#امام_حسین__ع__روضه
حرم بی صاحب و صاحب حرم گردیده صحرایی
بریز ای کعبه تا صبح قیامت،اشک تنهایی
امیر کاروان دل شده آواره در صحرا
کند،دنبال او صد کاروان دل راهپیمایی
خلایق دور کعبه جمع و جمعی از بنی هاشم
به صحراها شده آواره با گل های زهرایی
رخ ماه بنی هاشم گل روی علی اکبر
بود منزل به منزل دور محمل ها تماشایی
پراکنده آل الله را از مکه،می بینم
که نوک نیزه ها دارند فردا گردد هم آیی
به سنگ زشت خویان از کنار کعبه می بینم
که از خون جبین گلگون شود رخسار زیبایی
بریز ای اشک بهر باغبان وحی از دیده
که پرپر می شود گل های او پیش از شکوفایی
نه طفلی تشنه جان داده،نه آبی منع گردیده
چه رخ داده که از خون چشم سقا گشته دریایی؟
به سوی کربلا منزل به منزل می رود زینب
که در گودال خون بخشد امامش را شکیبایی
به صحرای بلا پر می زند روح علی اصغر
که در گهواره خون بهر او گویند لالایی
ز بام کعبه زیر تابش خورشید می بینم
که می گیرد عطش از چشم عین الله بینایی
بسوز ای دل که می بینم سر فرزند زهرا را
کند بر نوک نی هر دلربایی هم دل آرایی
نشاید شرح این غم را نوشتو گفت ای(میثم)
قلم را نیست یارایی،زبان را نیست گویایی
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
ماجرای کربلا یک گوشه از شام بلاست
پیش روی قافله سرها به روی نیزه هاست
دختر شیر خدا بر ناقه ی عریان سوار
هلهله بر روی بام و در میان کوچه هاست
خودنمایی کرده بر نیزه سر شش ماهه ای
مادرش پشت سر نی خیره بر سر نیزه هاست
با لباس پاره و لب های عطشان دختری
ناله میزد در خرابه عمه بابایم کجاست
دست آن شامی که دیشب زیر چشمانش نشست
چشمهایش تیره دیده یا نگینش آشناست ؟
در کنار آن سرِ از تن جدا خاموش شد
سهم او مرگی غریب و قطعه ای از بوریاست
آیه ی تطهیر را در زیر پا انداختید
خارجی گفتن به زینب غربتی بی انتهاست
پیش چشم خیس زینب میخورد هر ثانیه
خیزران بر کنج لبهایی که در طشت طلاست
سجاد احمدیان
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذكر یا حسینَم شد
به یاد غربت یك لحظة تو این گونه
بساط گریة هر روز من فرا هم شد
شبی كه در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو كه بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد
حسین ! سایة تو از سر همه كم شد
همیشه هر شب جمعه امید دارم كه
دوباره زائر شش گوشة تو خواهم شد
قسم به عشق كه رنگ حسین می گیرد
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
شاعر: یوسف رحیمی
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
یک نفر انگشترت را می برد
دیگری بال و پرت را می برد
گرگی از بالا سرت رویت درید
می جوید و پیکرت را می برد
ناتمام کرده سنانی حرف تو
حرف های بیشترت را می برد
با لگد بر صورت تو می زد و
سوی چشمان ترت را می برد
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
آه ای جدّ مطهر، بدنم میلرزید
جزمنومادرمن هیچکسآنصحنهندید
بین گودال حسینِ تو روی خاک افتاد
شمر میدید غریبست، صدایش نشِنید
یوسفت روی زمین بود و همه خندیدند
سنگ آنجا به ادب صورت اورا بوسید
او نفس میزدو با هرنفسش درگودال
خونِ تازه زتمام بدنش می جوشید
نای برخواستن حتی ز روی خاک نداشت
لگدی شمر به او زد که به گودی غلتید
خنجر کهنه کجا، حنجر خشکیده کجا
سر که نه، رشتهای از قلب مرا شمر برید
