.
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم
«نمی آید»
جوان راهی شد و بابا نگاهش سر نمی آید
دلش گفته علی سالم ازین محشر نمی آید
تمامِ جان خود را می فرستد سوی قربانگاه
ذبیحی در نگاه دهر ازین بهتر نمی آید
محمّد پا به بعثت می گذارد ، غرق حسرت شد
که دیگر بعدِ این معراج... پیغمبر نمی آید
شمیم احمد و زهرا و حیدر با حسن دارد
چنان عطری برافشانَد که از عنبر نمی آید
چنان می غرّد و می تازد و بر قلب دشمن زد
که حیرانند و از لشکر نفس ها در نمی آید
به یک تیغش زده صدها حرامی سجده بر پایش
حریفش ، تن به تن یک مرد جنگاور نمی آید
گَهی سر، گاه پا،گَه دست و گاهی پیکر افتاده
کسی انگار دیگر ، از پسِ او بر نمی آید
کم آوردند و جمعی ریختند از هر طرف رویش
برای یک نفر ، لشکر پیِ لشکر نمی آید
علی فرقش درید و سجده در محراب افتاده
چنین بُغضی به قلب کربلا باور نمی آید
دریدش گله ی گرگان و کفتاران و وحشی ها
به قدری ارباً ارباٰ شد که بر منظر نمی آید
اَغِثني های جان کاهش، حسین را کشت در صحرا
کجا پاشیده ؟ چشمش ذرّه ای پیکر نمی آید
به دامانش علی تقسیم ، علی شد عین و لام و یِ
هجاهایش به مقیاس علی اکبر نمی آید
فشرده لختهْ خون ، راه گلویش را خبیثانه
صدای محشرش از حنجرش دیگر نمی آید
کمان گشت و خمید و خرد شد پشت حسین آخر
به زیر غم، کمر تا گشته بالاتر نمی آید
«جوانانِ بنی هاشم بیایید» آیه بردارید
که دامانش به قدرِ سوره ی کوثر نمی آید
به لب هایش پدر پُر می کند گل بوسه هایش را
عبا خون گریه می کرد این گلِ پرپر نمی آید
هدف در کربلا برچیدنِ نسل علی ها بود
خیالش بعدِ عاشورا دگر حیدر نمی آید
قلم لرزیده و افتاده از دستان «آلاله»
که حجمِ دردِ این روضه ، دَرین دفتر نمی آید
#الهه_پورحاجی_آلاله
.
#فاطمیه
#بعد_از_شهادت_حضرت
«خانه ی بی زهرا»
از امشب عطر جنت از تنِ طوبا نمی آید
صدای زندگی از خانه ی مولا نمی آید
شنید عمری دلِ خانه، نیایش های زهرا را
ازین پس بر در و دیوار ها نجوا نمی آید
امان از قلب مولایم...امان از قلب مولایم
همانجا پشت در مانده ، چرا آقا نمی آید؟
چگونه رد شود از دربِ این خانه ،علی زین پس
به اجباری خودش می آید اما پا نمی آید
نگاهش رفت بر کنجی، علی بر زانوان افتاد
چکد خون از دلِ دیوار و بند اما نمی آید
چنان عالم برای قلب حیدر تیره می گردد
تو گویی امشبش رفت و دگر فردا نمی آید
به خاک افتاده اشکش،هق هقش بسته گلویش را
نفس هایش فرو رفته ، ولی بالا نمی آید
بگو همسایه ها آسوده از امشب بخوابند
دگر هرگز صدای ناله ی زهرا نمی آید
به مشتش گوشواری را حسن با اشک می شوید
به چشمش جز هلالِ مادری تنها نمی آید
به گوش مجتبی تا آخرِ عمرش صدایی جز
صدای سیلیِ سنگینِ رعدآســـا نمی آید
در آغوش حسین، زینب نشسته ، زار می گرید
پناهی جز حسین در یورشِ غم ها نمی آید
چنان با سوز می خواند...به گوش عرش پژواکی
به غیر از روضه های زینب کبرا نمی آید
به زهرا وحی می شد بعدِ پیغمبر در این خانه
پس از صدّیقه دیگر جبرئیل اینجا نمی آید
چنان بر چاه ،حیدر می کند نجوا که رفت از حال
گمانم تا دمِ محراب حالش جا نمی آید
زمین اقبال رویش کرد و اما باختش آسان
کسی چون فاطمه دیگر به این دنیا نمی آید
#الهه_پورحاجی_آلاله