eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹در راه رسیدن به تو...🔹 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطرۀ آبم که در اندیشۀ دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی‌ست من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته‌ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
🔹عهدی که بسته‌ایم🔹 اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند؟».. آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا کنند.. عهدی که بسته‌ایم، فراموش کی کنیم؟ صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته‌اند: «اهل نظر معامله با آشنا کنند».. «پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:‌ «شاهان کم التفات به حال گدا کنند»
🔹دعا کن!🔹 دعا کن هر گلی پرپر نمیرد کسی با چشم‌های تر نمیرد دوباره جمعه‌ای رد شد، دعا کن دلم تا جمعۀ دیگر نمیرد در این دنیای خاک‌آلود، ای مرد! عطش جاری‌ست، رودارود، ای مرد! تو با یک آسمان باران می‌آیی کدامین جمعۀ موعود ای مرد؟ دل ما و کویر تفته؟ برگرد! خدا را ای بهار رفته؟ برگرد! تمام جمعه‌ها را صبر کردیم اقلاً جمعۀ این هفته برگرد! شب و آواری از دلواپسی‌ها و تکرار همین «کی می‌رسی»ها نشد این جمعه، شاید جمعۀ بعد رهایم می‌کنی از بی‌کسی‌ها
دلم شور می‌زد مبادا نیایی مگر شب سحر می‌شود تا نیایی.. تو افتاده‌تر هستی از این‌که یک شب به میقات این بی سر و پا نیایی.. دروغ است! این بر نمی‌آید از تو بیایی و تا کلبۀ ما نیایی بگو خواهی آمد که امکان ندارد بگویی که می‌آیم اما نیایی.. گذشته‌ست هرچند امروز و امشب دلیلی ندارد که فردا نیایی چه خوب آمدی ای بهار صداقت دلم شور می‌زد مبادا نیایی
🔹خزان جدایی🔹 مرا شکوفه بخوان و مرا بهار بخوان بهار سوخته از رنج روزگار بخوان بیا و در شب یلدای دوری‌ات ای عشق! دل مرا که چنین خون شده، انار بخوان کجا ببینمت، آخر نشانی تو کجاست؟ بیا و منتظران را سر قرار بخوان مرا که بر سر راهت نشسته‌ام عمری به راهِ آمدنت لااقل غبار بخوان به دور از تو گرفتار در حصار شبم مرا به آن سوی این سیم خاردار بخوان از این خزان جدایی دلم به تنگ آمد بخوان، مرا به شکوفایی بهار بخوان
🔹آرزوی وصل🔹 عمری‌ست انتظار تو ای ماه می‌کشم در انتظار مهر رخت آه می‌کشم... سرگشتگی ز دیدۀ من شد نصیب دل دل را ز دست دیده به هر راه می‌کشم سر تا به پای غرق تمنّا شود دلم در لوح دیده روی تو هر گاه می‌کشم... کوه غمی که رنج فراقت به دل نهاد در آرزوی وصل تو چون کاه می‌کشم یک دم ز مهر بر سر «مشفق» قدم گذار عمری‌ست انتظار تو ای ماه می‌کشم
🔹استهلال🔹 ای نگاه تو کلید بخت خوش‌اقبال‌ها کاش دیدارت مُیسَّر بود در این سال‌ها ندبه‌ات آرامش نابی به دل‌ها هدیه داد دورمان کرد از هجوم پوچ قیل و قال‌ها هر سحر بعد از نماز صبح، حافظ خوانده‌ایم تا بیاید نامت ای فریادرس! در فال‌ها در نماز عیدمان هم آرزویی جز تو نیست این‌که پایانی شوی بر جنگ‌ها، جنجال‌ها آخرین افطاری این ماه نزدیک است و کاش روی ماهت جلوه‌گر باشد در استهلال‌ها
🔹در راه رسیدن به تو...🔹 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطرۀ آبم که در اندیشۀ دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی‌ست من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته‌ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
🔹مبادا نیایی🔹 دلم شور می‌زد مبادا نیایی مگر شب سحر می‌شود تا نیایی.. تو افتاده‌تر هستی از این‌که یک شب به میقات این بی سر و پا نیایی.. دروغ است! این بر نمی‌آید از تو بیایی و تا کلبۀ ما نیایی بگو خواهی آمد که امکان ندارد بگویی که می‌آیم اما نیایی.. گذشته‌ست هرچند امروز و امشب دلیلی ندارد که فردا نیایی چه خوب آمدی ای بهار صداقت دلم شور می‌زد مبادا نیایی
🔹دل ما را دریاب🔹 گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب اگر از دولت وصل تو مرا نیست نصیب گاه‌گاهی به نگاهی دل ما را دریاب... دل ما را به شب هجر فروغی بفرست شبروِ وادی اندوه و بلا را دریاب... به وفاداری تو شهرۀ شهرم ای دوست ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب کاروان رفت من از همسفران دورم دور منِ از قافلۀ شوق جدا را دریاب راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است سببی ساز و درین مهلکه ما را دریاب... تا فغان دل غمدیدۀ ما را شنوی نازنینا سحری باد صبا را دریاب... سوی «پروانه» نظر کن که دعاگوی تو باد گنه‌آلودۀ خود را به مدارا دریاب
🔹عهدی که بسته‌ایم🔹 اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند؟».. آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا کنند.. عهدی که بسته‌ایم، فراموش کی کنیم؟ صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته‌اند: «اهل نظر معامله با آشنا کنند».. «پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:‌ «شاهان کم التفات به حال گدا کنند»
🔹عهدی که بسته‌ایم🔹 اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند؟».. آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا کنند.. عهدی که بسته‌ایم، فراموش کی کنیم؟ صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته‌اند: «اهل نظر معامله با آشنا کنند».. «پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:‌ «شاهان کم التفات به حال گدا کنند»