دست و پامیزدو از شدت درد آن لحظه
چادر فاطمه را در دل گودال کشید
چادر دخترت از خون گلو رنگین شد
خون حنجر به روی چادر زهرا پاشید
****
محمود اسدی شائق
ا
#امام_حسین__ع__روضه
پیش پای خودش به خاك افتاد
همه را با نگاه پس می زد
تكیه بر نیزه ی غریبی داشت
خسته بود و نفس نفس می زد
جگرش پاره پاره بود اما
یك تنه رفت تا دل لشگر
سینه ی خویش را سپر كرد و
سپرش را شكست تیر سه پر
تا زمین خورد دوره اش كردند
هر كه با هرچه داشت زخمی زد
جنگ مغلوبه شد همه گفتند
دیگر از خاك بر نمی خیزد
خوب نزدیك می شدند به او
ضربه ها تا دقیق تر بشود
نیزه در زخم تیغ می كردند
تا شكافش عمیق تر بشود
این علف های هرز با این گل
چقدر دشمنی مگر دارند
وای بر من چه می كنند این ها
عده ای دستشان تبر دارند
یك نفر رفت تا كه سر ببُرَد
دیگری رفت تا كه سر ببَرَد
دیگری رفت تا برای امیر
سر زده از سری خبر ببَرَد
سنگدل روی سینه جا خوش كرد
خیره سر بود و خیره شد در چَشم
ناگهان چنگ زد محاسن را
و غضب كرد و در نهایت خَشم
تیغ را بر گلو كشید و كشید
آنقدر تا كه كُند شد حربه
چه بگویم چگونه آخر، سر
شد جدا با دوازده ضربه
وضع حلقوم او كه ریخت به هم
داشت نظم جهان به هم می ریخت
هم ز هم عرش و فرش می پاشید
هم زمین و زمان به هم می ریخت
خواهرش روی تل زمین خورد و
دم گودال از زمین بر خواست
گفت دست از محاسنش بكشید
سر این سر برای چه دعواست
گرچه با ضربه های پی در پی
بارها روی خاك غلطیده است
تا به امروز لحظه ای این مرد
پشت بر آسمان نخوابیده است
كینه گُل كرد تا به آنجا كه
طاقت صبر را سر آوردند
از تن پاره ی تن زهرا
پیرهن پاره را در آوردند
سر فرصت همه پیاده شدند
صید افتاده بود در دل دام
غارت پیكرش كه پایان یافت
آمدند عده ای سواره نظام
همه بودند سرخوش و سر مست
ساربان بود از همه خوشتر
منتظر بود تا كه شب بشود
فكر انگشت بود و انگشتر
شاعر : مصطفی متولی
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
ای علمدار سپه در دلِ شب بار ببند
محمل پردگيان دوز ز اغيار ببند
همه ي اهل حرم را به حرم كن احضار
كودكان را به محبت دلِ شب كن بيدار
اين خداحافظي آخر ما با زهراست
بعد از اين وعده ي ما با همگان كرب و بلاست
خواهر انگار همين جاست طواف من و تو
قبر گمگشته ي زهراست مطاف من و تو
مادرا ميبرم از كوچه پريشاني را
ميبرم همره خود اينهمه قرباني را
مشكل قافله را وابگذاريد به من
گريه ي دختركم را بسپاريد به من
شيرخوارم كه شده كودك هجده روزه
گردنش حرز ببنديد ولي از بوسه
اي سپه دار ، سپه را كمك از امشب كن
با علي اكبر من همرهي ِزينب كن
از همين اول راه آب بنوشان به همه
زينبم جامه ي بسيار بپوشان به همه
همه ي لشگر عشق است غلامت زينب
زانوي اكبر ليلاست ركابت زينب
بعد از اين كاش كه بي يار نگردي خواهر
كاش بي قافله سالار نگردي خواهر
محمود ژوليده
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم
دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!
یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟
در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم
حلّ این مشکل امروز به دست فرداست
چند سالی است که در حسرت فردا ماندم
در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود
چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟!
