eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
به مدینه خبری داغ ببر از فردا که ز شبهای شما رفته سحر از فردا پدر پیر شما میل به رفتن کرده نیست روی سرتان دست پدر از فردا ملک الموت خجالت زده ی فاطمه شد مانده پشت در و آورده خبر از فردا بستر مرگ نبی مجلس روضه شده است روضه میخواند به صد سوز جگر از فردا گفت احمد که علی دوره صبرت آمد بی جواب است سلام تو دگر از فردا کار تو سوختن و سوختن و سوختن است تویی و خون دل و دیده تر از فردا تیغ تو فاطمه است و سپرت فاطمه است چه نیازی ست به تیغ و به سپر از فردا نظری کرد به زهرا نفسش بند امد.. فاطمه جان نرو دیگر دم در از فردا بی علی رد نشو از کوچه خطر بسیار است امنیت نیست ز کوچه نگذر از فردا پوریا هاشمی پیامبر اکرم (ص) روضه
ای فروغــــت چلچـــــراغ محفلــــم یک اربعیـــــن دولــــت وصــــل تو را مـن مایلـــــم یک اربعیــــن ای گل صد برگ زهـــرا از شقایق‌ها بپــــرس داغ هجــــرانت چـــه کـرده با دلـــــم یک اربعیــــن خرمــن صبـــر مــرا آتـــش نـــزد هر چنــــد ریخـــت شعله‌ی غم‌ها شرر بر حاصلــم یک اربعیـــن از جدایی‌ها مجــــال شکـــوه کــی پیدا کنـــــم مـــن که با یاد تـــــو از خود غافلـــم یک اربعیـــن از مدینــــه تا مدینـــــه می روم پرچـــم بــه دوش خطبه‌خوان عشـــق در هر منزلــم یک اربعیــــن موج طوفــــــان بلا کــــرده است برگــــــــردان مــرا در دل دریــــــــا و دور از ســـاحـــــلم یک اربعیــــــن از همـــــان روزی که یک دامــــن گُلـــــــم بر باد رفت آتـــــش افتاده است بر آب و گِلــــــم یک اربعیـــــن محو شد رنگ تبســـــم از لبــــم در این سفـــــــر سفره‌ی غم‌های عالم شد دلم یک اربعیــــــن نذر رگ‌های گلـــــویــــت بوسه‌ها دارم ز شوق ور نه هرگـــــز حل نمی‌شد مشکلــم یک اربعیــــن ای ســرت خورشیــــد روشن، نیزه داران شاهدنـــد با خیـــــالـــت در طـــواف کامـــلــــــم یک اربعیــــــن اربعین حسینی (ع) روضه
هدایت شده از A A
من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین خادم ناقابل این آستان بودم حسین خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افتادم برایت پیشوازم آمدی هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من‌ که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین عفو کن‌ هروقت راحت آب خوردم در مسیر عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین تاول پایم فدای پای دخترهای تو بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد.. بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین
سامرا سُرّ من رأي بودي چند وقتي ست سرد و دلگيري داري اي خاک پر ز غم کم کم بوي شهر مدينه مي گيري * هر کجا رفته ام دم مغرب حرم اهل بيت غوغا بود نه، ولي سامرا غروب که شد خالي از زائر و چه تنها بود * چلچراغي نبود دور ضريح فرش هايش تمام خاکي بود غربت اين چهار قبر غريب از بقيع و مدينه حاکي بود * همه دل خوشي ما اين بود لااقل يک حسن حرم دارد حال قبري خراب و ويرانه پيش اين ديده ي ترم دارد * عمه و مادر امام زمان قبرشان گر چه نيمه ويران بود به خدا پا نخورده چادرشان نشده رويشان به ضربه کبود * هر کسي رفت حج بيت ا... بست احرام از براي طواف ياد آقاي سامرا باشد بين هر ناله و دعاي طواف * مثل پروانه در طواف شمع پسري دور بستر بابا پاک مي کرد قطره هاي اشک کم کم از ديد? تر بابا * تا که گفت آب، ظرف آب آورد لب عطشان او تکان مي خورد کي به پيش نگاه اين فرزند بر دهان چوب خيزران مي خورد * عمه اي بود و مادري هم بود نه ميان نگاه هاي حرام واي از ماجراي بزم شراب واي از ازدحام شهر شام * آستين ها حجاب سر مي شد بين آن گير و دار در بازار چه کسي ديده است دعواي زن و يک نيزه دار در بازار * آن قدر نيزه را تکان ندهيد چون که جا باز کرده در حنجر زير پايت نگاه کن نامرد سرش افتاده باز بين گذر **** امام عسکری (ع) روضه
