دیدن گریۀ او داد زدن هم دارد
سَر که باشد بغلش حالِ سخن هم دارد
زحمت شانه نکش عمه برایش دیر است
گیسوی سوخته کوتاه شدن هم دارد
کاش عادت به روی شانه نمی کرد سه سال
بندِ زنجیر شدن دردِ بدن هم دارد
ناخُنِ پیر زنی بر رُخ او جا انداخت
کاش می گفت کسی بچه زدن هم دارد؟
ساربان ضربه ی دستش چقدر سنگین است
تازه انگشترِ او سنگِ یمن هم دارد
زخمهای سَر و رویِ پدرش را که شمُرد
گفت با عمه چرا زخمِ دهن هم دارد؟
حرمله چشم چران است بَدَم می آید
مثل زجر است ببین دست بزن هم دارد
چادرِ پاره ی او را به روی دست گرفت
عمه اش گفت به غَساله: کفن هم دارد
شاعر : حسن لطفی
امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد
بابا مرا برای خودش انتخاب کرد
منکه توان پا شدن ازجا نداشتم
خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد
با اینکه من خودم پر درد وجراحتم
زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد
دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف
مارا یزید وارد بزم شراب کرد
درشام شام دختر تو تازیانه بود
عمه تمام خرج سفر را حساب کرد
زجری که من کشیده ام از دستهای زجر
عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد
گفتم نزن که بال و پرم درد میکند
اما چه سود خواهش منرا جواب کرد
من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا
حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد
مجتبی عسکری
شراب و کباب
چون جمله را یزید، به بزم شراب خواست
ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست
پیمانه کرد خالی و از کاسههای چشم
زآن تشنگانِ بیکس و مظلوم، آب خواست
از فعل زشت خویش، از آن دستههای گل
هم دود آه کرد طلب، هم گلاب خواست
در حیرتم چگونه، از آن داغدیدگان
اندر سؤال خویش، مکرّر، جواب خواست
لیلا کجا و مجلس نامحرمان کجا؟
مِضمار و چنگ و نای، حضور رباب خواست
فریاد از دمی! که نکرد از خدا حیا
چوب جفا ز روی غضب با شتاب خواست
لعلی که بوسه دادیاش از مهر، مصطفی
آزرده کرد و شاهد خود، شیخ و شاب خواست
دُرد شراب و طشت زر و رأس شاه دین
از بس که ناله از دل عُلیا جناب خواست
کلثوم چاک کرد، گریبان صبر را
پس دفع ظلم، از پدرش بوتراب خواست
کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سوی بیکسان
بنْگر یزید، خانهی ایمان، خراب خواست
آزادگان، مقیّد و مغلول، عابدین
اطفال را، به گردن و بازو، طناب خواست
«محزون»، به ماست، چشم امیدش به روز حشر
ما را شفیع، بهر خود، اندر عذاب خواست
#محزون_گیلانی
ً امان از دل زينب(س)
چوبی به لبت، نشسته دیدم
دندان تـو را، شکسته دیدم
چشمان تو را، پر آب دیدم
دور ِ سـر تـو، شـراب دیدم
چون مجلس کینه را بیاراست
خصم تو ز ما کنیز میخواست
خونین شدنِ سر تو دیدم
جـان کندنِ دختر تـو دیدم
عباس کجاست، تا بشیند؟
رخسـار کبـودِ مـن ببیند
(شاعرش را نميشناسم)
#امام_حسین_علیه_السلام
تدبیر در قضا و قدر بی نتیجه است
چون دل سپرده ایم به دست خدا خوشیم
خیر است و خیر هر چه که از دوست می رسد
کفران نعمت است اگر گاه ناخوشیم
گفتیم عاشقیم و نوشتند: ادعاست
باشد قبول ما به همین ادعا خوشیم
غیر از شما کسی دلمان را نگه نداشت
ای بچه های فاطمه ما با شما خوشیم
#مجید_تال
#امام_حسین_علیه_السلام
هرکه پای نگار پا نشود
درِ جنت به روش وا نشود
قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاه...
در دلم غیر دوست جا نشود
رو به هرکس زدم مرا پس زد
هیچجا کوی آشنا نشود
اشک اگر آبرو نگه دارد
راز من با تو برملا نشود
ما، محرم ، گرسنه ی اشکیم
کاش چشمی کماشتها نشود
گریهکُن همنشین معصوم است
تا قیامت از او جدا نشود
زُهدِ بی حُبِّ تو فقط ضرر است
پس کسی بی تو باخدا نشود
پرچمت اعتبار منزل ماست
بی تو این خانه ها بنا نشود
وادی طور ما حسینیههاست
نطق ما هرکجا که وا نشود
وا مکن از سر خودت ما را
سفره ی شاه بی گدا..،نشود!
بی پناهم،پناه من زهراست
دستم از چادرش رها نشود
تعزیهدارِ روضهی تو رضاست
او نَگِریَد،عزا ، عزا نشود
حج نوکر طواف ششگوشهست
مکّه خوب است..،کربلا نشود!
کشتهی اشک! دوستت دارم
درد عاشق بگو دوا نشود
کُلِّ عالم به پات جان بدهند
باز حق غمت ادا نشود
.
.
تَهِ گودال رفت و آمد بود...
