eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسین ترکان
برای وصف یک قامت،قد وبالا، علی اکبر نشد اکبر کسی  بعداز خدا ، الا علی اکبر دورکن اصلی دین را به عدل آورده در یک تن یکی کرده نبوت را امامت را  علی اکبر مثال لیلی ومجنون در عشق او به هم خورده شده مجنون او لیلا، شده لیلا علی اکبر پیمبر گشته دلتنگ حسین و رجعتی کرده که در باطن بود احمد،به نام اما علی اکبر وجودش اصل توحید و معادی درظهور اوست اصول دین به یک قامت شده معنا علی اکبر در این خلقت چه میبینی،حسن حیدر ویا احمد خلاصه گشته این خلقت در ارسلنا علی اکبر اگر روزی بپرسیم  از خدا از غایت نعمت بدون شک بفرماید که اعطینا علی اکبر خدا محشر کند برپا دم صوری نمیخواهد به جایی که به قدمحشر کند برپا علی اکبر یکی پرسید نوکر کی؟وآقا را تو معنا کن به او گفتم که نوکر ما ولی آقا  علی اکبر نیازی نیست چون احمدرود تاعرش تامعراج که در کرببلا رفته به او ادنی علی اکبر به هیبت چون علی باشد عبا پوشد نبی گردد که هست آیا علی احمد  ویا آیا علی اکبر علی ممسوس فی ذات خداوند است یعنی که تجلی کرده این آیه  به یک سیما علی اکبر شب جمعه حرم باشی فقط یک روضه ممنوع است همان روضه که فرموده به ما زهرا علی اکبر قرارش بود تا هرچه پسر دارد علی نامد قرارش برد صحرایی که پرشد  با علی اکبر عطش شد یک بهانه تا حسین از او کند دل را وگرنه داشت بر لعل لبش دریا علی اکبر رکابش گم ،توانش کم،وچشمش تار شد تا خواست حسین از خیمه ها خود را رساند تا علی اکبر وهی بنشست وهی پا شد،ودستی روی دستش زد که پاشیده چو تسبیحی در این صحرا علی اکبر پدر دستی به خواهش برمحاسن داشت و می گفت فقط یکبار دیگر گو به من با با علی اکبر دهانی پر زخون داری نگو بابا فقط دیگر به روی خاک این صحرا نکش هی پا علی اکبر میان معرکه زینب به یاری حسین آمد به ذکر واحسیناوبه واویلا علی اکبر جوانان حرم تا خیمه ها بردوش خود بردند تن صد پاره ی بابا پیمبر یا علی اکبر من از شش گوشه فهمیدم رگ قلب حسین است او که زیر پای بابایش گرفته جا علی اکبر قلم عاجز زبان الکن به وصفش لیک چون *قنبر* خلاصه میکنم مدحش به مولانا علی اکبر
"به دامان حسن" کاش انگور دلم افتد به دامان حسن یا که دستانم رسد روزی به دستان حسن در میان خمره چشم حسن گردد شراب هر که انگور دلش افتد به دامان حسن سوی میخانه نرفتیم و ننوشیدیم مِی جز مِی از جام کرامت از سر خوان حسن ما سر پیمانه بشکسته سر پیمان که نه مانده از روز ازل این دل به پیمان حسن زُهد ما آخر فنا گردد به دُکّان ریا زاهد ازطوفیم بر لبهای خندان حسن خرمن زلفش چو بالا زد چه دلها دیده شد گشته در زنجیر بر زلف پریشان حسن آنکه با بُغض علی آمد که تکفیرش کند  شد مسلمان عاقبت با دست ایمان حسن هر که می میرد بگوینداز غلامان حسین روی قبرمن نویسید از غلامان حسن از قلم افتاده گر نامم بر ایوان نجف پس نویسیداز کرم آن را بر ایوان حسن   بر سر هر سفره ای گفتند نعمات حسین در حقیقت بوده ایم از لطف مهمان حسن لقمه ای میخورد و یک لقمه به سگ میداد،پس خوش به حالش هر که خورده لقمهء نان حسن   گندم لطف علی در سفرهء ما نان شده نان نمک میخواهد آن هم از نمکدان حسن ضربهء فتاح میدان جمل کافیست تا یک حقیقت رو کند از بُغض پنهان حسن با براق عقل قاسم تاخت تادشت جنون سر ز پا نشناخت چون آمد به فرمان حسن گفت در "لایوم کیومک "حسن این جمله را جان من جان حسین و جان او جان حسن خنده کمتر کرد وقتی آمد از کوچه حسن داشت محکم دست غم چاک گریبان حسن در حسین و درحسن فرقی نمی بینم ولی شادی زهرا بگویم هستم از آن حسن روضه خوان هر جابگوید جان به قربان حسین فاطمه آنجا بگوید من به قربان حسن گفته پیغمبر که در محشر نخواهد بود کور دیدهء هرکس که یک دم بوده  گریان حسن بر سر کویش اگر "قنبر" نگشتم عاقبت میشوم یک روز از سگ های دربان حسن
پدنبال سرت دیر آمده خواهرت سرت را بردند دنبال سر تو خواهرت را بردند در غارت خیمه ها چه بی رحمانه یک تکهٔ گوش دخترت را بردند سر را که جدا برده و عمامه جدا از بهر غنیمت سپرت را بردند ای وای از این مصیبت آنها حتی پیراهن پاره پیکرت را بردند سر روی تنت بود که تا عرش خدا از گودی مقتل خبرت را بردند سر ها همه بر نیزه ولی طور دگر بر نیزه سر برادرت را بردند دیر آمدی آخر که چنین با فرصت هی نیزه زدند و اکبرت را بردند بر دوش جوانان حرم تا خیمه بی‌جان تن تو یا به پسرت را بردند در بین عبا جسم علی اکبر یا پاره شده های جگرت را بردند با خنجر کینه دشمنان آثار گُل بوسهٔ روی حنجرت را بردند هرگز نشدم اسیر دشمن تا شام لیک آمدم آنجا که سرت را بردند