تب گرفته تمام جسم مرا
همهجا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند!
او بیاید برای تسکینم
گرچه بستند باز میریزد
خون دل از شکاف زخم سرم
زخم شمشیر قاتل من نیست
داغ ناموس مانده بر جگرم
سهم من از تمام این دنیا
غصه و حسرت و بداقبالیست
دور بستر حسین هست و حسن
جای محسن کنارشان خالیست
من که مرد نبردها بودم
یک جراحت مرا ز پا انداخت
وای از فاطمه که حوریه بود
پنجه بر گونههاش جا انداخت
برو قنبر میان هرکوچه!
بگو از حال و روز غمبارم!
کودکان یتیم کوفی را
با خبر کن که کارشان دارم!
این حسین است چهرهی او را
ای پسربچه ها نگاه کنید!
سر رخت و لباس او نکُند
کشمکش بین قتلگاه کنید!
سنگ از روی بامها نزنید
هر زمان که اسیر آوردید
صدقه دست زینبم ندهید
کودکانی که شیر آوردید
آه و نفرین من به کوفه اگر
از سَری مَعجری ربوده شود
وسط ازدحام جمعیت
نکند دختری ربوده شود!
صاحبان تنور بعد از این
به سر آفتاب رحم کنید!
اهل کوفه وصیتم این است
به عروسم رباب رحم کنید!
خیره به آسمان شده این دیده ی ترم
مظلومِ بی قرینه ی تاریخ، حیدرم
یک روز آب خوش به گلویم نرفته ست
از ابتدا غریب مرا زاد مادرم
امشب فقط به فاطمه ام فکر میکنم
آغوش باز کرده در این شام آخرم
افطارِ تلخِ من به نمک باز میشود
خرما چرا گذاشته زینب برابرم
ای کوفه خوش بخواب علی رفتنی شده
راحت شدید از من و فریاد منبرم
وقت اذان شده است مهیای رفتنم
شمشیرتان کجاست بکوبید بر سرم
الله اکبر! اَشهَدِ حیدر بلند شد
یارب گواه باش که پُر گشته ساغرم
فزت و ربّ کعبه! سرم غرق خون شده
این را برای فاطمه سوغات میبرم
من را رها کنید خودم راه میروم
حالا که ایستاده دَمِ خانه دخترم
زینب بمان به خانه که خانه ست جای تو..
این کوچه نیست جای تو ای بانوی حرم
از کوچه رد شدن به تو یک روز میرسد
از حال و روزِ کوفه ی آنروز مضطرم
فریاد میزنند ببینید اسیر را
فریاد میزنی که خدا وای معجرم
فریاد میزنند که خیراتشان دهید
فریاد میزنی که ز نسل پیمبرم
فریاد میزنند که زینب حسین کو؟
فریاد میزنی که به نیزه است دلبرم
سید پوریا هاشمی
آلوده دامن خود را رساندم
بر روی شانه بارم کشاندم
اما همیشه ، ردم نکردی
من نامه ی خود با گریه خواندم
یا ربی العفو
سرخورده برگشت ، عبد فراری
آورده ام بی تو ، بدبیاری
در خانه بگذار من هم بمانم
این بنده شاید ، آمد به کاری
دست گناهان بالم گرفته
اشکی ندارم ، حالم گرفته
مهدی که از من دارد گلایه
انگار قلب عالم گرفته
یا ربی العفو
حال خرابم ، بسته به مویی
باید چه کرد از بی آبرویی
با روی بازت گفتی بیایم
گفتم بیایم من با چه رویی
کو سر به زیری ، کو سر به راهی
افتاده ام از چاله به چاهی
حالا رسیدم در محضرت با
موی سفید و روی سیاهی
یا ربی العفو
ناز علی را نوکر خریده
بار گدا را حیدر خریده
با گریه عمری شب های جمعه
گفتم حسین و مادر خریده
مظلوم حسینم
از خیمه می کرد زینب نظاره
بر مادر خود می کرد اشاره
می گفت مادر گرچه می آمد
شمشیر و نیزه بر جسم پاره
آن دم بریدم ، من از حسین دل
کامد به مقتل ، شمر سیه دل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر ؛ من از حسین دل
مظلوم حسینم
#رضا_دین_پرور
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
🔹امیرالمؤمنین🔹
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
میان بهترین اولاد آدم، بهترین هستی
جهان عمریست درماندهست در تردید و شک، اما
تو خود عینالیقین، روحالیقین، حقالیقین هستی
من از فتحِ درِ خیبر به دستان تو فهمیدم
که تو دست توانمند خدا در آستین هستی
سرِ در چاه را باور کنم یا ذوالفقارت را؟
که گاهی آنچنان هستی و گاهی اینچنین هستی
بگو از استخوان در گلو، از خار در چشمت
که پر از خطبههای ناتمام آتشین هستی
بگو چشم نبی روشن، بگو چشم حسودان کور؛
برای فاطمه تنها تو در عالم قرین هستی...
