#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_مدح
ابرهای رحمت حق دُرّ وگوهر ریختند
نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند
شب نشینان فلک از چشم گوهربار خویش
بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند
درچنین شب آرزومندان زشور اشتیاق
صدهزاران دل یه پابوشی دلبر ریختند
ساقیان بزم عشق وشور ومستی از شعف
عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند
در شب تزویج زهرا با علی از آسمان
قدسیان گُل برسر زهرا وحیدر ریختند
تا که چشم مهر ومه افتاد بر انوارشان
برنثار راه آنان نقره و زر ریختند
درفلک خیل ملائک بال برهم می زدند
پیش پای شمع دل، پروانه سان پر ریختند
در بهشت آرزو ازیمن این پیوند نور
حوریان گُل در کنار حوض کوثر ریختند
از درخت سبز طوبا برمحبان علی
برگة آزادی از غوغای محشر ریختند
ای «وفایی»ماه وخورشید فلک از آسمان
درقدوم مهر وماه عشق اختر ریختند
سید هاشم وفایی
ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین
مدح
در مدح حضرت علی اکبر (ع)
ای گلِ عطشان ولی سیرابِ عشق
وی هلالِ ابرویت ، محرابِ عشق
جامِ چشمت ، مِی پرستم می کند
بوی گیسوی تو ، مستم می کند
ماهِ بدرِ من ، رخِ بی چونِ تو
یک جهان لیلا شده ، مجنونِ تو
محوِ رخسارِ تو ماه و مشتری
شد به بازارِ تو ، یوسف ، مشتری
ماه رویان در رَهَت بنشته اند
بر تماشایت همه صف بسته اند
تا ببینند آن جمالِ ماه را
اَشبه النّاسِ رسول الله را
ای ز سر تا پای ختم المرسلین
در شجاعت ، چون امیرالمؤمنین
دلبران را دلربا و دلبری
یوسفِ لیلا ، علیّ اکبری
ای عنانگیرِ تو صد فوجِ مَلَک
نور گیرد از تو خورشیدِ فلک
طُرّهء گیسوی تو خَم در خم است
تو گلی ، اشکِ پدر چون شبنم است
ای همه اهلِ حرم ، دل داده ات
ای شده امواجِ خون ، سجّاده ات
آسمانم را هستی آفتاب
جلوه کن ، بارِ دیگر بر من بتاب
از شمیمت ، کربلا مدهوش شد
بانگِ تکبریت چرا خاموش شد؟
خونِ تو با اشکِ من آمیخته
زیرِ پایت ، یک جهان دل ریخته
ای مسیحا ! نیمه جانم کرده ای
ای کمان ابرو ، کمانم کرده ای...
سید محسن حسینی
در آسمان غزل ، عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم
در انزوای خودم ، با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل ، قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شدهست
چقدر آمدنت را ... چقدر فال زدم
غرور کاذبِ مهتاب ، ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من ! غزلم محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم ...
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹قبلۀ عشّاق🔹
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد
یکایک ریگها و سنگها، پابوس چاووشش
قدمگاهش نگاه خاک را آیینهبندان کرد
تمام کاتبان گفتند ما را میزبانی کن
تمام کاتبان را با حدیثی تازه مهمان کرد
رُواتش سلسله در سلسله نورٌ علی نورند
کلامش در شب مردابی تاریخ، طوفان کرد
بیا «شیخ صدوق» و در «اَمالی» خودت بنویس
که اعجاز نگاهی میکند کاری که قرآن کرد
بیا با زعفران بنویس از شمسالشموسی که
کلام روشنش یک شهر را از نو مسلمان کرد
به یُمن او درِ هفت آسمان رو به زمین باز است
ضریحش قبلۀ عشّاق را سمت خراسان کرد
#فائزه_زرافشان
#امام_حسین_ع_مناجات
#بصیرت
بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
حرف شمشیر و دلت آخر یکی شد یا دو تا؟
چیست تکلیف تو آیا با حسین بن علی؟
اینکه میآید صدایش بانگ هل من ناصر است
از گلوی کیست این آوا؟ ... حسین بی علی
در کدامین صف نشستی در سپاه کیستی؟
چون خدا تنهاست حق، تنها حسین بن علی
شور، شیدایی، جنون، مستی، به خون غلتیدگی
لفظ عشقاند این همه، معنا حسین بن علی
جان حسین بن علی، جانان حسین بن علی
دین حسین بن علی دنیا حسین بن علی
میتوان با تیغ، کِی حبلالمتین را سر برید؟
نخل طوبی، عروة الوثقی حسین بن علی
تشنۀ سیرابِ دریادل، یل ام البنین
کشتۀ جاوید و نامیرا حسین بن علی
کعبه خواهد زد به سینه، سنگ او را تا ابد
کربلایش قبلۀ دلها حسین بن علی
**
در شکوه واقعه، ای کاش پرپر میشدیم
در کنارت روز عاشورا! حسین بن علی!
