eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیده ام خبر از کوچه بنی هاشم که سوخته جگر از کوچه بنی هاشم اگر که کوچه معشوقه سر شکستن داشت شکسته شد کمر از کوچه بنی هاشم اعوذ بالله اگر بین روضه زهرا درآوریم سر از کوچه بنی هاشم ستاره ای به روی خاک کوچه افتاد و کبود شد قمر از کوچه بنی هاشم مسیر رفتن تا خانه را دو چندان کرد مصیبت گذر از کوچه بنی هاشم فقط نه حرمت مادر شکسته شد آنجا شکسته شد پسر از کوچه بنی هاشم حسن گرفته به زحمت دو بال زخمی را و جمع کرده پر از کوچه بنی هاشم ببین که فاطمه چشمش دگر نمی بیند چه دیده او مگر از کوچه بنی هاشم سه ماه، پیش علی روی خود نمی پوشاند نرفته بود اگر از کوچه بنی هاشم گمان کنم که برای دل علی داغی نبوده بیشتر از کوچه بنی هاشم به کربلاست همان آتش در و دیوار به نیزه رفته سر از کوچه بنی هاشم شاعر: محمد رسولی حضرت زهرا (س) روضه
این قدربین رفتن وماندن نمان بمان پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان خورشیدمن به جانب مغرب روان مشو قدری دگر به خاطراین آسمان بمان مهمان نه بهار علی پا مکش ز باغ نیلوفر امانتی باغبان بمان ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است ای پرشکسته پر مکش از آشیان بمان دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند ای هم نشین این دل بی همزبان بمان راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان روی مرا اگر به زمین می زنی بزن اما بیا بخاطراین کودکان بمان در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست اینقدر بین رفتن وماندن نمان بمان محسن عرب خالقي حضرت زهرا (س) روضه
تو می روی ای یاسِ من با کوهی از آه! امّا علی می ماند و این دردِ جانکاه بعد از تو بانو،آنچه شورِ روضه ها شد اصلاً همین زخمِ تن و این عمرِ کوتاه هیچ آدمی تابِ شنیدن را نیاورد جز اینکه سر بسته بماند در دلِ چاه آن استخوانِ در گلو و خارِ در چشم شد مزد من از مردمانِ پست و گمراه آخر زمان که غربتِ ما را نفهمید باشد دلم قرص از توکلت و علی الله با ناله ی محراب من دردا سرانجام سیلابِ خونی در سحر افتاده در راه یا اینکه باید خلوتِ غمها بمیرم یا اینکه شمشیری شکافد فرق این ماه! هستی محرابی حضرت زهرا (س) روضه
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد اوکه جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد حر هم از یمن ادب برنام او آزاد شد روضه ی رضوان رضای حضرت مرضیه است ازگل سرخ لباس او فدک آباد شد معنی نازک برای روضه اش آورده ام وقت پروازش پرستویی اسیر بادشد باپر زخمی دعاگوی شب همسایه بود دست او روزی رسان خانه ی صیاد شد این در آتش گرفته زود حاجت می دهد این در آتش گرفته پنجره فولاد شد روضه ی مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد تامصیبت خوان کوچه صورت مقدا شد طعنه ها اورا عروس خانه ی تابوت خواند قاسم او نیز زیر سنگ ها داماد شد محسن حنیفی حضرت زهرا (س) روضه
