#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
عاشقتر از خون تو در رگهای عالم نیست
خون خدایی! انتظاری غیر از این هم نیست
این شور حین سوگواری چیست در جانها؟!
الحق که روح این عزاداری فقط غم نیست
اشک از سر هر شانه با زنجیر میریزد
این گریهها آیا برای ماتمات کم نیست؟
دریا هم از اشکش بسازد عابدی تا صبح
تاثیر آن اندازهی اشک محرم نیست
گشتم تمام شهر را و کوچههایش را
جایی برایم امنتر از زیر پرچم نیست
#اکرم_هاشمی_سجزئی_الهه
#امام_حسین_ع_عصر_عاشورا
یالِ خونی و زینِ افتاده
اسب او در غبار میآید
کاش زینب نبیند او را که
غرق خون بی سوار میآید
می رسد ذوالجناح بی صاحِب
با لِجام رها کنار حرم
غرق تیر است جایجایِ تنش
وقتی از کارزار میآید
میکشد روی خاک سُم را و
یک نَفَس شیهههای طولانی
زینب از سمت خیمهها گریان
سوی او بی قرار میآید
ام کلثوم میزند بر سر
یا علی یا محمدا گویان
دختری پا برهنه از رویِ
بوتهای غرق خار میآید
دست را میکشد به خونها و
روی چشمان خیس میمالد
ماندهام که چگونه این دختر
با یتیمی کنار میآید
#اکرم_هاشمی_سجزئی_الهه
بر زینِ من نشسته بلندای اختری
آماده شد سوارِ دلآرامِ لشکری
بیرون خیمه وقت خداحافظی رسید
گفتند رو به او که «شبیه پیمبری!»
بر زینِ من نشست، ولی در زمین نبود
در باد میوزید، سبکبال، چون «پَر»ی!
مانند نور از وسط دشت میگذشت
بر تیرگی وزید، چه پیکارِ محشری!
رعدی سیاه آمد و مهتاب را شکافت...
افتاد روی شانهی من ماهپیکری!
میخواستم که سمت حسینِ علی روم ...
افتاد روی خاک چه دردانه گوهری!
حالا حسین مانده و یک دشتِ پر علی
هر جا نگاه میکند او، هست اکبری!
***
تقدیر! کاش اسب نمیآفریدیام!
در دستگاهِ اهلِ خدا، جاش، نوکری!
#شب_هشتم_محرم
#علی_اکبر
#اکرم_هاشمی_سجزئی_الهه
برای گفتنِ از او، زبان نیازی نیست
برای حُسنِ عیانش، بیان نیازی نیست
همینکه ماه رسید و سوار اسبش شد
به اختر و قمرِ آسمان، نیازی نیست
و گفت رو به سیاهی: «برو خودت را باش!
که در رکاب حسینم! امان نیازی نیست»
دریغ شد نَمِ آب از لبِ علی اصغر
برای خشکی برگی، خزان نیازی نیست
به روی شانهی مهتاب میرود مَشکی
به سرعتی که برایش، زمان نیازی نیست
به قدرِ مَشک، فقط آب میبَرد، دریا!
برای غنچه به رود روان نیازی نیست
و دستهای پر از خون، یکی یکی افتاد
همین که بال بِروید، به آن نیازی نیست
و آب میچکد از مَشک... چه کسی گفته:
«برای بردن مشکی، دهان نیازی نیست؟»
و اشک میچکد از مَشکِ ساقی و گاهی
برای مرگ به تیر و کمان نیازی نیست
شهاب میرود این بار از زمین به فَلک
که در مسیر رشادت، به جان نیازی نیست
عمودِ خیمهی او را کشید خون خدا
که بعد رفتنِ ساقی، به آن نیازی نیست
#ابوالفضل_العباس
#اکرم_هاشمی_سجزئی_الهه