من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی
آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم
چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است
منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم
نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد
با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم
یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو»
خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم
پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم
جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم
کربلا ... پای پیاده ... چه قدَر می چسبد
من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم
شاعر : محمد فردوسی
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
آفتاب دوباره ای پیداست
روی دوشش ستاره ای پیداست
مشک بر روی شانۀ عباس
لب دریا کناره ای پیداست
این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خاره ای پیداست
آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهواره ای پیداست
این طرف با سه شعبه های خودش
روی اسبی سواره ای پیداست
آه از توی گودی گودال
سر دارالاماره ای پیداست
اگر این نیزه ها اجازه دهند
بدن پاره پاره ای پیداست
شاعر:مهدی رحیمی
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
اربعین حسینی
بدون چون و بدون چرا نمی ماندند
شبيه رود، شبيه صبا، نمی ماندند
چه کربلاست که عالم به هوش می آيد
پس از شنيدن چاووش ها نمی ماندند
به التماس به خواهش به هر چه که می شد
خلاصه قافله می رفت جا نمی ماندند
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
از اشتياق حرم روى پا نمی ماندند
فروختند النگوى نوعروسان را
قديم معطل اين چيزها نمی ماندند
شب زيارتى اربعين، دهاتى ها
به احترام تو در روستا نمی ماندند
فقط دو مرتبه بايد به کربلا بروى
بدين طريق بفهمى چرا نمی ماندند
خدا نبود اگر اين حسين، حسين نبود
و بندگان خدا باخدا نمی ماندند
علی اکبر لطیفیان
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها
-----------------------
نرفت از خاطر من داغ گودال
ندیدی زینبت را رفته از حال
سرت بر نیزه من درگیر غارت
بمیرم پیکرت شد سخت پامال
تو تشنه بودی و دشنه جوابت
زدی در خون خود تنها پر و بال
مگر جای تو زیر دست و پا بود
چرا قرآن من گشتی لگدمال
تو را بی سر رها کردم برادر
بگردم بی رمق دنبال اطفال
دوباره آتش و دود و هیاهو
رسیده مادرم آشفته احوال
رباب و غصه ی گهواره خالی
همه با حرمله هستند خوشحال
ببین دور و برم شمر و سنان را
ندارد خواهرت غیر تو آمال
به گوش دختران رحمی نکردند
ز پای زخم شان بردند خلخال
خدایا داغ روی داغ دیدیم
برای ما شده هر لحظه صد سال
کجا من همسفر با شمر و خولی
چرا رفتی و بردی با خود اقبال
نمی دانی چه آوردی به روزم
نرفت از خاطر من داغ گودال
جابر عابدی
امام حسین (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__روضه
آیه های نورباش، مثل مادرم که بود
یک زن غیورباش، مثل مادرم که بود
من که می روم زدست، بین هاله های خون
خواهرم صبور باش، مثل مادرم که بود
بهت می زنی ولی معجرت نگاه دار
ای عقیله ی علی معجرت نگاه دار
تو بلوغ مرسلی معجرت نگاه دار
یک زن جسورباش، مثل مادرم که بود
این سفرنهایتش بر خدا رسیدن است
درحضور مادرم سرجدا رسیدن است
این سفر خلاصه بر کربلا رسیدن است
تو کلیم طور باش، مثل مادرم که بود
گاه داغ دیدنم خواهرم سکوت کن
بین خون طپیدنم خواهرم سکوت کن
وقت سربریدنم خواهرم سکوت کن
پاسدار شورباش مثل مادرم که بود
دست های بی حیا در کمین معجرند
چشم های من پر از بغض های دخترند
این حرامیان پی ناله های مادرند
مظهر شعورباش، مثل مادرم که بود
آسمان بخت من، کوکب کویری ام
محشری به پاست درامشب کویری ام
پاره پاره می شود این لب کویری ام
سایه عبورباش، مثل مادرم که بود
گرد و خاک می کند در غبارها سرم
می شود عیار با بی عیارها سرم
می رود به غارتِ نیزه دارها سرم
مرد پرغرور باش، مثل مادرم که بود
خاک می خورَ د تنم بین خاک های سرخ
می خزد به سینه ام چند رد پای سرخ
منتشرکند چونی حنجرم صدای سرخ
مصحف زبورباش، مثل مادرم که بود
شاعر : رضا دین پرور
امام حسین (ع)
روضه