آنکس که زد به روی تو باید زند نقاب از من نگیر رو که شدم از خجالت آب هر شب کنار آهِ تو من آه می کشم در خاکِ بستر تو علی شد ، ابوتراب در بین بی محلیِ یک شهر ، فاطمه قنفذ به خنده ، جان مرا میدهد عذاب شرمنده ام از این که ورم کرده بازویت سهم تو تازیانه شد و سهم من طناب زهرا به خونِ محسنمان می خورم قسم روزِ قیامتی رسد و می شود حساب اعجل وفات ، قصه به جانم نشانده است زهرا همیشه ذکر تو بوده است مستجاب نه سال ، در کنار تو چون لحظه ای گذشت اینقدر بهر پر زدن خود نکن شتاب حامد آقایی حضرت زهرا (س) روضه
خاک عالم به سرم روز و شبم تار شده نور چشمان ترم فاطمه بیمار شده ای عزیز دل من چشم خودت باز نما با پسر عم خودت جمله ای آغاز نما شرح یک واقعه برگو که چه آمد به سرت که چنین زار و پریشان شده حال پسرت نیمه شب می پرد از خواب حسن یکباره گوید ای وای چه شد مادر من گوشواره بعد آن شب شده قرص قمرت پنهانی هیچ از حال خراب دل من می دانی ساقه ات یاس نبی از چه شکسته زهرا که نماز شب تو گشته نشسته زهرا به خدا از غمت ای یار چنین پیر شدم فرق نشکافته محتاج کمی شیر شدم وحید زحمت کش شهری حضرت زهرا (س) روضه
دو تا كبوتر تو مدينه آب و دونه داشتن تو كوچه هاي بني هاشم آشيونه داشتن يك روز يك عده صيادِ بي سرو پا رسيدن لونه اون كبوترارو به آتيش كشيدن بال و پر يكي از اون كبوترا رو بستن بال و پر اون يكي شون و پشت در شكستن *** حضرت زهرا (س) روضه
شد بین کوچه قاتل اکبر ،غلاف تیغ قاتل برای بضعه ی داور ،غلاف تیغ دیدند دست فاطمه بر دامن علی ست شد چاره ی سپاه ستمگر غلاف تیغ چل بی حیا زدند به کوثر ولی شده راه جدا نمودن یاور غلاف تیغ شد بعد تازیانه و کعب نی و لگد چاره برای قنفذ کافر ، غلاف تیغ با کینه های بدر و احد با غضب زده بر بازوی عزیز پیمبر، غلاف تیغ از بعد غسل نیمه شب ِ فاطمه شده علت برای ناله ی حیدر غلاف تیغ دستش رسیده بر ورم بازویی که کرد آن را میان کوچه مکدّر،غلاف تیغ وقت گذر ز کوچه برای دل حسن چون سیلی است شعله ی آذر، غلاف تیغ در مقتل ِ حسین شود گوئیا بر او بدتر ز تیر و نیزه و خنجر ، غلاف تیغ ️عبدالمحسن حضرت زهرا (س) روضه
غم که آوار می‌شود اِی وای درد بسیار می‌شود اِی وای خواب دُشوار می‌شود اِی وای سُرفه خونبار می‌شود اِی وای روضه تکرار می‌شود اِی وای غربتِ بی حَدَش به یادش هست هِق هقِ مُمتدَش به یادش هست پسرِ ارشدش به یادش هست قاتلی که زَدَش به یادش هست تا که بیدار می‌شود اِی وای کُن دعا که دِگَر زمین نَخورَد هیچ زن در گُذَر زمین نَخورَد لا اقل بی خبر زمین نَخورَد پیشِ چشمِ پسر زمین نَخورَد که چنین زار می‌شود اِی وای شهر صد رنگ بود و مادر بود نیَتِ چَنگ بود و مادر بود کوچه‌ای تَنگ بود و مادر بود هر طرف سنگ بود و مادر بود فصل آزار می‌شود اِی وای خواست پیشَش سپر شود که نشُد سدِ چندین نفر شود که نشُد مانعی در گُذَر شود که نشُد قَدِّ او بیشتر شود که نشُد حرفِ انظار می‌شود اِی وای وای از ازدحام و نامحرم آه بیت الحرام و نامحرم فاصله یک دو گام و نامحرم پا به ماهِ امام و نامحرم چشم خونبار می‌شود اِی وای کَمَرَش را گرفت برخیزَد پسرش را گرفت برخیزَد چادرش را گرفت برخیزَد تا سرش را گرفت برخیزَد همه جا تار می‌شود اِی وای از زمین خوردنش شکسته شده هفت جایِ تنش شکسته شده حسن از دیدنش شکسته شده هم علی هم زنش شکسته شده وقتِ دیدار می‌شود ای وای با رُخِ خیس و چهره‌ی زردش پسرش تا به خانه آوردش صورتش را گرفته از مَردَش نه که سیلی دلیلِ سر دَردَش‌‌... سنگِ دیوار می‌شود ای وای (حسن لطفی) حضرت زهرا (س) روضه
