#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
بغض نگاه خسته تان، ای مسیح من
مانند سنگ؛ شیشه ی قلب مرا شكست
دار و ندار زندگیم نذر خنده ات
غصه نخور، كه ارتش زینب هنوز هست
در راه پاسداری آیین كردگار
عمریست در كنار شما ایستاده ام
این بچه های دست گلم را ز كودكی
من با وضو و حبّ شما شیر داده ام
سر مست باده های طهورایی توأند
شمشیرِ دستِ هر دو شان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذنِ رفتنند
رمز شروع حمله شان ذكر یا علیست
ای پادشاه - تا تو رضایت دهی- ببین
سر بند یا علی به سر خویش بسته اند
بر فوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند
چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند
عباس گفته: خواهرمن! مرحبا به تو
این مردهای كوچك تو، شیر شرزه اند
مبهوت سبك جنگ و رجزهایشان شدم
شاگردهای اول پرتاب نیزه اند
گفتم به بچه های عزیزم كه تا ابد
غمگین زخم سینه ی یك یاس پرپرم
تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید
با نیت تلافی سیلی مادرم
در آزمون صبر و محن، مادر شما
با نمره ی قبولی تان گشت رو سپید
در دفتر كرامت من دست حق نوشت
ای دختر شهید، شدی مادر شهید
شاعر:وحید قاسمی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد
ارث زینب قد خم بود ، قسم داد و گرفت
إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد
پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند
شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد
رفت و فریاد برآورد برادر بشتاب
تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد
حق همین است که قربانی اکبر بشویم
زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد
از یمین می روم از سمت یسارش با تو
دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد
بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم
مادر ماست که در خیمه ، مرتّب دارد:
زیر لب زمزمه ناد علی می خواند
دارد از هیبت اولاد علی می خواند
تکیه دادند به هم هردو برادر اینبار
هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار
دور خود ساخته اند از سر دشمن کوهی
تن بی سر چقدر ماند و در این انبوهی
خُدعه زد دشمن بی عرضه و ترسو ای وای
بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای
ناگهان هردو برادر به کمین افتادند
زیر باران جفا هر دو زمین افتادند
بدن هر دو پر از تیر ، به هم دوخته شد
چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد
اول از ترس در آن حال رهاشان کردند
بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند
این طرف ، حادثه از چشم زنی دور افتاد
آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد
گَرد ، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم کم
چشم مادر نگران شد به پسرها کم کم
عاقبت واقعه ، شد آنچه که زینب می خواست
نذر من گشت اَدا شکر ، حسینم برجاست
پسرانم به فدای سر تو ، غم نخوری
هر دو قربان علی اکبر تو ، غم نخوری
پسرانم که بماند خودِ زینب هم هست
جان من نذر علی اصغر تو ، غم نخوری
هرچه غم مال من و قول بده تا آخر
هرچه غم خورد اگر خواهر تو ، غم نخوری
محسن ناصحی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
