
دشمن بیدادگر را وحشت از نام تو بود
تو میان سلسله نه، خصم در دام تو بود
فتح آل مصطفی از خطبهی شام تو بود
چارده قرن است مسجد میکشد از دل خروش
میرسد بانگ انا ابن مکهات دائم به گوش
--
سرگذشتت شعلهای در دل شد و از سرگذشت
شام شوم از کربلا بهر تو سنگینتر گذشت
کس نمیداند چهها بر آل پیغمبر گذشت
ناقهی عریانت از هر کوچه و معبر گذشت
شامیان از کینه و طغیان شرار انگیختند
از فراز بامها آتش به فرقت ریختند
--
ای ز چشم شیعه جاری خون ساق پای تو
آفتاب فاطمه خاکستر و سیمای تو
تو چراغ عرشی و ویرانه شد مأوای تو
خاک ویرانه کجا و صورت زیبای تو؟
بود در ویرانه بر رأس پدر، چشم ترت
همچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت
--
تو همای وحی بودی و پرت را سوختند
لحظه لحظه سینه پر آذرت را سوختند
نخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختند
آخر از زهر ستم پا تا سرت را سوختند
گر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همه
قاتلت داغ پدر بود ای عزیز فاطمه
--
سالها بگذشت و بودی هیجده داغت به دل
سوختی یک عمر همچون شمع سوزان متصل
سینهات چون خیمههای سوخته شد مشتعل
ای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گل
بر تو میگریم که بر گلهای پرپر سوختی
هر کجا دیدی جوان، از داغ اکبر سوختی
--
باغبانی گر به باغ لالهاش میداد آب
تو به یاد کام عطشان پدر رفتی ز تاب
گریه میکردی به یاد طفل معصوم رباب
بر لب خشک علیاکبر دلت میشد کباب
میبریدی گوسفندی را اگر قصاب سر
یاد میکردی ز تیغ شمر و حلقوم پدر
--
کاش میشد قبر پاکت را بگیرم در بغل
همچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغل
ساق پای دردناکت را بگیرم در بغل
زخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغل
کاش میشد شیعه برگرد مزارت میگریست
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت میگریست
#غلامرضا_سازگار
#امام_سجاد_شهادت
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود
چل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود
کابوس حرم از جگرش زخم گرفته
چل سال به یاد عطش غم زدگان بود
با یاد اسیران حرم, آب و غذایش
چل سال شب و روز فقط آه و فغان بود
چل سال دلش تنگ صدای علی اکبر
چل سال وضو ساخت و دلتنگ اذان بود
از خاطر او محْو نشد جسم برادر
در سینه ی آزرده ی او داغ جوان بود
عمامه ی او سوخت, ولی موی سرش نه
شرمنده ی موی سر دلسوختگان بود
چشمان ترش زخم شد از اشک سحرها
از آن همه گل در نظرش باغ خزان بود
موی سرش از گوشه ی گودال سفید است
این روضه برای دل او بسکه گِران بود
در گوشه ای از حجره, به یاد تن عریان
یک عمر خودش بود و همین قَدِ کمان بود
تا آبِ گوارا به لبش خورد, دلش ریخت
لبهای علی در نظرش آه, عیان بود
چندی است که سجاده ی نیم سوخته ی او
در سجده به حالات امامش نگران بود
در کرببلا قاتل او زخمِ سنان شد
دروازه ی ساعات فقط زخم زبان بود
#رضا_باقریان
#امام_سجاد_شهادت
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دو_بیتی
۱۱۲۲
ای وای چه آمد زجفا بر سر من
ای کاش نمی زاد مرا مادر من
یک سرخ مویی در وسط بزم شراب
با دست اشاره کرد بر خواهر من
#محمود_اسدی_شائق
.