شمعم که آب کرده مرا شعله های در بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در مانند درد سر شده این دردِ سر مرا بد جور خورده بر سر من تخته های در یاسم که ساقه ام پُره از یادگاری است خورده غلاف پیکرم از لا به لای در شبها ز خواب ناخوش و پُر درد می پرم با یاد داغ محسنم و با صدای در در بود و شعله بود و لگد بود و ازدحام من بودم و شرار غم از جای جای در از خیبر عقده داشت به دل در که کنده شد این در شد انتقام بدی در اِزای در شد باعث تمامی این زخم کاری ام آن میخ تعبیه شده روی بنای در یارب به وقت غسل به داد علی برس چون پُر ز تاول است تنم از دمای در بی مادری زینب من گردن در است عُمر کم مرا بنویسید پای در مجتبی صمدی شهاب حضرت زهرا (س) روضه
جام غم سر کشیده ای زهرا تلخی اش را چشیده ای زهرا خانه ام هم که قتلگاهت شد میروی قد خمیده ای زهرا از خدا مرگ را طلب کردی به اجابت رسیده ای زهرا بین بستر و یا کنار علی همه جا نور دیده ای زهرا همه غصه های حیدر را تو به جانت خریده ای زهرا از تو شرمنده ام عزیز دلم روز خوش هم ندیده ای زهرا تو بدان در دفاعِ حق علی یار و اول شهیده ای زهرا می روی روی شانه یارت ذوالفقارم خدا نگه دارت محمد حبیب زاده حضرت زهرا (س) روضه
ای خانه دار خانۀ حیدر سفر مکن از شعلۀ غمت، دل من شعله ورمکن چشمی که اشک،طالع او را رقم زده دیگر نصیبِ غصّه و خونِ جگر مکن ای باخبر ز غربت من از فراق خویش طفلان داغدار خودت با خبر مکن این خانه ای که سوخت از شرار خصم بار دگر ز رفتن خود پر شرر مکن با هر نفس ز لعل لبت خون روان شود اینقدر فاطمه، به سوی در نظر مکن یکبار گشته ای سپر از بهر مرتضی دیگربس است، سینه به آهت سپرمکن کشتی مرا، چقدر گریه میکنی،بیا جان علی به خاطر من دیده ترمکن از غصه های بال و پرت درد میکشم بال و پرت شکسته و عزم سفر مکن ای قد کمان که قامتت از غصه تاشده پشتم کمان ز هجرخودت بیشتر مکن دردت یکی دو تا نبود،بیشماره است شب را به ناله های شبانه سحر مکن جانی که از مصیبت تو نیمه جان شده از هرم غصه های خودت شعله ور مکن اسلام مولایی حضرت زهرا (س) روضه
حیدرم، افتاده ام از پا بدون فاطمه من شدم تنهاترین تنها، بدون فاطمه زندگی باصفایی داشتم، چشمم زدند زانویم می لرزد این شبها بدون فاطمه آخرش زهر خودش را ریخت دنیا بر دلم دلخوشی ها را گرفت از ما بدون فاطمه سر به صحرا می گذارم تا نفهمد هیچکس به چه حال افتاده این آقا بدون فاطمه گریه ‌امروز زینب را نشد بند آورم مانده ام چه می شود فردا بدون فاطمه روزگاری مَحرم دردم کنارم زنده بود سر به چاه آورده ام حالابدون فاطمه موقع بغض حسن فریاد کم می آورد پیر شد طفلی حسن اینجا بدون فاطمه بعد از این با اشک باید نیمه شبها سرکنم تشنگی های حسینم را بدون فاطمه ... مهدی نظری حضرت زهرا (س) روضه
