.
#مدح_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا
#20جمادی_الثانی
ای همه عصمت و تقوا زقدم تا بهسرت
سرمهی چشم ملائک همه از خاک درت
زن به شایستگیات دیدهی تاریخ ندید
ای که وصف تو بهقرآن شده از دادگــرت
اولین شخص جهــانِ بشریت، احمد
بارها گفت: بهقـربان تـو جان پدرت
غیر زینب که بهدامان تو تحصیلش بود
دیدهی چرخ ندیده است نظیـر دگرت
چه خلوصی، چه خضوعی، چه خشوعیست تو را
که خدا فخر نماید بهنماز سحــرت؟
مجلسی را کــه تــو وارد شـــــوی از امر خدا
انبیا برسـر پا پیش تو حتی پدرت
دختران درهمه جادست پدر میبوسند
تو که هستی که زند بوسه بهدستت پدرت؟
تو که هستی که بهفرمان خداوند مجید
قد بهتعظیم برافراشته خیرالبشرت
بیشتر شیفتهی روی منیرت میشد
هرچه میدید نبی بیشتر از پیشترت
بخداوند دو عالم، به دو عالم نبوَد
چون تو و امّ و اَب و شوهر و دخت و پسرت
رخت بندد به دیارِ عَدَم از شرم، عذاب
گر بهمحشر فتد ای مظهر رحمت گذرت
در مقامی که تو فرمان دهی و نهی کنی
دو غلامند به تعظیم قضا و قدرت
با تحیر بسوی ختم رسل برگردید
تا علی یافت ز سرّ دو جهان باخبرت
صفحه صفحه چو بقرآن نظرم میافتد
آیه آیه است بهتوصیف کتاب دگرت
زیر این چرخ کهنسال، تو در شام زفاف
جامۀ نو پی انفاق در آری ز برت
شعلهها لاله شود در نظر دوزخیان
فتد ای چشم خدا تا سوی دوزخ نظرت
بهکتاب و بهرسول و بهعلی داد بقا
عمر کوتاه تو و زندگی مختصرت
تو که مرآت خدایی به چه جرم و گنهی
نیلگون گشته زسیلی رخ همچون قمرت
تو که سر تا به قــــــدم احمد مرسـل بودی
از چه خم گشت در ایام جوانی کمرت؟
بسته شد دست علی، تا تو ز پا افتادی
آه از بیکسیِ همسر خونین جگرت
به نگاه علّی و نالهی زینب سوگند
پسرت دید در آن کوچه چه آمد بسرت
خانهات نِی، که همه هستی عالم میسوخت
گر نمیریخت بر آن شعله، سرشک بصرت
همه اوصاف تو نادیـده گــرفتم اما
فخرت این بس که بود همچوحسینی پسـرت...
#حاج_غلامرضا_سازگار