#عید_الله_اکبر
#قصیده
۹۱۹
عید غدیر بر همه عالم مبارک است
این عید بر رسول مکرم مبارک است
این عید حاصل همهی انبیا بوَد
بر انبیا ز خاتم و آدم مبارک است
تبریک باد بر همه از کوچک و بزرگ
بر فاطمه ولیک دمادم مبارک است
عید بزرگ عالم امکان رسیده است
این عید بر حسین و حسن هم مبارک است
جبریل آمدهست شود مدح گسترش
مداح مرتضی شده از سوی داورش
****
این عید، عید شادی قلب پیمبر است
عید بزرگ کوثرو ساقی کوثر است
تنها نه عید شیعه، که عید غدیر خم
باور کنید عید خداوند اکبر است
اینکه به روی دست محمد بُوَد علیست
ای مؤمنین! امیر بدانید، حیدر است
حیدر چه حیدری که بوَد جان مصطفی
این حیدر است فاتح بدر است و خیبر است
این جان فاطمهست که بر دست احمد است
حیدر تمام دارو ندار محمد است
****
بر روی دست حضرت خاتم فقط علی است
از این به بعد امیر دو عالم فقط علی است
عیس اگر که دم به دم مرده میدهد
احیایِ دم به عیسیِ مریم فقط علی است
غیر از علی کلام دگر بر لبش نبود
فرمایش پیمبر اعظم فقط علی است
تنها نه حرف احمد و جبریل و انبیاست
حرف خدای عزوجل هم فقط علی است
عید غدیر از همه اعیاد برتر است
حرف خود خداست که این عیدِ حیدر است
****
عید است پس چرا دلمان هست شعله ور
گویا فتاده است ز غم، خال بر جگر
تبریک گفت دومیِ بی حیا ولی
هفتاد روز بعد به دل میزند شرر
با ریسمان دست علی بسته میشود
هفتاد روز بعد لگد میخورَد به در
بکروز درد و غصهی ما میشود تمام
آن لحظهای که میرسد از راه منتظَر
شائق ! همیشه در همه حالی فقط بخوان
عجّل علیٰ ظهورک یا صاحب الزمان
****
#محمود_اسدی_شائق
#غدیریه #عید_غدیر #امیرالمؤمنین
#امام_حسین
#اسارت
#شام
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند
خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند
بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند
پای سرهای بریده همگی رقصیدند
بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند
بی حیاها همه ی قافله را هو کردند
پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند
کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند
دختران را به سر کوچه و بازار زدند
سخت تر از همه در پیش علمدار زدند
دختر فاطمه را جا ملاعام دهند
دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند
شامیان ظلم به ذریه ی زهرا کردند
خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند
خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند
اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند
خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود
دور ناموس خدا برده فروش آمده بود
#محمود_اسدی_شائق
.
#حضرت_رقیه
#پنجم_صفر
#غزل_مرثیه
۱۱۲۹
بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند
اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند
گرچه ز سنگ، جوجهی تو پر شکسته شد
صیاد باز دور پرم چرخ میزند
آن دختری که زیور من شد به گوش او
با خنده هی به دور و برم چرخ میزند
از تاریانهای که عدو بر سرم زده
بابا خرابه دور سرم چرخ میزند
موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم
دردش مدام بر کمرم چرخ میزند
#محمود_اسدی_شائق
#شب_سوم_محرم
#امام_حسن_شهادت
طایر قدسم و بشکسته زکین بال و پرم
آسمان سوخته از آه و سرشک بصرم
من جگر پارهی زهرا و علی هستم و آه
به همین جرم شده پاره تمام جگرم
با همه غربت خود فاطمه را داشت علی
حق گواه است که مظلوم ترم از پدرم
