eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی دل آمده در كرب و بلا رو بزند در گوشه ى خيمه گاه هوهو بزند فرمان حسين است به سردارانش زينب آمد، سپاه زانو بزند
عالم جان در تحیّر از مقام زینب است جان عالم در تعشّق مست جام زینب است زیب جدّ و زین امّ و زینت اب بود، عجب ! این جمال و جلوه از حسن تمام زینب است خط سرخی که شهادت زد رقم در کربلا هم ثبوتش هم ثباتش با پیام زینب است گر درخت دین ز خون بالنده گشت و سرخ رنگ سبزی آن نیز مدیون مدام زینب است آن حماسه کز حسین بن علی آمد پدید حیّ وی احیای وی عین مرام زینب است وقعه ی بی مثل عاشورا که هیچش نی مثال تیغ براّنش به هر جا ،از نیام زینب است نای او از نینوا چون نی نواها داد سر نینوا زنده ز نای چون حُسام زینب است زن مگو این قهرمان بانوی دشت عشق را کربلا قائم اگر شد از قوام زینب است درس صبر و استقامت داد بر زین العباد گرچه آن حضرت به رتبت خود امام زینب است حرمت او فرض اولی بود بر هر خاص و عام عرشی و فرشی به قید احترام زینب است راه او راه حسین و راح روح وی حسین بی حسینش بس حلالی که حرام زینب است ! نه حسین تکرار می گردد نه زینب خلقتش ما خلق عبد حسین است و غلام زینب است برتر از شمشیر زن بود این عقیله شیر زن تالی نهج علی مغز کلام زینب است کوفه را در هم‌شکست همچو قیامت قامتش کوفیان را آن قیامت از قیام زینب است انهدام‌پایه ی کاخ ستم در شام شوم دشمن همچون دوست می داند ز شام زینب است همچو دریا موج خیز و همچو کوهی در سکوت آن صلات فکرتش بود این صیام زینب است آن چه از فرط غم و حسرت به تقدیر زمان یک نفس شیرین نشد در عمر، کام زینب است آن که در هر گام و هر هنگام‌، همگام حسین استوار و ثابت و نستوه گام زینب است آن مه گردون که بر بالین شب راحت نخفت کربلا تا شام چشم لاینام زینب است شد رقیه کاروان عشق را بانک جرس همره و هم ناله و در التزام زینب است کودکی که مایه ی رسوایی ظُلّام شد دختری که حشمتش چون احتشام زینب است زینب این سان بلبل دستان سرایی پرورید نغمه پردازی که شب بیدارِ شام زینب است مرگ او خود فصل دیگر از پیامش بود و بس بر لبش نام حسین حُسن ختام زینب است تا خدا در ملکت هستی خدایی می کند هم پیامش جاودان هم زنده نام زینب است این چکامه کز (حسن) باشد به سان برگ سبز قطره ای قطمیر از بحر مقام زینب است
. ایام با چادرش قیامت عظما رقم زده بانویِ برتری که جهان را بهم زده در علقمه علم به زمین زَد برادرش در شام و کوفه اوست که حالا علم زده با«یاحسین»گفتن خود عشق می کند او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده غم های او چو کوه بلند است و اُستوار با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده زینب عفیفه ایست که در راه عفتش معجر نداده، بوسه به دست قلم زده از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او.. در کربلای خونِ خدایش قدم زده! ای«ملتمس»قیام خدا زنده شد از او، او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده.. .