از آن روزی که چشمم باز شد، در گوش من خواندند:
«که تو تا لحظۀ آخر، امیرالمؤمنین هستی»
#سعید_تاجمحمدی
#امام_علی علیهالسلام
#مثنوی
گاه جنگ است به مرکب همه زین بگذارید
آب در دست اگر هست زمین بگذارید
وقت تنگ است و حرام است تعلّل کردن
صحبت از مزرعه و گلّه و آغل کردن
وقت آن است که در سینه نفس تند شود
تیغ، آن تیغ که صیقل نخورَد کند شود
تا کمین بر در و دروازه نکردهست هنوز
تا معاویه نفس تازه نکردهست هنوز
نوبتی کوفته بر طبل سحر، برخیزید
پایتان خواب نرفتهست اگر، برخیزید
هر که جا ماند در آماج بلا میماند
با کلاهی که پس معرکه جا میماند
گفت مولا که چنین است و چنان با آن ایل
ایل صد رنگتر از ایل بنیاسرائیل
این یکی گفت: مطیعیم، ولی دربندیم
بگذر از ما که گرفتار زن و فرزندیم
خانه بی مرد، پر از خوف حرامی باشد
این چراغیست که بر خانه روا میباشد
ما چه داریم به جز پای فلج؟ میترسیم
فصل سرما شده از عُسر و حرج میترسیم
رعد و برق است که با عطسۀ ابر آمده است
هان علی دست نگه دار که صبر آمده است
آن یکی گفت: علیلیم خودت میبینی
بدتر از ابنسَبیلیم خودت میبینی
ما مگر مثل تو دنیای مرفّه داریم؟!
زیر کشت است زمین، عذر موجّه داریم
آن یکی گفت: ملولیم کمی حوصله کن
گوشمان پر شده از موعظه کمتر گله کن
خالی از معرفت و مردی و رندی بوده
کوفه تا بوده پر از «اَشعثِ کِندی» بوده
کوفه شهری که پر از وسوسۀ خنّاس است
دستپروردۀ سعد بن ابیوقّاص است
این جماعت همه اشباح رجالاند همه
گاه پیکار ملولاند و ملالاند همه
میرود قصّۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصّه ورق میخورد آرام آرام...
::
سهلتر سادهتر از قافیهای باختیاش
ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختیاش
چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی
سهمش از خاک فقط کفش پر از پینۀ اوست
در عرقریز زمین جامۀ پشمینۀ اوست
باغ میساخت و در سایهٔ آن باغ نبود
یک نفس قافلهاش در پی اُتراق نبود
درد باید که بفهمیم چه گفتهست علی
که شبی با شکم سیر نخفتهست علی
از سر سفرهٔ اسلام چه برداشت امیر
نان دندانشکنی را که نمیخورد فقیر
آه، از آن شبِ آخر که علی غمگین بود
سفرهٔ دخترش از شیر و نمک رنگین بود
شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه
میشنیدند فقط از علی إنّا لله
باد برخاست و از دوش عبایش افتاد
مهربان شد در و دیوار، به پایش افتاد
مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن
فقط امشب، فقط امشب به اذان گوش مکن
شب آخر، شب آخر، شب بیخوابیها
سینهزن در پی او دستهٔ مرغابیها
از قدمهای علی ارض و سما جا میماند
قدم از شوق چنان زد که عصا جا میماند
با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش
او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش
بیشک این لحظه کم از لحظهٔ پیکارش نیست
دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست
زودتر میرسد از واقعه حتی مولا
تا که بیدار کند قاتل خود را مولا
تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی
صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی
عرش محراب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه
کعبه بیتاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه
آه از مردم بیدرد، امان از دنیا
نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا
میرود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_علی علیهالسلام
#غزل
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
امیر هیچ بهجز زخم بیشمار نخورد
امیر هیچ بهجز درد بیشمار نداشت
شبانههای علی مثل روز روشن بود
اگر که پنجرهها پردۀ غبار نداشت
نه در خیال خلافت که پیش چشمش این
به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت
و کینهها همه یک تیغ شد فرود آمد
که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت
#محمدحسین_ملکیان
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی
ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناسترین امت لات و هبلی
کسی آن سوی حسینیّه نشستهست هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی،
باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
مهدی جهاندار
هدایت شده از نغمات حسینی
شهادت حضرت علی علیه السلام
یار سیلی خورده ام بیا ببین
دیدنی شده امیرالمؤمنین
شده راه رفتن من به مثل تو
مثل تو منم با سر خوردم زمین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
بی طرفدارم طرفدارم بیا
من فقط تنها تو را دارم بیا
علی دیگه علی گذشته نیست
مثل تو محتاج دیوارم بیا
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یادمه تو رو تو کوچه بد زدند
توی کوچه تو رو بی عدد زدند
با لگد افتاده بودی رو زمین
باز دوباره تو رو با لگد زدند
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یادمه که بی خبر میزدنت
یادمه به پشت در میزدنت
به خدا یکی و دو تا نبودند
یادمه چهل نفر میزدنت