همه عمر کنج زندان بود غرق ذکر خدا و قران بود حضرت عشق مثل خورشیدی به شب تار ماه تابان بود آن کسی که شکنجه اش میداد بد دهان بود و نامسلمان بود غل و زنجیر شد مسلمانش مثل یک عبد تحت فرمان بود سر سجاده دعاهایش هیبت مادرش نمایان بود تا ز پهلوی مادرش میگفت کل زندان براش گریان بود ذکر لبهایمان شده ای کاش سامرای شما در ایران بود پر گشوده که بال و پر بزند بر دل عاشقان شرر بزند... محمد حبیب زاده امام عسکری (ع) روضه
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه... گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد نذر زیارت داشتم از جانب «سردار» اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست هر گوشه‌ای یک دلشکسته حاجتی دارد
۸۰۸ این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد تا درآورد عدو جسم علی را از خاک سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد سر بازار به ناموس تو می خندیدند خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد ****
۸۰۷ یک اربعین ز داغ،دل مضطرم شکست یک اربعین،سرشک به چشم ترم شکست یک اربعین مدام به ما خنده کرده اند با رفتن تو حرمت اهل حرم شکست در کل عمر بال و پرم بودی ای حسین در زیر اسب ماندی و بال و پرم شکست وقتی که روی پیکر تو پا گذاشتند دیدم که استخوان تنت در برم شکست با دیدن تو یاد از آن کوچه کرده ام آنجا که از لگد،کمر مادرم شکست ای یار از خرابه مپرسی ز خواهرت آندم که قلب طفل،به دور و برم شکست من دست بسته بودم و از روی بام ها سنگم زدند و مثل سر تو سرم شکست ****
۸۰۶ آسمان از غمت ای یار به هم ریخت حسین بی تو این یار گرفتار به هم ریخت حسین این چهل روز به من بی تو چهل سال گذشت خواهرت عاقبت کار به هم ریخت حسین مُردم و زنده شدم تا که در اینجا دیدم کاکلت در کف اغیار به هم ریخت حسین زخم پهلوت مرا یاد مدینه انداخت از لگد پیکرت انگار به هم ریخت حسین سر تو ریخت به هم در وسط بزم شراب سر من بر سرِ بازار به هم ریخت حسین تا که از نیزه زمین خورد سر ششماهه از سر نیزه علمدار به هم ریخت حسین دخترت با کف دستش رخ خود را پوشاند او هم از دیده ی انظار به ریخت حسین
۸۰۵ یک اربعین چو کاسه ی خون هر دو دیده شد یک اربعین سرت به سر نیزه دیده شد یادم نمی رود که در اینجا چه دیده ام گلهای باغ فاطمه با خنده چیده شد ای همسفر ز رنج سفر این قدر بدان از داغ غصه های تو زینب خمیده شد ای گوشوار عرش برین،بهر گوشوار گوش تمام دخترکانت دریده شد هر وقت بین ره به زمین خورد کودکی آنجا صدای گریه ی زهرا شنیده شد سربسته گویمت که مپرس از سه ساله ات درگوشه ی خرابه یتیمت شهیده شد در چار فرسخ است اگر حد تربتت چون زیر نعل جسم تو هرسو کشیده شد یادم نمی رود که عدو کاکلت گرفت با سختی تمام سر تو بریده شد زینب کجا و کوچه و بازار برده ها رنگ از رخ تمام اسیران پریده شد
۸۰۴ از دوری حرم شده ام دل غمین حسین یک لحظه حال و روز مراهم ببین حسبن روزم سیاه تر شده از شام تیره هم سالار زینب ای مه نیزه نشین حسین امسال مثل طفل سه ساله غریب وار جامانده ام ز قافله ی اربعین حسین