. هر دختری که دختر زهرا نمیشود هر بانویی که زینب کبری نمیشود دار و ندار حضرت حیدر ، مجلّله جز تو که کسی زینت بابا نمیشود وصف و مدیحت همه ی خاندانتان در فهم و عقل ما به خدا جا نمیشود پرونده ی زمین و زمان زیر دست توست بی اذن تو که نامه ای امضاء نمیشود صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند این واژه ها بدون تو معنا نمیشود دریا اگر مرکب و گلها قلم شوند یک شمه ای از فضائلت انشاء نمیشود عیسی به نام نامیِ تو میدهد شفاء بیخود مقام او که مسیحا نمیشود شأن و مقام حضرت مریم ز مِهر توست بی مِهر تو که بانوی دنیا نمیشود صدیقه و زکیه و تندیس عفتی تو گوهر مقدسه ی بحر عصمتی ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها با هر خطابه ی تو علی زنده میشود مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها وقتی که با حسین خودت حرف میزنی پیچیده میشود همه جا عطر سیب ها ای یادگار فاطمه اولیاء مخدره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها با نام تو تمامی حاجات ما رواست ای بهترین تجلی أمن یُجیب ها طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای ای مَحرَم تمام فراز و نشیب ها در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها بانو تو را برای حسین آفریده اند گریه کنِ عزای حسین آفریده اند ای یادگار فاطمه ، غم پرور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین هم پای او شدی و رهایش نکرده ای حتی میان موج بلا یاور حسین با رسالت علوی روی دوش توست با این حساب بوده ای پیغمبر حسین چشم امید او به نماز شبت بُوَد روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند دور ضریح بی کفن پیکر حسین حتی به روی نِی چقَدَر خوب واضح است آثار بوسه های تو بر حنجر حسین در شام و کوفه بودی علمدار قافله جانم فدای تو و همه ی لشکر حسین اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم از ابر دیده که بارش نم نم نداشتیم زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود باور کنید روح دعا هم نداشتیم زینب اگر نبود میان کتاب حق جایی برای سوره ی مریم نداشتیم زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی زِ دین حضرت خاتم نداشتیم زینب اگر نبود دگر حیدری نبود شیر نبرد خط مقدم نداشتیم زینب اگر نبود علی فاطمه نداشت آیینه ی نبّی مکرم نداشتیم زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم زینب اگر نبود به دنباله ی حسین جایی برای واژه ی جانم نداشتیم زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینب اگر نبود محرم نداشتیم شاعر :
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو واکند از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند طوطی طبع شوخ من گر که شکر شکن شود کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند بلبل نطق من زیک نغمه عاشقانهای گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند خامه مشکسای من گربنگارد این رقم صفحه روزگار را مملکت ختا کند مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی دائره وجود را جنت دلگشا کند شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد شاهد معنی من از جلوه دلربا کند و هم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟ فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟ ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد تا که ثنای حضرت سیده نسا کند فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل و هم چگونه وصف آیینه حق نما کند مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند بسمله صحیفه فضل و کمال معرفت بلکه گهی تجلی از نقطه تحت «با» کند دائره شهود را نقطه ملتقی بود بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند حامل سر مستمر حافظ غیب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند عین معارف و کم بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطره بی بها کند لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا صبح جمال او طلوع از افق علا کند بضعه سید بشر ام ائمه غرر کیست جز او که همسری باشد لافتی کند؟ وحی نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب قصهای از مروتش سوره «هل اتی» کند دامن کبریای او دسترس خیال نی پایه قدر او بسی پایه به زیر پا کند لوح قدر به دست او کلک قضا به شست او تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند در جبروت، حکمران، در ملکوت، قهرمان در نشئات کن فکان حکم به ماتشا کند عصمت او حجاب او عفت او نقاب او، سر قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند نفخه قدس بوی او جذبه انس خوی او منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند قبله خلق، روی او، کعبه عشق کوی او چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند بهر کنیزیش بود زهر کمینه مشتری چشمه خور شود اگر چشم سوی سها کند مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو زانکه مس وجود را فضه او طلا کند آیة الله غروی اصفهانی (کمپانی حضرت زهرا (س) مدح
هدایت شده از حسین ترکان
... بنویسید که معصومه عصمت زهراست سند محکم اثبات نبوت زهراست دختری که لقبِ ام ابیها دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد و خداوند اگر «وَاعتَصِموا» می‌گوید از کرامات نخ چادر او می‌گوید سوره‌ی دهر چنین گفته به مدحش سخنی تا ابد، دهر نبیند به خود اینگونه زنی نه فقط جلوه‌ی او سوره‌ی انسان آورد چادرش یک‌شبه هفتاد مسلمان آورد راه عرفان خداوند به او وابسته‌ست جز درِ خانه‌ی زهرا همه درها بسته ست زهد با دیدن او حسِ تفاخر دارد قرة العین نبی، وصله به چادر دارد همه در خدمت بانوی دوعالم بودند ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند فضه هم بود؛ ولی باز خودش نان می‌پخت نان برای دل بی‌تاب یتیمان می‌پخت بارها خادمه‌اش گفت به لطفت شادم (من از آن روز که در بند توأم آزادم) فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود یعنی آیینه‌ی پیغمبر و مولا شده بود غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست احدی کفو علی بن ابی طالب نیست آفتاب از افق خانه‌ی شان سر می‌زد هرزمان فاطمه لبخند به حیدر می‌زد کار او عشق علی بود؛ چه خیر العملی! کیست خوشبخت‌ترین مرد جهان غیر علی؟! وقت آن شد بنویسید که حجت: زهراست سند محکم اثبات ولایت: زهراست اولین شیعه‌ی بی‌تاب علی زهرا بود که سراپای وجودش سپر مولا بود یک جهان هم اگر از بیعت خود بر می‌گشت بازهم فاطمه دور سر حیدر می‌گشت نسل زهرا و علی، سلسله‌ی طوبی شد میوه‌ی این شجره، نایبةُ الزهرا شد آسمان‌ها پس از او یکسره کوکب دیدند چادر فاطمه را برسر زینب دیدند زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است خطبه‌ی دم به دمش وارث تیغ دودم است او که چون مادر خود پای ولایت مانده یکتنه فاتحه‌ی کاخ ستم را خوانده * * غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده سایه‌ی چادر او از سرمان کم نشده بنویسید امید دل زهرا مهدی‌ست چاره‌ی کار همه مردم دنیا مهدی‌ست ✍ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
هدایت شده از حسین ترکان
گمان کن که با کعبه همسایه ای پی حفظ چندین هزار آیه ای و حتی اگر غرق سرمایه ای بدان بی علی پست و بی مایه ای خود کعبه هم می رود صبح و شام به دیدار حیدر علیه السلام علی نزد حق است و حق با علیست مسیر الی الله تنها علیست مپرس از چه ذکر لب ما علیست عبادت همین گفتن یا علیست اگر که خدا خواندن او بد است بشر خواندنش کفر صد در صد است همیشه خدا بود هم صحبتش به محراب خم شد فقط قامتش خدا نیز در پاسخ طاعتش به او دختری داد شد زینتش ندیده فلک اینچنین دختری که بر خلق عالم کند سروری از افلاک تا خاک پرواز کرد برای برادر کمی ناز کرد در آغوش او چشم را باز کرد سپس پرده برداری از راز کرد چنین گفت چشمش به ماه منیر امیری حسینٌ و نعم الامیر نگاهش دوای تب پنج تن حضورش چراغ شب پنج تن چه بنویسم از کوکب پنج تن شده قبله ام زینب