روی جسمت برو بیا نشود!؟!
دختر کوچک تو خوابیده
کاش دورت سر و صدا نشود
کاش امسال بی کفن نشوی
کاش سهم تو بوریا نشود
#بردیا_محمدی
#امام_حسین_علیه_السلام
هرکجا نام تو آمد کار ما فریاد شد
غصهآبادِ دل نوکر حسین آباد شد
یا حسین مادرم اول به من تاثیر کرد
طفل او در گاهواره عبد مادر زاد شد
پیش معصومین عزیزم چون عزیز من تویی
آنقدر گفتم حسین تا مادرت دلشاد شد
از تو آقایی میاید از منِ بد نوکری
هر کسی پیگیر کار روضه شد امداد شد
یک نفر از برکت نامت شفایش را گرفت
یک نفر از برکت تو صاحب اولاد شد
حُر بدون تو به زندان هوای نفس بود
تو در آغوشش گرفتی بعد از آن آزاد شد
کربلای ما به امضای بزرگ مشهد است
جلوه ی شش گوشه ی تو پنجره فولاد شد
آن سه روزی که تنت افتاد عریان روی خاک..
روضه خوان پیکر تو ناله های باد شد
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین
#کوفه #نیزه
#اسارت
هلالِ يك شبه بر نيزه دلبري داري
به شهرِ كوفه ظهوري پيمبري داري
چقدر زخمي و خاكستري شدي پيداست
عجيب دردِ سر از نورِ سروري داري
طلوعِ مغربِ خون بي خبر كجا رفتي؟
در اين سه روزه نگفتي كه خواهري داري؟
چه ديده اند كه دست از تو بر نمي دارند؟
جز اين سرِ سرِ ني، چيزِ ديگري داري؟
خروش أًمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُر كرد
چه بغضِ خسته اي و گريه آوري داري!
دلم هواي دمي روضه خوانيت كرده
اگر هنوز سرِ نيزه حنجري داري؟
دراين تجمع شادي و هلهله با من
براي سينه زدن خسته مادري داري
ز طاقِ گيسويت آياتِ نور مي ريزد
به دامنم تبعاتِ تنور مي ريزد
دلي كه در قفسِ آهِ آتشين مانده
فقط به عشقِ تو در غربتِ زمين مانده
بزرگِ قافله، اين بار تو شمارش كن
براي ماندنِ من، چند نازنين مانده؟
چه تكّه تكّه پَرِ نازِ شاپرك هايي
كه بينِ حلقه ي زنجيرِ آهنين مانده
به قدرِ زخمِ تو نذرِ شكستگي كردم
اداي نذرِ شريكت فقط جبين مانده
بيا و جاي خودت را به نيزه محكم كن
هنوز سنگِ لبِ بام در كمين مانده
در اين شلوغيِ بازار جاي شُكرش هست
به حفظِ آبرو يك گوشه آستين مانده
دلِ رقيه ات از قصه ذوب مي گردد
سخن بگوي، مرا دلخوشي همين مانده
#علیرضا_شریف
ء#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت
#دوبیتی
مرا در قتله گاهت پیر کردند
اسیرم در غل و زنجیر کردند
خودت دیدی که ناموس خدا را
سربازارشان تحقیر کردند
#ابوذر_رییس_میرزایی_بهار
#امام_حسین_مناجات
#کوفه
ما آب از دو دیده ی گریان گرفته ایم
از سفره ی شماست اگر نان گرفته ایم
روزی ما به دست شما میخورد رقم
پس رزق را ز دست کریمان گرفته ایم
از عشق های بی سر و سامان گذشته ایم
با عشق روضه هاست که سامان گرفته ایم
عالِم زیاد هست که کافر کند مرا
از دست روضه خوان تو ایمان گرفته ایم
ما مرده ی گناه و گناهی نداشتیم
تو آمدی و از نفست جان گرفته ایم
دردی به جز تو نیست دوایی به جز تو نیست
با درد آمدیم که درمان گرفته ایم
شرمنده ایم از غمتان جان نداده ایم
مشکل چه بود اینقدر آسان گرفته ایم
دل سنگ بوده ایم و کویری دوچشممان
همراه زخمهای تو باران گرفته ایم
***
با سایه ی سرت سر ما گرم شد أخا...
تا کوفه روی سر، مه تابان گرفته ایم
إحیا گرفته ایم همه با سرت حسین
بر روی سر ببین همه قرآن گرفته ایم
#مهدی_خیامیان
#حضرت_زینب
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است
گل زخمهای پیکر صد پارۀ حسین
آیـات بیشمارۀ قرآن زینب است
سرهای نوک نیزه همه دستههای گل
تنهای پاره پاره، گلستان زینب است
آن نیزهای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است
بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین
هر روز صبح، شام غریبان زینب است
وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا"
دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است
وقتی رقیـه را بـه ره شام میزدنـد
دیدم حسین، دست به دامان زینب است
یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده
بر نیزه آفتاب درخشان زینب است
روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو
خون حسین و دیدۀ گریان زینب است
هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین
بر او کرم کنید که مهمان زینب است
تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را
"میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسین_دودمه
#کوفه_دودمه
#دودمه
راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان
العجل صاحب زمان
عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان
العجل صاحب زمان