#حضرت_اباالفضل_ولادت
جبریل آمده خبر داده
به همه مژده سحر داده
خبر از فیض مستمر داده
نغمه ای عاشقانه سر داده
که خدا رزق بیشتر داده
(نخل ام البنین ثمر داده)
نسل عشق است و پا به پای ادب
مادرش هم شده خدای ادب
روشنی بخش کوچه های ادب
(پسر کعبه) نا خدای ادب
ماه شب های عشق آمده است
پاسدار دمشق آمده است
هر کسی بوسه از لبش می چید
در نگاهش حسین را می دید
بغل شاه لافتی که رسید
دست و بازوش را علی بوسید
مادرش گفت او فدای حسین
پسرم نذر بچه های حسین
عبد صالح شد و خدایی شد
بس که مشغول دلربایی شد
روی خورشید از او طلایی شد
سبک جنگش که مجتبایی شد
با حسن گشت و عاقبت یل شد
کسب بازار عشق مختل شد
خطبه ای خوانده در سفر با عشق
از کلامش رسیده ام تا عشق
پای وعظش نشسته حالا عشق
عشق هم داد میزند: یا... عشق!
باب نه، نه، نه، که بیت حاجاتی
تو مفاتیحی از مناجاتی
بیکرانی شبیه دریایی
خوش قد و قامتی و بالایی
قبله گاه هزار لیلایی
در نمازت عجیب شیدایی
درس غیرت به آب میدادی
آب را پیچ و تاب میدادی
جرعه جرعه حیات می ریزد
یک نظر... کائنات می ریزد
پای مشکت فرات می ریزد
از نگاهت صفات می ریزد
باد و باران مسخّرت هستند
جمله سرباز لشگرت هستند
تو که بازوی حیدری داری
وای اگر تیغ و نیزه برداری
نیزه را توی خال می کاری
تو تگرگی که سخت میباری
دشمنان از تو سخت میترسند
پیش تو مثل بید میلرزند
یاعلی یاعلی رجز خواندی
جای شمشیر چشم چرخاندی
خیل سگ های کوفه را راندی
برنگشتی و علقمه ماندی
خواستی از همه جدا بشوی
منشی صحن کربلا بشوی
روز آخر رسیده... بیماری
حال عشق و تب سفر داری
توی خیمه نگاه تر داری
می روی تا که مشک برداری
جای دستت دو بال میخواهی
رخصت اتصال میخواهی
بر تن تو برو بیا شده است
جای شمشیر و نیزه ها شده است
دشمن تو چه بی حیا شده است
قصد اصلیش خیمه ها شده است
فصل عشق و جنون سرازیر است
از نگاه تو خون سرازیر است
#ایمان_کریمی
.
#میلاد_حضرت_زهرا
#ولادت_حضرت_فاطمه سلام الله علیها
#ایمان_کریمی
خدا در شعر خود مضمونِ والای جدید آورد
برای ظلمتِ اشعار ما، شعری سپید آورد
برای مشکلاتِ سختِ خلقِ خود کلید آورد
خدا از نور خود زهرایِ خلقت را پدید آورد
نمیفهمد پیمبر را و حیدر را کسی، بی او
نخواهد داد رونق شور محشر را کسی، بی او
بنای خلقت از نور وجود حضرت زهراست
مَلَک از عرش خیره بر سجود حضرت زهراست
علی مرتضی، بود و نبود حضرت زهراست
"فِداکَ یاعَلی" اوج سرود حضرت زهراست
"علی" مردی که زهرا جان سپر کرده برای او
تمام عشق را آسیمه سر کرده برای او
زنی که بر کلامش واژهها تعظیم میکردند
کتاب واژه را با فضل او تنظیم میکردند
ملائک خویش را بر درگهش تسلیم میکردند
طریق عشق را با شیوهاش ترسیم میکردند
هنوز از نام زهرا واژهها الهام میگیرند
تمام شاعران از حرف حرفش وام میگیرند
زنی "حَوراءُ الاِنسیّه" زنی "راضیّه"، "مرضیّه"
و ذکرش آسمان روح را دادهست تزکیّه
زنی که برده از ختم رسولان حِلم، ارثیّه
حماسه خوانده در حالی که میخواندهست مرثیّه
فدک را پس گرفت، اما شرافت را به کَس نفروخت
زنی که حب حیدر را به مشتی خار و خس نفروخت
دو عالم با کمند نور زهرا در تصاحب بود
زنی که آسمان حیرت و کوه تعصّب بود
زنی که واژهی غیرت از او غرق تعجّب بود
بیانش با تمام عِلم سرگرم تخاطب بود
زنی که علم را تسخیر معلومات خود کرده ست -
- علی را شاه بیت نغز منظومات خود کردهست
زنی که الگوی حجب و حیا و عفت و پاکیست
زنی که رشک عرش و افتخار شاه افلاکیست
زنی که در کلامش تیغِ فتح و شور و بیباکیست
اگرچه چادرش از ماجرای کوچهها خاکیست
یهودی را مسلمان کرده نور چادر زهرا
فلک را نور باران کرده نور چادر زهرا
بنازم مادری که حُسن او را در حَسن دیدند
حسن را نور چشمان رسول موءتمن دیدند
حسن آنکه کرامتهای او را مرد و زن دیدند
شجاعتهای او را وقت جنگِ تن به تن دیدند
به قلب فتنه زد مانند مادر، فتنه رسوا شد
به چرخ تیغ تیزش، خیمهی اسلام احیا شد
بنازم مادری که "اَشبهالنّاسَش" حُسیناش بود
حسین آنکه پیمبر را ضیاء و نورِ عیناش بود
حسیناش، آنکه خلق از روز اول زیر دِینش بود
به جز کار خدایی، کار دنیا در "یَدِین"اش بود
هر آنچه مادر سادات دارد این پسر دارد
فقط زهرا از احوالات فرزندش خبر دارد
بنازم مادری که از وجودش دختری آورد -
- که در شام بلا از علم و حلمش محشری آورد
برای معنی صبر و صلابت مظهری آورد
حَسن را و حسینش را به واقع مادری آورد
برادرهای خود را مادری کردهاست زینِ اَب
پدر را مادرانه دختری کردهاست زینِ اَب
بنازم محسناش را؛ سِتر سادات جهان بوده
عیان نتوان نمودن، آنچه در سِتر بیان بوده
همان که پشت دَر گفتند در مقتل، همان بوده
که بعد از قتل محسن قد مادر هم کمان بوده
برای بار سوم خوان مولا را پسر آورد
بمیرم اینکه با آن وضعیت در پشت در آورد