#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#پایان_ماه_محرم
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
**
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#جواد_هاشمی_تربت
#پایان_ماه_محرم #زیارت_اربعین
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
گر زندگیام خلاصه یک دم باشد،
بگذار دمم گرم همین غم باشد
این گریه اگر مرهم هر زخم شماست
عشق است دلم اسیر ماتم باشد
در مجلس تو سیاه لشکر هستیم
اینجا جای رسول اکرم باشد
با روضهی تو بهشت از یادش رفت
این خاک زمین، بهشتِ آدم باشد
ما در همهی سال عزادار توأیم
سی روز برای ماتمت کم باشد
از شهر نگیر این سیاهیها را
زیبایی شهرها به پرچم باشد
کی گریه برای تو کند بعد از ما؟!
سخت است نباشیم و محرم باشد
خوب و بد مارا به خدا بخشیدی
این پیشکشی ز یار درهم باشد
باز این چه مصیبت فراق است امشب
شورش به دل تمام عالم باشد
از حُرّ و حبیب تا کسی همچون من
صد شکر که کشتیات معظم باشد
ای کاش که این گریهی ناقابل ما
مرضی رضای مادرت هم باشد
تکلیف من اربعینِ تو چیست بگو
وضعیت من عجیب مبهم باشد
زینب دم دروازهی شام است امشب
اسباب شکنجهاش فراهم باشد
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#پایان_ماه_محرم
دارد تمام میشود آقا عزای تو
کم گریه کردهایم محرم برای تو
دارد چه زود سفره تو جمع میشود
تازه نشستهایم بخوریم از غذای تو
شبهای آخر است... گدا را حلال كن
اين هم بساطِ نوكر بی دست و پای تو
ما را ببخش گريهی سيری نكردهايم
چشمانِ خشكِ ما خجل از اين عزای تو
هر روز روز تو، همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است؟!
دست پُر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کنِ تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#پایان_ماه_محرم
نباشد غیر داغ تو، به دل شایسته ماتم را
به شادی دو عالم هم نباید داد این غم را
تویی آن اسم اعظم که حوائج مستجاب از اوست
خدا از برکت نام تو بخشیدهست آدم را
تمام اغنیا هم ریزهخوار سفرهات هستند
که دیدم در صف نذری بگیران تو، حاتم را
بخار رحمت از چایی بزمت جلوهگر باشد
به رشک آورده چایِ روضهی تو، چاهِ زمزم را
"حسین و یا حسین و یاحسین و یاحسین" ای دل
برای عاشقان عشق است از عالم همین دم را
چنان که باید و شاید نکردم گریه بر داغت
به غفلت دادم از کف دامن ماه محرم را
::
میان روضهی گودال از چه جان ندادم من؟!
به سر باید کنم از این مصیبت خاک عالم را
به تیر و نیزه و شمشیر و سنگ آن قوم شیطانی
چرا کشتند اینگونه ولی الله اعظم را؟!
#علی_مقدم
#پایان_ماه_محرم
پلکی به هم زدیم و محرم تمام شد
صد زخم دارد این دل و مرحم تمام شد
نذر و نیاز و خدمت و عرض ارادتم
آقا اگر زیاد و اگر کم، تمام شد
باور نمیکنم که محرم به سر رسید
من که هنوز گریه نکردم، تمام شد
از روضههای مقتل زینب شروع کن
گیرم که روضههای "مُقَرَّم" تمام شد
از هرچه بگذرم سخن یار خوشتر است
یک بیت عرض روضه و عرضم تمام شد
::
دستت کجاست تا بشود سایهبان حسین
زینب کجا و مجلس نامحرمان حسین...
#حمیدرضا_محسنات
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#پایان_ماه_محرم
یک ماه میشود که ز جان گریه کردهام
با روضههای مرثیهخوان گریه کردهام
یک ماه میشود که به لبهای تشنهات
نزدیک آبهای روان گریه کردهام
یک ماه میشود که ز غمهای خواهرت
همناله با امام زمان گریه کردهام
گاهی در اول سلام زیارت، دم غروب
در حسرت زیارتتان گریه کردهام
گاهی بیاد خیمهی آتش گرفتهات
گاهی برای دخترتان گریه کردهام
گاهی میان واحد و سنگین و شور و دم
دست خودم نبوده، سینهزنان گریه کردهام
اشکی نماند، از غم بر نیزه رفتنت
بر ماجرای تیر و کمان گریه کردهام
اصلا عجیب بود حال و هوای محرمام
کلی برای غربتتان گریه کردهام
::
آمد نشست، دست به روی سرش گذاشت
هر تکه را که دید روی پیکرش گذاشت
از یک طرف کمی گل ریحانه جمع کرد
از یک طرف کمی پر پروانه جمع کرد
یک، نه، دو، نه... چقدر شبش پر ستاره بود
یک جسم خسته بود ولی پاره پاره بود
خون میجهید و تاب و توانش نمانده بود
جان در تن امام زمانش نمانده بود
انگشترت کجاست؟! بمیرم برای تو
آب آورت کجاست؟! بمیرم برای تو
وقت اذان شده است بگو اکبرم کجاست؟
پیراهن سفارشی مادرم کجاست؟
#مهدی_صفی_یاری
#پایان_ماه_محرم
ای دل! مگر نه خاتمه، ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
::
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#جواد_هاشمی_تربت