روز اول چه خوب یادم هست
سهم من بی تو بیقراری بود
عید من دیدن نگاه تو
دوریات اوج سوگواری بود
بی تو جنت برای من دوزخ
روز روشن برای من شب بود
تا همیشه کنار تو بودن
همهی آرزوی زینب بود
لحظه لحظه دلم گره میخورد
به ضریح مجعّد مویت
دل من را به باد می دادی
می گشودی گره ز گیسویت
ولی این روزها چه دلگیر است
چقدر این زمانه بد تا کرد
آنقدر بی کسی و غربت داشت
تا که ما را به کربلا آورد
کربلا کربلا پریشانی
غربت از چشم هات می بارد
ندبه ندبه فراق و دلتنگی
از غروب نگات می بارد
دست من خالی است اما باز
دو فدایی برایت آوردم
از منا تا منا دو حاجیِّ
کربلایی برایت آوردم
رد مکن هدیه های خواهر را
گرچه ناقابلند، ناچیزند
سپر کوچکی مقابل تو
در هجوم کبود پائیزند
با ولای تو پروریدمشان
درس آموز مکتبت هستند
عاشق جانفشانی اند آقا
پیشکش های زینبت هستند
هر دو با شور حیدری امروز
از تو إذن قتال می خواهند
خون جعفر میان رگ هاشان
این دو عاشق، دو بال می خواهند
گره از ابروان خورشید و
گره از کار ماه وا می شد
چشم های حسین راضی شد
نذر زینب دگر ادا می شد
بین خیمه نشسته بود اما
در دلش اضطراب و ولوله بود
پردهی خیمه را که بالا زد
دو گل و یک سپاه حرمله بود
دو فدایی، دو تا ذبیح الله
که به سوی منای خون رفتند
در طواف سنان و سر نیزه
تا دل کربلای خون رفتند
دید از بین خیمه، جان هایش
دلشان را به آسمان دادند
سر سپردند در هوای حسین
چقَدَر عاشقانه جان دادند
دلش از درد و غم لبالب بود
شاهدش دیده های پر ابرش
بر دلش داغ دو جگر گوشه
عقل مبهوت مانده از صبرش
دید پرپر شدند، اما باز
جز تب بندگی عشق نداشت
پای از خیمه ها برون ننهاد
تاب شرمندگی عشق نداشت
این همه جانفشانی و ایثار
خط اول ز شرح مطلب بود
کربلا ـ کوفه ، شام تا یثرب
سِرّی از معجزات زینب بود
شاعر:یوسف رحیمی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
*جامعُالاَسرار خدا زینب است
منبعُالانوار خدا زینب است
کاشفُالآیاتِ کتابُ لَه و
اعظمِ اذکار خدا زینب است
منتهی لآمالِ همه انبیا
کعبهی ابرارِ خدا زینب است
معنی نورالثقلین است او
عینِ حسن عینِ حسین است او
هست اگر بار دگر فاطمه
بار دگر هست اگر فاطمه
نیست مگر نیست مگر زینبش
جمعِ حسین و حسن و زینبین
هست علی ضرب در فاطمه
اوست که خاتون دو عالم شود
فاطمه وقتی که مجسم شود
چادرِ او از جبروت آمدهاست
مقنعهاش از ملکوت آمدهاست
رفته به معراج زمانِ نماز
یاکه پیمبر به هبوط آمدهاست
چشمِ حسین است به دستان او
تاکه دو دستش به قنوت آمدهاست
شیرترین حیدرِ بعد از حسین
حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین
ای همه وصفِ تو صفاتِ علی
ای کلماتت کلماتِ علی
عالمهی عامِلهی کامله
جامعِ نورِ جلواتِ علی
ریخته از چادر تو بر زمین
جلوه به جلوه برکاتِ علی
در همه اوقات سلامُ علیک
عمهی سادات سلامُ علیک
قامتِ تو قامتِ غم را شکست
دختِ علی را نتوان دست بست
دست به دامان تو هر آنچه بود
گوش به فرمان تو هرآنچه هست
ای شرفُ العِشق بتاب و ببار
تا که مسلمان بشود بت پرست
خواست که غم دستِ تو بندَد ولی
غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی
*
با دو پسر آمده یا ذوالفقار
یا که علی آمده با ذوالفقار
چادر زهرا به کمر بسته و
باخودش آورده دوتا ذوالفقار
گفت برادر سه سپر را ببین
گفت که ای شاه بیا ذوالفقار
بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است
با دو عَلَم رزم تماشایی است
با کمری خُرد غمم را ببین
دار و ندارِ حرمم را ببین
موقعِ پیریِ من و هیچ نیست
با نظرِ لطف کمم راببین
ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم
آه دم و بازدمم را ببین
هیچ نگفتی و به سر آمدم
جایِ همه با دو جگر آمدم
آه جوانمرده سه جان با من است
شکرِ خدا این دو جوان با من است
بعدِ علیاکبرت آقا چه غم
گفت محمد که اذان با من است
نعرهی عبدالهِ من را ببین :
بعدِ ابالفضل کمان با من است
آمده هنگام جداییشان
هردویشان رفته به داییشان
داغِ جوان دیدهای ای موسپید
آمدهام تا که شوم رو سپید
پیر شدی بعدِ علیات چه زود
وای حسینم شده اَبرو سپید
اِذن بده ورنه در این لحظه من
میشوم از دردِ تو گیسو سپید
چاک گریبان کُنَمَت رَد مکن
موی پریشان کُنَمَت رَد مکن
آب اگر نیست دو دریا که هست
نیست کسی زینبِ کبری که هست
باز پس از این دو غمی نیست نیست
مادرشان روزِ مبادا که هست
غصه ندارم اگرم رد کنی
تا قسمِ حضرت زهرا که هست
اذن گرفتند و به میدان زدند
بوسه بر آن مادرِ گریان زدند
موقع رزم دو برادر رسید
نیزه ولیکن دوبرابر رسید
پشت به پشتِ هم و رو بر همه
تیزترین تیغِ دو پیکر رسید
تشنگی انداختشان از رمق
رزم ولی زود به آخر رسید
لشکر دشمن چقدر نیزه داشت
هرکه رسیدهاست دو سرنیزه داشت
تاکه خجالت نکشد آه ، شاه
مادرشان مانده در این خیمهگاه
این یکی از تیغ فقط گفت آی
آن یکی از دشنه لبش گفت آه
آی حسین است و دوتا نیمه جان
آی حسین است و دوتا قتلهگاه
مادری از بی پسری سوخت سوخت
در دل خیمه جگری سوخت سوخت
(حسن لطفی)
*جامعالسرار،منبعالانوار،نورالثقلین،منتهیالآمال
نام کتبیاست از علمای امامیه.
**استاد سید علی موسوی گرما رودی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
عطر گلاب بود و دمِ اسفند
شکر و سلام بود و سپس لبخند
در خانه اشتیاق لبالب بود
میلاد سبز حضرت زینب بود
نوزاد گریه کرد و به هر آغوش
رفت و نشد به هیچ سبب خاموش
آمد سپس حسین و در آن هنگام
خوابید روی دست حسین آرام
او تشنه از سبوی حسینش بود
دل بی قرار روی حسینش بود
چندین بهار پشت بهار آمد
در را زدند و خواستگار آمد
شرط عروس بر همه روشن بود
پیش حسین ِفاطمه بودن بود
چندین خزان گذشت و خزان آمد
همراه با دو نخل جوان آمد
زینب چه گفت ؟ گفت که مولایم
نذر شماست جان پسرهایم
از من قبول کن دو فدایی را
اما نخوان سرود جدایی را
یک جمله است دینم و عرفانم
من بی حسین زنده نمی مانم
با اینکه برده غصه توانم را
گریه نمیکنم دو جوانم را
من مادرم دلم شده صدپاره
صد داغ دیدم آه یک باره
بر خاک ریخت خون پسرهایش
از خیمه اش نرفت برون پایش
از خیمه اش نکرد برون سر را
تنها گذاشت دست ِبرادر را
چندی گذشت و تیره جهانش شد
وقت وداع زینب و جانش شد
زینب به سر زنان به روی تل رفت
شاه غریب تا سوی مقتل رفت
زخمی به روی زخم زمین میخورد
از دلهره برای حرم میمرد
هم میشنید نالهی مادر را
هم میشنید ضجهی خواهر را
بر روی خاک پیکرش افتادو
از دست شمر هی سرش افتادو
سر را به افتخار نشان دادو
زینب هزار مرتبه جان دادو
سنگ و عصا رسید به گودال و
ده مرکب و حسین و لگد مال و
زینب پناه اهل حرم بود و
در خیمه ها که بود پر از دود و
آتش به جان اهل حرم افتاد