یار بی مهر مرا قاتل و خانه مقتل
زده از زهر جفا بر دل و بر جان شررم
مجلس صلح به پا کرد عدو سرخ شدم
قاتل فاطمه را روبروی خود نگرم
سالیان است که بگذشته از آن وقعه ولی
صحنهی کوچه و سیلی نرود از نظرم
تیرها بر بدنم خورد ولیکن یادِ
سینهی فاطمه و خونِ روی میخ درم
گیسویم گشت سپید از غم زهرا امّا
از جفا چنگ نخوردهست دگر موی سرم
#محمود_اسدی_شائق
#امام_حسن_شهادت
از کودکی جز غم تو ای خواهر ندیدی
جز محنت و داغ و بلا دیگر ندیدی
ای خواهرم درد تو پایانی ندارد
توکه هنوز آلاله را پرپر ندیدی
ای زینبم با من بگو این روز آخر
تو راستی خون روی میخ در ندیدی؟
این صحنه را هم دیده باشی بازهم شکر
در کوچه سیلی خوردن مادر ندیدی
این تشت پر از لخته و خون جگر هست
گریه مکن اینجا که تشت زر ندیدی
بگذار اشکت را برای تلّ و گودال
اینجا که تو خنجر روی حنجر ندیدی
سربسته میگویم، بگو با سر بریده
گریه مکن توکه مرا بی سر ندیدی
#محمود_اسدی_شائق
#امام_زمان_مناجات
ای جان ما فدای تو مولا بیا بیا
ای درد هجر با تو مداوا بیا بیا
شیعه قرار و صبر ندارد ز دوری ات
بی تو دو دیده است چو دریا بیا بیا
مولا بیا که کعبه بگردد به ور تو
چشم انتظار توست نگارا،بیا بیا
حیدر کنار چاه تو را می زند صدا
دارد به سینه غصه ی زهرا بیا بیا
بی غسل و بی کفن تن جدت میان خون
باشد هنوز در دل صحرا بیا بیا
بنگر میان کوچه و بازار شامیان
آشفته است زینب کبرا بیا بیا
تا کی سر بریده ی شش ماهه روی نی
تا کی کند رباب تماشا بیا بیا
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
ای دادخواه عترت طاها بیا بیا
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_رقیه_جان_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
۱۱۲۹
بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند
اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند
گرچه ز سنگ، جوجهی تو پر شکسته شد
صیاد باز دور پرم چرخ میزند
آن دختری که زیور من شد به گوش او
با خنده هی به دور و برم چرخ میزند
از تاریانهای که عدو بر سرم زده
بابا خرابه دور سرم چرخ میزند
موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم
دردش مدام بر کمرم چرخ میزند
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حضرت_حسین_صلوات_الله_علیه
#عاشورا
#گودال
۱۱۲۸
اولین ضربه فاطمه غش کرد
آسمان، اشکِ سرخ میبارید
در هیاهوی گریهها امّا
شمر بود و مدام میخندید
****
دومین ضربه خواهرش لرزید
دست خود را به روی سر میبُرد
سومین ضربه را سرِفرصت
زدو آقا فقط تکان میخورد
****
چارمین ضربه پنجمین ضربه
تیغ بر حنجرش کشیده شود
سر او را گرفت بالاتر
تا که راحت سرش بریده شود
****
ششمین ضربه هفتمین ضربه
چه بلایی سر گلو آمد
ول کنِ سر نبود بی انصاف
بی محاباو پشت هم میزد
****
هشتمین ضربه خاکها به سرم
مادرش فاطمه به هوش آمد
دید دارد ادامه ذبح حسین
خس خسِ سینهای به گوش آمد
****
نهمین ضربه را که محکم زد
خون تازه دوباره راه افتاد
دهمین ضربه فاطمه انگار
بینِ گودی قتلگاه افتاد
****
یازده بار بی امان میزد
از لب کند دشنهمیگویم
رگ گردن بریده شد امّا
دیگر از استخوان نمیگویم
****
وای از ضربهی دوازدهم
ضربه ای که عجیب زد نامرد
ای بمیرم که بعد از این ضربه
زینب از شمر پست خواهش کرد
****
زودتر راحتش کن و برگرد
خنجرت را ز گردنش بردار
سر او را بریدی و حالا
چکمه را از روی تنش بردار
****
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه
مولای عالم بی کس و تنها و یار است
چشمان طفلانش چنان ابر بهار است
هیزم در این خانه جای لاله چیدید
در را نسوزانید زهرا داغدار است
اصلا نه اینکه فاطمه دخت رسول است
حرمت نگه دارید زهرا باردار است
فکر غریبی علی او را زمین زد
نامرد مردم مادر ما بی قرار است
دست علی را بسته اید ای بی حیاها
او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است
اینجا میان کشمکش قنفذ جلو رفت
اما سر و کار حسین با نیزه دار است
#محمود_اسدی_شائق
#امام_عسکری_شهادت
سوختم از اثر زهر جفا مهدی جان
قوتی نیست تنم را به خدا مهدی جان
رعشه افتاده زپا تا به سرم میلرزد
کن تماشا بنگر حال مرا مهدی جان
جگرم پاره ولی پیکر من پاره نشد
چه نیازی بود اینجا به عبا مهدی جان
آخرین لحظه عمر است بیا یک لحظه
صورتم کن به سوی کرببلا مهدی جان
بدنم نیزه نخورده ست خیالت راحت
مثل جدم نشد اعضام جدا مهدی جان
جد ما را ته گودال همه سنگ زدند
زد یکی هم به تنش با نوک پا مهدی جان
دید از روی بلندی که برش گرداندند
وای بر حال دل عمه ما مهدی جان
#محمود_اسدی_شائق
#امام_عسکری_شهادت
از سوز زهر تاب ز پا تا سرت نبود
حتی کمی رمق به لب و حنجرت نبود
جان دادن تو می شد از این سخت تر اگر
مهدی عزیز کرده ی تو در برت نبود
کردند حمله بعد تو بر خانه ات ولی
شکر خدا که در پس در همسرت نبود
لبهای تو ز ضعف به هم خورد،شکر حق
زخمی دگر به روی لب اطهرت نبود
لرزید دست و پای تو از سوز زهر کین
اما دگر به دست حرامی سرت نبود
هر چند بی صدا شدی و سوختی ولی
هنگام دست و پا زدنت خواهرت نبود
این صحنه دیدنش به خدا سهم زینب است
آقا شما که نیزه به دور و برت نبود
می دید زینب از روی تل،نیزه خورده را
می گفت کاش گرد تنت،مادرت نبود
ای نیزه خورده،پاره گلو،ای ذبیح من
ای کاش جای نعل روی پیکرت نبود
بر نعل های تازه تنت گیر کرده بود
ای کاش شاهد بدنت،دخترت نبود
#محمود_اسدی_شائق
#امام_عسکری_شهادت
به مثل زهر،درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین،تنها اجل دور و برم باشد
تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد
بیا تا سیر بینم روی ماهت را عزیز دل
بیا دامن کشان تا روی دامانت سرم باشد
ندارم قوتی در تن به مثل بید می. لرزم
بیا و کن تماشا لحظه های آخرم باشد
بیا خالی است جای تو کنارم ای جگر گوشه
ببین پاره جگر جای تو دور بسترم باشد
به اشک من در این حجره کسی هرگز نمی خندد
صدای گریه می آید،گمانم مادرم باشد
من از یاد همه رفتم ولی یاد حسینم من
به یاد سینه ی او خون به چشمان ترم باشد
همان سینه که برآن نعل تازه رفت و آمد داشت
که از این غم بیا بنگر فقط خاکسترم باشد
#محمود_اسدی_شائق
#امام_عسکری_شهادت
به مثل زهر،درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین،تنها اجل دور و برم باشد
تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدر در برم باشد
بیا تا سیر بینم روی ماهت را عزیز دل
بیا دامن کشان تا روی دامانت سرم باشد
ندارم قوتی در تن به مثل بید می. لرزم
بیا و کن تماشا لحظه های آخرم باشد
بیا خالی است جای تو کنارم ای جگر گوشه
ببین پاره جگر جای تو دور بسترم باشد
به اشک من در این حجره کسی هرگز نمی خندد
صدای گریه می آید،گمانم مادرم باشد
من از یاد همه رفتم ولی یاد حسینم من
به یاد سینه ی او خون به چشمان ترم باشد
همان سینه که برآن نعل تازه رفت و آمد داشت
که از این غم بیا بنگر فقط خاکسترم باشد
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_معصومه_شهادت