این روزها شب وسحرت طول می کشد حتی دقیقه در نظرت طول می کشد تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت در پیش چشم های ترت طول می کشد از کنج خانه تا دم در غصه می خورم از بس که راه مختصرت طول می کشد اینگونه پیش گر برود ای کبوترم درمان زخم های پرت طول می کشد با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی از بین کوچه ها گذرت طول می کشد بگذر از این محله که در وقت حادثه تا مجتبی شود سپرت طول می کشد تنگ غروب می رسی و درک می کنم درد دل تو با پدرت طول می کشد گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی آرام کردن پسرت طول می کشد گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست افسوس قصه جگرت طول می کشد تو می روی و تازه شروع غم من است گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد هادی ملک پور حضرت زهرا (س) روضه
مائیم، ما، دو آینه ی روبروی هم تابانده اند صورت ما را به سوی هم تا خیره می شویم به هم با نگاهمان وا می کنیم پنجره ها را به روی هم من مردِ روزِ رزم و تو بانوی اشک شب نوشیده ایم سرّ خدا از سبوی هم سر خم نمی کنیم مگر پیش پای عشق عالم نمی دهیم به یک تار موی هم قرآن، نزول قدر تو؛ ایمان، قبول من «یا ایها الذینِ» هم و «امنوا» ی هم دریا ندیده است، نمی فهمد این کویر، ما غرق می شویم چرا در وضوی هم؟ قهر است شهر با من و تو، مثل نی ببین پیچیده بغض غربتمان در گلوی هم آنها به فکر هیزم خشکند پشت در ما خیره در نگاه تر و چاره جوی هم نه دستِ بسته ام و نه بازوی خسته ات طاقت نداشتند بیایند سوی هم پروانه ها خوشند، اگر چه در آتشند پر می کشند در دلشان آرزوی هم یک روز ما دوباره شبیه دو آینه می ایستیم رو به خدا روبروی هم قاسم صرافان حضرت زهرا (س) روضه
فاش شد بر عاشقان از "ذکرکم فی الذاکرین" حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاک عصمتت از اخرین تا اولین هاج و واج حکمتت از اولین تا اخِرین عشق تو شرط قبول انبیای مرسلین چادرت حبل المتین اهل بیت طاهرین هرکجا که روضه ای باشد مزار فاطمه ست پرچم روضه ضریح و گریه کن ها زائرین چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین به تلاقی مدینه روز محشر که شود ناقه باشد مال تو پادرد مال حاضرین سهم تو شلاق شد ویل لقوم الظالمین صبر کرد اما علی! بَشَّر عباد الصابرین به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند سوره کوثر نشسته در شرار کافرین عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چشم ناظرین عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین پوریا هاشمی حضرت زهرا (س) روضه
حسن لطفی روزگاریست که جان بر لبِ خونبار رسید آه ای مرگ بیا نوبتِ دیدار رسید زحمت خانه شدم بسکه زمین گیر شدم وقتِ شرمندگی از دخترکی زار رسید باز هم پیرهن تازه ی من خونین شد باز با پیرهن تازه پرستار رسید ولی از بسکه نخوابید زِ بی خوابیِ من جانب بستر من دست به دیوار رسید گرچه دلتنگِ تماشای حسینم اما چشمِ زخمیِ مرا نیمه شبی تار رسید لابه لای نفسم لخته ی خون می بینم از همان روز که بر سینه ام آزار رسید از همان روز که آتش به سراغم آمد از همان روز که در بود و ستمکار رسید شعله ای حلقه زد و چادر من را سوزاند ناله ای تا که زدم خنده ی انظار رسید خویش را در پس در جمع نمودم شاید نرسد زخم به محسن ولی انگار رسید خویش را در پس در جمع نمودم اما در به من خورد و به او ضربه ی مسمار رسید حضرت زهرا (س) روضه
