eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
به رویت ای گل پرپر چه پرپر افتادم میـان بحر پُر از خــون شنـاور افتادم همیشه با نظـری بر جمـال اطهــر تو به یـاد چهــرۀ پــاك پیمبـر افتادم دمی كه لب بنهـادم به روی لبهایت شــرر گرفتم و در پـای كـوثـر افتادم پس از وداع تو نفرین به دشمنان كردم چو شعله بر دل خصـم ستمگـر افتادم تو را كبـوتر بسمل میـان خون دیدم ز تیر داغ تو همچــون كبـوتـر افتادم لبان غرق به خـون تـو را نظـر كردم به یـاد لعــل لبــان بــرادر افتادم قیامتی است كنــار تنت ز نـالـۀ من شكستـه قلبم اگر از شكستن فـرقت ببین چگونه به صحرای محشر افتادم به یاد فرق پُر از خـون حیــدر افتادم همینكه دیده به پهلوی زخمی ات افتاد به یـاد پهلـوی مجـروح مادر افتادم چنین نوشت«وفائی» حدیث درد مرا ستــاره بـودم و از داغ اكبـر افتادم شاعر : استاد سید هاشم وفایی حضرت علی اکبر (ع) روضه
با زانوان خسته کنارت رسیده ام یعنی در این مسیر خودم را کشیده ام در هر کجا نشان تو را دیده ام ولی یک عضو سالمی به تن تو ندیده ام حرفی بزن برای دل من نفس بکش صد لخته از دهان تو بیرون کشیده ام ای تو عصای پیری بشکسته ام علی بنگر کنار جسم تو قامت خمیده ام ناله زدم کنار تو و در جواب آن از دشمن تو هلهله حالا شنیده ام دیگر توان پاشدنم از بر تو نیست در پای داغ هجر تو شمعی چکیده ام حالا محاسنی که به خونت خضاب شد گشته سپید از غمت ای نور دیده ام تا که شوی دوباره علی روی این عبا هر عضو را به همره صد ناله چیده ام علی مهدوی نسب عبدالمحسن حضرت علی اکبر (ع) روضه
بگو هنوز برایت کمی توان مانده بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟ فقط برای نمازی کنار بابا باش هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست عجیب بر جگرم داغ این جوان مانده بیا به گریه ی این پیرمرد رحمی کن عصای من نشکن ،قامتی کمان مانده نسیم هم بدنت را به دست می گیرد شبیه مشت پری که در آشیان مانده شدی شبیه اناری که دانه دانه شده کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده شبیه مادر من جمع میکنی خود را که بین پهلوی تو درد بی امان مانده چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم هزار شکر که از تو کمی نشان مانده حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست دوباره میشِمرم چند استخوان مانده تو را به روی عبا تکه تکه می چینم بقیه ی تو ولی دست این و آن مانده چقدر روی دو چشمت هلال ابرو هست برای بدر شدن ماه من زمان مانده چقدر تیغه لب پر ،میان دنده ی توست چقدر نیزه شکسته در این میان مانده تو را از این همه غم میکنم سوا اما هنوز داغی یک نیزه در دهان مانده قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر هنوز قصه ی گودال و ساربان مانده قرار نیست فقط عمه ات بماند و من ببینی اش که میان حرامیان مانده کمی به روی سرم باشد و میان حرم که چند دختر نوپا به کاروان مانده بدون تو بدَود چند بار تا گودال ببیندم که نگاهم به آسمان مانده کمان حرمله تیری به سینه ام زده است به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده شاعر : حسن لطفی حضرت علی اکبر (ع) روضه
وقتی که اسماعیل قربانگاه می رفت انگار که جان خلیل الله می رفت عباس در خیمه گریبان چاک می داد چون روشنی چشمهای ماه می رفت کوثر به استقبال آتش رفت انگار تا قلب میدان سوره ای کوتاه می رفت آری حیاء نیزه بیش از میخ در بود سوی رواق سینه با اکراه می رفت شمشیر ها الله را تقطیع کردند بر روی دست نیزه تنها آه می رفت جمع نبوت با امامت بر زمین خورد بابااز این رو روی زانو راه می رفت او چون حدیثی بر لب شمشیر ها بود روی عبا یک مقتل جانکاه می رفت روی عبا زخم تنش را جمع کردند تا یکهزار و نهصد وپنجاه می رفت حجت الاسلام محسن حنیفی حضرت علی اکبر (ع) روضه
نور چشمم به روی چشم بزرگت کردم حال بر روی پدر چشم تر خود را واکن در حرم مادر تو موی پریشان کرده خیز از جا و مراعات دل لیلا کن تا به حالا نشده بود بخوابی جلویم خیز از جا پسرم فکر دل ما را کن ای جگر گوشه ی من ریخت به هر گوشه تنت جگرم سوخت، تو فکر جگر بابا کن عمه ات را ببرم یا که تو را جمع کنم من به تو گریم و تو گریه بر این تنها کن گر عبا بر سر عمه نکشم پس چکنم خیز از جاو کمک، به زینب کبرا کن **** محمود اسدی شائق حضرت علی اکبر (ع) روضه
نیزه ها روی تنت می رقصند همه روی بدنت می رقصند دشنه ها با لبه ی تیز شده بر لب و بر دهنت می رقصند اسب ها یک به یک از هر سویی به رویِ پیرهنت می رقصند نعل ها چون جگرت داغ شدند در پی ِ سوختنت می ر قصند بدنت را چه به هم ریخته اند بِه به هم ریختنت می رقصند بنگر آن سو همه بر گریه ی این پدر بی کفنت می رقصند دشمنانم به من و صحنه ی این روضه ی دلشکنت می رقصند عده ای بر غم من کف زده و عده ای بر محنت می رقصند لخته خون های دهانت پسرم آه، وقت سخنت می رقصند با سخن گفتن تو گل های سرخِ دشت و دمنت می رقصند یا علی، یا وَلَدی یا وَلَدی تو خودت کشتن من را بلدی شاعر : امیر عظیمی حضرت علی اکبر (ع) روضه
دنبال صداي دلبرم افتادم با سر به کنار اکبرم افتادم چون پهلوي نيزه خورده اش را ديدم آن لحظه به ياد مادرم افتادم **** حضرت علی اکبر (ع) روضه
مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست وقتی که به پابوسی این در نرسیده هی قافیه در قافیه افتاد به پایش از شوق غزلهای به دفتر نرسیده از خیمه برون آمد و آمد به تماشا هرکس به تماشای پیمبر نرسیده با اشک پدر گفت که برخیز موذن هرچند که هنگام اذان سر نرسیده یکبار شهادت بده حق با چه کسی بود تا آتش تردید به باور نرسیده آرام برو مایه ی دلگرمی بابا آرام برو قصه به آخر نرسیده میرفت؛ نگاهش به پدر بود کماکان دلتنگ پدر بود به مادر نرسیده با تیغ دو ابروی کجش مثل اباالفضل مشغول قتال است به لشگر نرسیده گفتند که بغضا لعلی زود بیاید هرکس به مصاف یل خیبر نرسیده بر گرد ضریح زرهش در دل لشگر جز تیر و سنان زائر دیگر نرسیده ای کاش که میشد پدرش زود بیاید تا کار به غارت شدن سر نرسیده از اسب نگاهی به علی کرد حسین و سمت پسر افتاد به پیکر نرسیده معلوم شد از آینه کاری شدن دشت سمت حرم این جمع مکسر نرسیده ابوالفضل عصمت پرست حضرت علی اکبر (ع) روضه