غریب شهر خراسان بیا برادر من
ز دوری تو چکد خون،ز دیده ی تر من
ببین که یار تو بی یار و یاور افتاده
ببین که خواهر تو بین بستر افتاده
به روی سینه ی خود نامه ی تو را دارم
مدام زیر لبم ذکر یا رضا دارم
بیا که با تو بگویم ز درد و غم هایم
نمانده تاب و توانی به کل اعضایم
میان راه شکستند حرمتم ای یار
ولی به قم شده جبران غربتم ای یار
خدا گواست ندیدم بدی ز مردم قم
نچیده اند در این شهر،پشت در هیزم
سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست
میان مردم اینجا غلاف اصلا نیست
به غیر گل به سر من کسی سری نزده
کسی به پهلوی من،تخته ی دری نزده
اگر چه داغ روی داغ دیده خواهر تو
ولی به دست حرامی ندیده ام سر تو
اگر چه سوخت دلم از هجوم درد و ستم
نبرده اند مرا بین جمع نامحرم
عزیز کرده ی ما که،اسیر سلسه نیست
جواب گریه ی من نیش خند حرمله نیست
مرا به شهر چه با احترام می بردند
عقیله را وسط ازدحام می بردند
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_معصومه_شهادت
هر چند درد هجر به شانه کشیده ای
اما به طشت راس بریده ندیده ای
از داغ همرهان جگرت پاره شد ولی
از دوری رضا به یقینم بریده ای
در بین حمله در وسط کاروان بگو
پای برهنه در پی طفلی دویده ای؟
هر چند بود خصم دنی،بی حیا ولی
اسم کنیزی از لب دشمن شنیده ای؟
در بین راه تاب و توانت گرفته شد
هردم به یاد عمه ی قامت خمیده ای
با یاد لحظه ای که عقیله به بزم می
فریاد زد دگر به مرادت رسیده ای
(گه بر فروش حکم کنی گه به قتل ما
ظالم مگر تو آل علی را خریده ای)*
#محمود_اسدی_شائق
*جودی خراسانی
#حضرت_معصومه_شهادت
معصومه،نور چشم عزیز پیمبرم
اخت الرضا و دختر موسی بن جعفرم
هر چند در کتاب خدا نیست نام من
اما قسم به فاطمه،برتر ز هاجرم
گر قبر فاطمه ز نظرها نهان شده
پیدا بود به قم،که من از نسل کوثرم
از بس که داغدیده ام،افتادم از نفس
عمرم به سر رسید و شده روز آخرم
نام رضا بود به لب و نامه اش به بر
دارم به سینه آتش هجر برادرم
از هجر سوخت سینه ام،اما لگد نخورد
وز سینه آه می کشم ای وای مادرم
میسوخت در ز آتش و،زهرا به پشت در
هر لحظه یاد سینه و مسمار آن درم
دیگر نخورده است به دیوار صورتم
از ضربه ای کبود نگشته است منظرم
گل ریختند بر سر من اهل قم؛دگر
چون شامیان کسی نزده سنگ بر سرم
بگذاشت خصم داغ عزیزان به قلب من
اما نبود چشم کسی سمت معجرم
با معرفت هر آنکه بیاید زیارتم
شائق بگو؛شفیعه ی او روز محشرم
#محمود_اسدی_شائق
.
#غزل_مرثیه
#فاطمیه
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
۱۱۴۷
ز پا افتاده ام دیگر منم که سخت بیمارم
به قربان سرت حس میکنم آقا که سربارم
همان در پشت در مُردم، ولیکن طاقت آوردم
به عشق اینکه تو باشی دو سه روزی پرستارم
منی که عالم و آدم بوَد محتاج من امّا
خودم وقت قدم برداشتن محتاج دیوارم
تماشا کن همه هستم، زمین شد خسته از دستم
ز بس خوردم زمین با سر، دوچندان دردِ سر دارم
شدم پهلو به پهلو و لباسم باز گل انداخت
به باغ سینهام گلهای سرخ و لاله میکارم
حلالم کن تو را این روزها من تار می بینم
از آن سیلی به سختی پلک روی پلک بگذارم
شده حجم تنم کوچک شدم هم وزن یک کودک
حلالم کن اگر که میروم ای یار ناچارم
میان بستر افتادم ولی سربسته میگویم
که من از درد شب تا صبح را پیوسته بیدارم
اگر تا صبح بیدارم دعا کردم به جان تو
دعا کردم به وقت غسل نبینی زخم مسمارم
مرا قنفذ زدو دیدم میان کوچه افتادی
تو افتادی و با افتادنت دادند آزارم
#محمود_اسدی_شائق