من ماندم و حالا کبودی های چشمت باید چگونه آب ریزم پای چشمت از زخم های نیلی ات شرمنده هستم مخصوصأ از این زخم های پای چشمت می خواستی با چادرت با من نگویی از ماجرای سرخی دریای چشمت تا خون نریزد باز از پلک تر تو میریزم آب آرام بر بالای چشمت ای کاش مابین در و دیوار و آتش چشمان من می سوخت آنجا جای چشمت افتادم از پا، پای غسلت تا که دیدم تغییر کرده اینچنین سیمای چشمت دستی که زینت های گوشت را شکسته دیگر چه خواهد کرد با حورای چشمت؟ حسن کردی حضرت زهرا (س) روضه
ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای برگو چرا تودست به پهلو گرفته ای گل را خدا برای سرور آفریده است ای گل چرا به غصه وغم خو گرفته ای گاهی زدرد شانه زدل آه می کشی گاهی زدرد، دست به بازو گرفته ای ازماجرای کوچه نگفتی به من بگو اکنون چرا زمحرم خود رو گرفته ای دیوار گشته است عصای تو باز هم بینم که دست برسر زانو گرفته ای دیشب نماز ناقله ی تو نشسته بود دیدم که دست خویش به پهلو گرفته ای هرگه که دربه روی علی باز می کنی خوشحال می شوم که تو نیرو گرفته ای رنگی زداغ گرکه «وفایی» به شعر توست چون لاله ها زباغ ولا بوگرفته ای حاج سید هاشم وفایی حضرت زهرا (س) روضه
دخترم خوش آمدي جاي تو در دنيا نبود بي وجود تو صفا در گلشن عقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بي تو جز خون جگر در ديده زهرا نبود دخترم آنشب که من دست علي دادم تورا جاي پنج انگشت دشمن در رخت پيدا نبود جان بابا نقش اين سيلي گواهي مي دهد هيچ کس مثل من ومثل علي تنها نبود دخترم روزي که بر ماه رخت سيلي زدند هر چه مي پرسم بگو آيا علي آنجا نبود جان بابا بود اما دستهايش بسته بود چاره اي جز صبر بين دشمنان اورا نبود دخترم ايا حسينم ديد مادر را زدند شاهد اين صحنه آيا بود زينب يا نبود جان بابالرزه بر اندامشان افتا ده بود ذکرشان جز يا رسولله ويا اما نبود دخترم با آنهمه احسان که ديد امت زمن بوسه گل ميخ در اجر ذوالقربي نبود جان بابا خانه پر گرديد از دشمن ولي هيچکس جز فضه وديوارودربامانبود دخترم چون سينه مجروح توآسيب ديد دردآن جز دردرن سينه بابا نبود جان باباسوزآن از نظم ميثم سر کشيد ورنه تا اين حد شرر از شعراوپيدانبود ***** حضرت زهرا (س) روضه
ای مهربانِ من، دلِ ریشم نظاره کن پشتم شکسته شد به نگاهی تو چاره کن این کوکب فتاده به پایت حسین توست خورشید من نظاره به این ماهپاره کن از داغ غربتت شرر افتاده بر دلم یکدم نظر بر این جگرِ پرشراره کن مَشکن به ناله های حَزینت دل مرا رحمی به چشمهای چو ابرِ بهاره کن چون مُصْحَفِ ورق ورقی گشته قلب من قاریِ من قرآئت اوراقِ پاره کن ای رهسپارِ کوی خداوندگارِ عشق لختی برای رفتن خود اِستخاره کن ای یاس قدشکسته براین شام تارمن دُردانه های شبنمِ اشکت ستاره کن امید "ساده" روزقیامت نگاه توست بهرشفاعتش تو فقط یک اشاره کن مجتبی تاجیک(ساده) حضرت زهرا (س) روضه
