#مفاخر ه چهار عنصر(آب و خاک و اتش و باد) از سازگار
شبی چهار عناصر کنار هم بودند
ز راز زندگی خویش پرده بگشودند
صفای خویش همه آشکار می کردند به امر خلقت خود افتخار می کردند
نسیم گفت که من بر همه شرف دارم به هر کجا که نهم رو بهار می آرم
منم که نغمهء وحی خدا سروشم بود منم که تخت سلیمان بروی دوشم بود
منم که ریخته از زلف عطر توحیدم منم که دور مزار حسین گردیدم
ز خاک خنده برامد پی جواب نسیم منم که داده مرا ذات حق مقام عظیم
اگر که لاله بروید براید از دل من مگر نه آدم خاکیست خلق از گل من
پیمبران که همه پای بست و سر پاکند ندیده اید مگر خلق از همین خاکند
در آن میانه برامد ز قلب اب جواب به خاک گفت مقام مرا کنون دریاب
نظاره ای به سوی آب کن الی الی شنیده ای و من الماء کل شیء حی
منم که پیشتر از خلق آفریده شدم خدای کرد عزیزم که اشک دیده شدم
اگر به خاک بپویم صفای یارانم اگر ز ابر ببارم بهار و بارانم
ز خاک بر تر و از آتش و نسیم سرم که من صفای لب خشک هر پیامبرم
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
به ناگه از دل آتش این ندا بر خاست
که قدر من ز شما خاک و باد و آب جداست
منم که سوزم و بخشم به خلق نور عظیم
منم که لاله شدم از برای ابراهیم
حدید با همه سختی ز هرم من نرم است
بشر به فصل زمستان کنار من گرم است
مرا به تیره گی شب چراغ ره دیدند
به اشتباه به جای خدا پرستیدند
به ناگه از دل آب ناله ای سر زد
ز ناله اش به دل سخت آذر آذر زد
که آتش از چه نکردی تو در مدینه حیا
ز شعلهء تو چرا سوخت خانهء زهرا
تویی که بر جگر مصطفی شرر زده ای
تو شعله بر دل دخت پیامبر زده ای
تو سو ختی در بیت الحرام دنیارا
به شعله شانه زدی گیسوان زهرا را
ز شعله ی تو به قلب نبی شررافتاد
چه شد که مادر سادات پشت در افتاد
دل چهار عزیز ورا تولرزاندی
مغیره را زچه در آتشت نسوزاندی
چرا نسوختی آنروز دشت و صحرا را
که پیش چشم علی میزدند زهرا را
به ناگه آتش سوزنده در خروش آمد
صدای ناله اش از چهار سو به گوش آمد
که آب وای به حالت چقدرسنگدلی
هنوز از لب عطشان تشنگان خجلی
تو همچنان شکم اسبها درخشیدی
ز موج خون لب خشک حسین را دیدی
هماره خون شده دایم روان شوی ز دو عین
که خویش را نرساندی به کام خشک حسین
تو موج میزدی و سوخت تشنه گان را دل
رباب از علی عباس از رباب خجل
ز بی وفاییت ای آب آه و واویلا
تو موج میزدی و سوخت لاله لیلا
چو آتش این سخن سینه سوز را سر داد
کشید ناله ز دل آب و صبر داد به باد
نه آب و خاک مقصر نه آتش و باد است
که هر چه هست از این ظلم آدمیزاد است
پس از رسول به اولاد او جفا کردند
چه ظلمها که پس از مصطفی به پا کردند
از آن زمان که درون سقیفه شد شورا
به نیزه رفت سر پاک سید الشهدا
شرار فتنه به هر عصر و هر زمان خیزد
پس از سقیفه چه خونها که بر زمین ریزد
مگر که مهدی موعود ما عبور کند
ز عدل خویش جهان را محیط نور کند
خدا کند که جهان غرق آفتاب شود
دعای (میثم)دل خسته مستجاب شود