زینب به اضطرار رسید ای داد
بر زخم هاش خوب نمک میخورد
از هرکسی رسید کتک میخورد
بعد از حسین دید جسارت را
بعد از حسین دید اسارت را
سعیده کرمانی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
يك نظربرخواهرخود از وفا كن ياحسين
التفاتی برمن غم مبتلا كن ياحسين
تكيه برنيزه زدی كشتی مراباغُربتت
كمتراصحاب شهيدت را صدا كن ياحسين
دوبلاگردان حضورحضرتت آورده ام
اين دوگُل را راهی دشت بلاكن ياحسين
ديشب ازدرگاه حق فيض شهادت خواستند
بهرخواهر زاده گان خود دعا كن ياحسين
كودك ششماهه ی خود را مبرسوی منا
اين دواسماعيل را اوّل فدا كن ياحسين
تا كه عطرآگين شودگلزارسبز زينبت
اين دوگل رادر منای خود رها كن ياحسين
جان زهرادست رد برخواهرت زينب مزن
بانگاهی حاجتم راخود روا كن ياحسين
با قبول هديه های بوستان خواهرت
حق مادر بودن من را ادا كن ياحسين
قافله سالارزينب،اين دوپرچمدار را
همسفرباخود به روي نيزه ها كن ياحسين
تا«وفایی»كسب فيض ازمكتب ايمان كند
باچنين مكتب تواو را آشنا كن يا حسين
سید هاشم وفایی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد
در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم
در خلوت خیال خودم، اشک ریختم
اما به هیچ رو، مژهای تر نداشتم
اینقدر بیوفایی و، اینقدر بیکسی
در نیمروز واقعه، باور نداشتم
دریای بیکرانِ شهادت، که موج زد
من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم...
تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند
چشم از جمال روشنشان برنداشتم
ای باغبان عاطفه! از من قبول کن
غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم
سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل
شرمندهام که هدیۀ دیگر نداشتم!
تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر
از زانوی مشاهده، سر برنداشتم...
در سایهسار خیمه، نشستم پس از وداع
تاب نگاههای برادر نداشتم
پرواز تا حضور برادر، محال بود
میسوختم ز هجر، ولی پر نداشتم
چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است
شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
محمدجواد غفورزاده شفق
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
اي شاخه سار مهر و وفا سايه ي سرم
سالار زينبي(س) دل و دلدارو دلبرم
مي سوزم از شراره ي اندوهِ غربتت
مظلومي و براي تو محزون و مضطرم
تنها اشاره اي بنما و نظاره كن
سر مي دهم به راه تو سردار و رهبرم
اي شاه كم سپاه دلاور حسين(ع) من
خواهر فداي بي كسيت اي برادرم
تنهاترينِ خواهر غمديده غم مخور
آورده ام دو لاله ي زيباي اطهرم
رخصت بده كه عازم ميدان شوند اخا
پرپر شوند به راه ولاي تو سرورم
گر اذنشان نمي دهي آماده اند ترا
سوگند دهند به پهلوي مجروح مادرم
آماده ام برادر مظلوم و تشنه لب
بينم به روي ني سر اين دو برابرم
شاعر : حمیدرضا گلرخی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
هرچند سهم من شده اصرار، این بار
پس می زند چشمت مرا انگار، این بار
گرچه به دوری دوستی عادت ندارم
شاید که باشد خوب تر این کار، این بار
از زیر قرآن رد شدند این بچه هایم
من نیستم پیش تو بالاجبار، این بار
اخباری از این دست دارد می رسد که
شد داغ تر در معرکه بازار، این بار
دارد مرا گویا جدا می سازد از تو
هر ضربه ای که می شود تکرار، این بار