غلامرضا سازگار ز غُصه گشته تمام وجود من فریاد وصیت تو ندایم دهد، مزن فریاد چگونه آب بریزم بر این بدن که زند به یاد جسم کبود تو پیرهن فریاد سزد که سر ببرم شب به دامن صحرا درون چاه زنم یاد این بدن فریاد کفن چگونه بپوشم تو را که می ترسم به زخم پهلویت امشب زند کفن فریاد به لحظه ای که زدی ناله پشت در سوگند نکرده حبس به سینه کسی چو من فریاد هزار سال دگر اشکم ار به خاک افتد به جای سبزه برآید ز هر چمن فریاد هزار مرتبه جان دادم آن زمان که زدی به مرگ محسن مظلوم خویشتن فریاد چه شد به کوچه که هرجا مغیره را بیند برآید از دل پر غُصّه ی حسن فریاد منم غریب به حقّ خدا که نتوانم زنم به یاد غم یار، در وطن فریاد همیشه یاد تو آرام، سوزم و سازم چنان که شمع ندارد به سوختن فریاد کنون که حبس شده ناله ی علی در دل سزد که بر لب میثم شود سخن فریاد حضرت زهرا (س) روضه
دمِ آخر وصيتی دارم اي علی جان به خاطرت بسپار نيمه شبها حسينِ دلبندم با لب تشنه می شود بيدار بارِ سنگين اين وصيت را از سرِ شانه های من بردار قبل خوابيدنش عزيز دلم ظرف آبی برای او بگذار گريه كردم ز غربتش ديشب تا سحر سوختم برای حسين با همين دست ناتوان امروز پيرهن دوختم برای حسين كفنش را به زينبم دادم حرف های نگفته را گفتم چند ساعت برای دختر خود فقط از رنج كربلا گفتم گفتمش ميوه ی دلم زينب كربلا باش يار و ياور او ظهر روز دهم به نيتِ من بوسه ای زن به زير حنجر او وقت افتادنش به روی زمین چشم خود را ببند مثل خدا صبر كن دختر عقيله ی من قهرمان بزرگ كرب و بلا وحید قاسمی حضرت زهرا (س) روضه
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد، این در سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف... فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد وحید محمدی حضرت زهرا (س) روضه
من خریدار تو و اشک دو چشمان توام سینه سوزان تو و سینۀ سوزان توام همه شب تا به سحر جان حسینت سوگند گریه دار تو و آن دیدۀ گریان توام ناله با آهِ جگر سوز برآید ز دلم تا که من شاهد احوال پریشان توام تو اگر ناله زن از غربت جانسوز منی من هم از غصه و اندوه تو نالان توام لحظه ای نیست که ازگریه توفارغ باشی من ز آشفتگی ات بی سر و سامان توام لرزه بر دست یداللهی من می افتد تا که مبهوت تو و بازوی لرزان توام از همان لحظه که از هجر سخنها گفتی تاکنون خونجگر از غصه هجران توام ای که چشمان دو عالم به طفیل کَرَمت دیده بگشا و ببین همدم طفلان توام اسلام مولایی حضرت زهرا (س) روضه
ای یاور ِ غدیر ، دوباره قیام کن غم رابه قلب خسته ی حیدرحرام کن حالا که بی جواب ،سلام علی شده بر این غریب شهر مدینه سلام کن در کوچه زخم خوردی وشدزخم،دیده ام با یک نگاه زخم ِ مرا التیام کن از زیر این نقاب ِهمیشه به ماه روت در باب راز ِ کوچه مرا هم کلام کن (عَجّل وفاتی) ِ تو مرا کرده محتضر دیگر دعای رفتن خود را تمام کن باید که مادری کند این چارساله ات با فاطمه شدن،تو دگر آشنام کن حالاکه کوچه،روضه ی هرلحظه ات شده فکری برای بغض یهودی ِشام کن وقتی نگاه می کنی آن گوشواره را یاد از هجوم وغارت اهل خیام کن ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) حضرت زهرا (س) روضه
