#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
... علي، علي، علي اكبر چه قدّ و بالايي
ميان واقعه چون شير نر نبود كه بود
شجاع بود... خودش يك تنه در آن صحرا
حريف معركهي صد نفر نبود كه بود
كه در دلاورياش، در رشادتش، در رزم
حماسه ساز وَ مرد خطر نبود كه بود
و با همان قد رعنا و قامت برنا
حريم امن پدر را سپر نبود كه بود
ولي لبان عطشناك امان بريد از او
حسين، دل كه نه! آن لحظه جان بريد از او
علي به روي زمين و حسين بر سر او
پدر ز داغ پسر، جان به سر نبود كه بود
پدر نه پاي گذشتن نه جان ماندن داشت
و مات چهرهي آن رهگذر نبود كه بود
همان كه عشق پدر بود و با تمام عطش
نگاه آن پدر از غصه، تر نبود كه بود
گذشت، رفت پريد و چه روز سختي بود
پدر براي پسر خون جگر نبود كه بود
كسي كه داغ جوان ديده يار ميخواهد
كه داغدار جوان غمگسار ميخواهد
كجاست مادر اكبر كه يار او باشد...
پسر براي همه چون گهر نبود كه بود
پسر، عزيز، پسر، ديدني، پسر ، زيبا
و در ميان همه جلوهگر نبود كه بود
پسر به حُسن ادب، پيش مادر و پدرش
عزيز كرده و صاحب نظر نبود كه بود
كسي كه آن همه خوب و كسي كه آن همه گُل
بهار عمر خودش مختصر نبود كه بود
حسين دست خدا داد ، تشنه ، اكبر را
و وعده داد به او جرعه جرعه كوثر را
#مطهره_عباسیان
#امیرالمومنین_ع_شهادت
بعد از این -بی تو- دگر تشنهی دست تبرند
نخلهایی كه به دست تو فقط بارورند
ابرهایی كه به پای تو سخاوتمندند
امشب از هر شب دیگر همه پُر بارترند
این چه داغیست كه نیهای نیستانها را
آن چنان غمزده كرده كه چنین نوحهگرند
كوچههایی كه قدمگاه عدالت بودند
چون یتیمان عرب، چشم به راه پدرند
كیسههای رطب و نانِ تو را میطلبند
تشنهی بركت آن نانِ اگر مختصرند
امشب ای ماه! مگر واقعهای رخ دادهست،
كه ملائك همه در خانهی تو رهگذرند؟!
كیست در بستر بیماری این خانه مگر؟
كه یتیمان به عیادت همه در پشت درند
كار از كار گذشتهست... طبیبان گفتند
كه قدحهای پر از شیر دگر بی اثرند..
#مطهره_عباسیان