من مادری کردم برایت بعد مادر
پس درک کن حال مرا ای یار، این بار
شمشیر و تیر و سنگ ها کاری نکردند
بارید نیزه از در و دیوار، این بار
نذری اکبر را که دادی پخش کردند
حالا نمک از سفره ام بردار، این بار
شرمنده بودم که عبا برداشتی، حال
آمد زمین از دوش من این بار، این بار
تشییع کن بر شانه ات جان مرا هم
سهمی برای خواهرت نگذار این بار
رضا دین پرور
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
خواهرت بشه کفن
دیدم ای عزیزمن
تک و تنهایی و سنگت میزنن
نگذار نا امید بشم
میخوام رو سفید بشم
مثه لیلا مادر شهید بشم
کاف و ها و عین و صاد
هستی ام رفته به باد
چه بلاها سر خواهرت میاد
سربسته بگم سخن
باید بچه هام برن
من اسیر بشم اینا دق میکنن
سرباز لشکرتند
دو عبد و نوکرتند
این دو پاره ی تن خواهرتند
میدونم که از ستم
فردا با قامت خم
سر بچه هامو رو نی میبینم
میثم مومنی نژاد
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
دو گل آورده بُد از بوستانی با صفا زینب
که تقدیم امیر خود کند در کربلا زینب
دو شیر از بیشه ی شیران اولاد ابو طالب
به ایشان یاد داده رسم جنگ مرتضی زینب
کنار شاه دشت کربلا برد آن دو مه رو را
بزیر لب کلامی گفت با شرم وحیا زینب
برادر گرچه عبدالله زبیماری نشد همره
اگر رخست ندارد بهر تو گردد فدا زینب
برای جانسپاری پیش پایت ای گل نرگس
بیاورده همه داروندار خویش را زینب
سلیمان تحفه ی ناقابل موری تقبل کن
اگر خواهی شود ای ذوالکرم حاجت روا زینب
حسینش گفت: داغ اکبرم بس باشد ای خواهر
مسوزان بیش از این قلب مرا ای باوفا زینب
سکوتی کرد و راضی شد به پرپر گشتن گلها
قسم چون داد آن دور از وطن را بر خدا زینب
پس از چندی همه دیدند زیر تیغ نامردان
صدایی میرسد از کودکان مادر بیا زینب
بیا مادر نما شیر طهورت را حلال ما
که راضی گشت از جانبازی ما مصطفی زینب
حسین فاطمه آورد با خود نعش طفلان را
ولی بیرون نیامد از میان خیمه ها زینب
شاعر:مجید خضرایی
طفلان حضرت زینب (س)
روضه
#طفلان_حضرت_زینب__س__روضه
دختر شیر خدا در دامنش پرورده شیر
روبهان در چنگ شیرانش زمینگیر و اسیر
در میان معرکه هل من مبارز گفته اند
راه پیش و پس به روبه صفتان را بسته اند
از رجز خوانی آنها کیف کرده کردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
میمنه تا میسره در اختیار شیر هاست
ضرب شست تیغشان چون ضرب شست مرتضاست
در نبرد تن به تن دشمن فراری بود و هست
سنگ باران راه نامردان کوفی صفت است
ناله ی شیران خود را زینب کبری شنید
خوب شد مادر درون خیمه ها بود و ندید
خاک صحرا را به عطر خود پر از سوسن کنند
بوریا هم نیست تا جای کفن بر تن کنند
روی هر ریگ بیابان خونشان جا مانده است
پیکر آن ها به روی خاک صحرا مانده است
اسب های کوفیان تازیده بر اجسادشان
ارباً اربا بر زمین مادر نیامد پیششان
چون حسین را دید شرمنده کنار بچه ها
در درون خیمه ماند و پرده را پایین کشید
روز از غم های زینب تیره تر از شب شده
آخرین تکیه گه خون خدا زینب شده
کل جانش چشم بود و چشم او هم سوی نی
کل صحرا را گرفته عطر سیب روی نی
آه او بر روی نی از درد و آه زینب است
آه بازار کنیزان جایِگاه زینب است؟
از محرم یک اثر بی او در این عالم نبود
بی روایت های زینب کربلایی هم نبود
سجاد احمدیان.
طفلان حضرت زینب (س)
روضه