#سیدمحمدجواد_میرصفیان
#امام_حسین_ع_مناجات
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است
در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین...
ماند هَل مِن ناصِرَت بیپاسخ اما بارها
آمد از کربوبلا لبیک تا گفتم حسین
نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم حسین
کُلُّ أرضٍ کربلا... من تازه میفهمم چرا
در خراسان، در نجف، در سامرا، گفتم حسین
عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا... گفتم حسین...
#علی_ذوالقدر
.
#زیارت_مخصوص #امام_رضا
بیـرون نرود از آستانـت مایوس
با قلب شکستـه آنکه آمد پابوس
تو قبله ی حاجاتی و من جز حرمت
حاجت نبرم به هیچ کس، شمس شموس
#محمدجواد_منوچهری
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
.
.
#پیوند_آسمانی
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#مخمس_ترکیب
امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند
امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند
امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند
یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند
با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند
امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان
خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل .زمین؛ خرم زمان
در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل
با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل
امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل
هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل
در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا
ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا
از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است
وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است
چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است
ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است
دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است
امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد
شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد
خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند
صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند
وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند
آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند
یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند
کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه
عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه
امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است
بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است
شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است
کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است
زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است
امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد
آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد
#استاد_علی_انسانی
.
.
#پیوند_آسمانی
#ازدواج_حضرت_علی_حضرت_زهرا_علیهاسلام
#مثنوی
می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
"إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد
خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید
تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید
علی و فاطمه در سایهء هم... فکر کنید
شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید
عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت
ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد
دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد
ابر مهریهء او بود که باران آمد
نفَس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد
هر کجا قافیه "یا فاطمةالزهرا" شد
مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد
چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
سیدحمیدرضابرقعی
.
به روزگار چو عمر پدر به سر آمد خوش است گر پسری بر سر پدر آید
ولی چه سخت گذرد زمانه بر پدری که روز مرگ پدر بر سر پسر آید
کنم چو یاد حسین (ع) وقت مرگ اکبر او هزار ناله جان سوز از جگر آید
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
قاسم نعمتی
اشعار محمل
اشعار حضرت علی اکبر (ع)
به عزم جان فشانی، جانب میدان پسر میرفت
پسر میرفت و همراه پدر جان پدر می رفت
سپاه دل سیاه آماده با شمشیر و تیغ و تیز
ز برج خیمه سوی هاله عقرب، قمر می رفت
به عشق دوست، سوی دوشمنان رو کرده با شوقی
شب معراج، گویی سوی حق خیرالبشر می رفت
پسر رفت و پدر در خیمه، ناگه بانگ او آمد
به دیدار پسر، آنگه پدر با چشم تر می رفت
به امیدی که بیند باغبان گل را شکوفا تر
سبک تر از نسیم روح افزای سحر میرفت
نمی دانم چه رخ میداد، اگر زینب نمی آمد
ولی آنقدر میگویم، پدر هم با پسر میرفت
علی انسانی