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
غم عالم به دلم نشسته بود
من و تار میدیدی با چشم کبود
شب غسل تو که یادم نمیره
زیر پیراهن تو چیزی نبود
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
حاج سید محسن حسینی
رمضان ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
شهادت حضرت علی علیه السلام
طبیب عالم چرا به بستر افتاده است
غریب کوفه چرا به کوفه جان داده است
وای علی وای علی وای علی وای علی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فاطمه از ره بیا علی شد حاجت روا
بیا ببین حل شده مشگل مشگل گشا
وای علی وای علی وای علی وای علی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فاطمه از ره بیا حال علی را ببین
بیا ببین مثل تو به کوچه خورده زمین
وای علی وای علی وای علی وای علی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
تا نفس آخرین دیده براه تو بود
به شوق دیدار تو دو چشم خود را گشود
وای علی وای علی وای علی وای علی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یادم نمیره تو رو چه بی خبر کشته اند
یادم نمیره تو رو چهل نفر کشته اند
وای علی وای علی وای علی وای علی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
حاج سید محسن حسینی
رمضان ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
شهادت حضرت علی علیه السلام
فاطمه جانم ـــــ آشفته ام مانند مویم
رسیده ام به آرزویم
فزت و رب الکعبه گویم
فاطمه جانم ـــ بیا که حاجتم روا شد
بیا که درد من دوا شد
سر من از زانو جدا شد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یادم نمیره ـــ که بیخبر زهرا رو کشتن
به پشت در زهرا رو کشتن
چهل نفر زهرا رو کشتن
یادم نمیره ـــ ناله زهرام و شنیدم
به سوی زهرا میدویدم
بروی او عبا کشیدم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ممنونم ای تیغ ـــ اگر توانم و ربودی
گره ز کار من گشودی
ای کاش در مدینه بودی
توی مدینه ـــ جوانم و از من گرفتن کمانم و از من گرفتن
امانم و از من گرفتن
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فاطمه جانم ـــ شد دیدنی حیدر کرار مانند تو چشمم شده تار
دستم بود بر در و دیوار
فاطمه جانم ـــ از داغ تو من جان سپردم مثل تو من صد دفعه مردم
ولی دیگه لگد نخوردم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ای کوفه امشب ـ من میروم آشفته احوال
بودم الف ولی شدم دال
هستم بیاد ته گودال
در ته گودال ــ مکن حسینم و پریشون
خون خدا رو غرق در خون
تو رو خدا برش نگردون
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ای کوفه گویم ــ با این نفسهای بریده کارم به التماس کشیده
زینب من رو کس ندیده
اگر که دیدی ـــ زینب شده قافله سالار مبر به پیش چشم انزار
ناموس من رو سر بازار
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
حاج سید محسن حسینی
رمضان ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
شهادت حضرت علی علیه السلام
یا زهرا یا زهرا ـــ من رو به قبله هستم بار سفر را بستم
بیا تو ای یار جوانم
کجایی ای قامت کمانم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یا زهرا یازهرا ـــ هستم میان بستر
شد لحظه های آخر
گریان به حال من طبیب است
خانه پر از امن یجیب است
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یا زهرا یازهرا ـــ تنهاییم رو دیدند
به غربتم خندیدند
من که علی مرتضایم
شرمنده تیغ جفایم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یا زهرا یازهرا ـــ چشم انتظارت ماندم سوره کوثر خواندم
رسیده ام به آرزویم
فزت و رب الکعبه گویم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
حاج سید محسن حسینی
رمضان ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ ه. ش
هدایت شده از نغمات حسینی
شهادت حضرت علی علیه السلام
کو همه بود و نبودم
کو گل یاس کبودم
بگو کجایی ببین که از داغ تو من مردم
بگو کجایی به مثل تو منم زمین خوردم
فاطمه جان فاطمه جان
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
تنهای تنها جان سپردم
من که در مدینه مردم
به کی بگم من به پشت درفاطمه روکشتند
به کی بگم من چهل نفر فاطمه رو کشتند
فاطمه جان فاطمه جان
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یک لحظه هم ای شمع خاموش
نمیکنم تو را فراموش
یادم نمیره که هی دویدم سوی تو فاطمه
یادم نمیره عبا کشیدم روی تو فاطمه
فاطمه جان فاطمه جان
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
از من جوونم و گرفتن
قامت کمونم و گرفتن
در شب غسلت قرار من بردی همه قرارم
من مانده بودم چی مونده از تو تو کفن بزارم
فاطمه جان فاطمه جان
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
بیا تماشا فاطمه جان
ببین که من شدم پریشان
بیا تماشا همه کنار بسترم مانده اند
برایم امشب اناالیه راجعون خوانده اند
فاطمه جان فاطمه جان
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
حاج سید محسن حسینی
رمضان ۱۴۴۵ ه. ق ۱۴۰۳ه. ش