از سینه دگر آه شرر بار نکش برخیز ولی منت دیوار نکش من شانه نخواستم به جان بابا از دست شکسته این قدر کار نکش با اشک دلیل اشک مهتاب شدی هر نیمه ی شب همین که بیتاب شدی از بس که غذا نمیخوری مادر من در عرض سه ماه این همه آب شدی ای کاش که درد سینه غوغا نکند خیلی نفست فاصله پیدا نکند پهلوی تو را همین که دیدم گفتم این زخم خدا کند دهن وا نکند امروز یکی دو رنج مبهم داریم از چیست که ناخواسته ماتم داریم در بقچه روبرویمان دقت کن من فکر کنم که یک کفن کم داریم بیتاب حسین آمده تابش بدهی انگار بنا نیست جوابش بدهی اصلاً تو خودت بگو دلت می آید او تشنه شود نباشی آبش بدهی شاعر: علی زمانیان حضرت زهرا (س) روضه
زبان حال حضرت زهرا (س) در کنار مزار رسول الله (ص) ای پدر تنهایم و دل خسته ام در کنار قبر تو بنشسته ام بعد تو خانه نشین مولا شده غرق در دریای غم زهرا شده بعد تو دشمن شکسته حرمتت تازه فهمیدم پدر جان غربتت بعد تو بابا شده حیدر غریب از غریبی اش شدم من بی شکیب رفتی و بعد از شما پشتم شکست دست حیدر راعدو از کینه بست بعد تو شد فاطمه نقش زمین جانشین تو شده خانه‌نشین بعد تو آتش زدند بر خانه‌ام شد فدا در پشت در دردانه ام بعد تو بر من نشانه می زدند دخترت را تازیانه می زدند بعد تو باباعدو جای کمک دخترت را پیش حیدرزد کتک کس به جز غم بهر یاریم نبود ای پدر جان گشته ام یاس کبود دشمنت از من عیادت می کند برمن اظهار ارادت می کند خسته ام از این همه ظلم و ستم ای پدر جان صبر من گردیده کم بعد تو از زندگی سیرم پدر کرده سوز داغ تو پیرم پدر رضا یعقوبیان حضرت زهرا (س) روضه
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه نزد پروانه ای مثل تو زهرا پر پر اینگونه اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه جوابم کرده این شهر پر از نامرد قنفذ دار جوابم را نده بانوی خوبم با سر اینگونه خودم دیدم لباست را که رویش لکه ی خون بود یقینا زخم داری فاطمه در پیکر اینگونه الهی که نبیند هیچ مردی آنچه من دیدم الهی که نیفتد پیش چشمی همسر اینگونه اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه قرار این بود ، غربت تا ابد سهم خودم باشد غریبی مرا یکجا گرفتی در بر اینگونه منی که یک تنه میکندم از قلعه در آن را چه شد که هستی ام افتاد در پشت در اینگونه دری آتش گرفت و خیمه ی عمر حسینم سوخت شبیه مادرش میسوزد از غم خواهر اینگونه شبیه چادری که پشت در ، در شعله ها میسوخت میان خیمه معجر میشود خاکستر اینگونه عما د بهرامی حضرت زهرا (س) روضه
نور خلاق مبین یا فاطمه دخت ختم المرسلین یا فاطمه هستی ای نور دل ختم رسل در دو عالم بی قرین یا فاطمه چون علی بن ابیطالب تویی شیعه را حبل المتین یا فاطمه جان فدای عصمت و پاکی تو ای شهید راه دین یا فاطمه بعد پیغمبرز جور اشقیا شد علی خانه نشین یا فاطمه تو شدی حامی دین مصطفی با امیرالمومنین یا فاطمه پیش چشم مرتضی در پشت در گشته ای نقش زمین یا فاطمه گشته حیدر همره اطفال خود از غم داغت حزین یا فاطمه از غم داغ تو ای دخت نبی گشته زینب دل غمین یا فاطمه بر تو گرید تا صف حشر و جزا دیده ی اهل یقین یا فاطمه - رضا یعقوبیان حضرت زهرا (س) روضه