پنج تن به طغیان کشانده جنون مرا به پایش بریزید خون مرا چه خوب است امشب خدا خواستن طلا نه دل مبتلا خواستن هر آنچه که خوب است را خواستن خلاصه فقط کربلا خواستن تمام سحر ذکر یا رب بگو همه حاجتت را به زینب بگو چنان مادرش عالمه زینب است به بیت علی قائمه زینب است به غم های او خاتمه زینب است پس از فاطمه، فاطمه زینب است زمان دعا نوحه دم داده ام خدا را به زینب قسم داده ام چو با او کسی همنشین می شود یکی از بزرگان دین می شود یکی مثل ام البنین می شود که روزی قمر آفرین می شود به ام البنین مرحمت کرده است ابالفضل را تربیت کرده است اباالفضل حالا هوادار اوست اباالفضل ماه شب تار اوست ابالفضل امروز علمدار اوست و کار دفاع از حرم کار اوست خوشا آنکه او انتخابش کند فدایی زینب خطابش کند
هدایت شده از حسین ترکان
شمسِ حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شأن نزول إنّما زینب است فاطمه‌ی کرببلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب در صدف بحر وفا دُرّ ناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو شب ندیده حتی به خواب مصحف مستور خدا زینب است شب که به امید سحر آرمید صدای تکبیر فلک را شنید شب‌زده‌گان! نسیم رحمت وزید دوباره شمسِ روی حیدر دمید آینه‌ای به دست زهرا رسید فاطمه‌ی علی‌نما زینب است دانه تسبیح تو شمس ضحی چادر تو، پرچم حجب و حیا به زیر سایه‌ی تو عرش خدا نُه فلک از خاک رهت شد بنا خانه‌ی تو مطاف ارض و سما کعبه‌ی سیار خدا زینب است بیا و جلوه‌ی پیمبر ببین شیرزنی چون یل خیبر ببین ادامه‌ی سوره کوثر ببین حَسن حَسن نیز مکرر ببین دوباره یک حسینِ دیگر ببین پنج تنِ زیر کسا زینب است آمدی ای جان جهان حسین! آمدی ای روح و روان حسین! آمدی ای دل نگران حسین! جان حسین جان تو جان حسین آمدی و زد ضربان حسین حسین مروه و صفا زینب است شمس، چراغ در این خانه‌ات ماه، غبار در کاشانه‌ات ارض و سما گر شده پروانه‌ات  یافته این گونه شفاخانه‌ات تهمت عقل است به دیوانه‌ات دوای ما نعره‌ی یا زینب است هیبت روی تو سرا پا علی فاطمه‌ای به شکل مولا علی نیست کسی مثل تو، الا علی می‌وزد از نطق تو هرجا علی لعن علی عدوک یا علی کوری چشم خصم با زینب است کرببلا دیده که پیغمبری فاطمه‌ای و یک تنه لشگری فاتح هر رزم چنان حیدری نیست اگر چه مثل تو خواهری حسین را برادر دیگری حسن به دشت کربلا زینب است  پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسه‌ای بار دگر خلق کن به بانگ اسکوتو جگر خلق کن خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن آیینه‌دار مرتضی زینب است گرمی عشق و هُرم این تب یکی‌ست تا به سحر مسیر هر شب یکی‌ست هر چه نوشتیم مرکب یکی‌ست چنان که نام خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست جانِ میانِ هر دوتا زینب است روز قیامت که جهان مضطر است بی سر و سامان صف محشر است عرصه‌ی حشر  از نم گریه، تر است هر که خودش مانده و بی یاور است غم نخورد آن که تورا نوکر است  سایه‌ی روی سر ما زینب است در کف تو چرخ چو دستاس بود با نفست دهر پُر از یاس بود خاک رهت گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو حساس بود پله‌ی منبر تو عباس بود ستون خیمه‌ی سما زینب است سیل کرم لحظه‌ی باریدنت گُل بکشد منت گل چیدنت یاس در آرزوی بوییدنت هیچ گلی ندیده خندیدنت مگر به لحظه‌ی حسین دیدنت حسین را چهره‌گشا زینب است از نگهت نور خدا منجلی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی هیبت تو قصه‌ی هر محفلی خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بُوَد در بر دخت علی حیدر صحرای بلا زینب است آمده بر جنگ تو غم از الست کرببلا  غم به بلا داد دست جنگ تورا حق به تماشا نشست قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را تنوان دست بست فصلِ خطاب خطبه‌ها زینب است 🔸شاعر:
هدایت شده از حسین ترکان
خورشید حِلم،شمع شبستان زینب است دریای صبر،بنده ی طوفان زینب است اسلام؛زیر سایه‌ی ایمان زینب است با این حساب،شیعه مسلمان زینب است او رتبه‌دار مبحث علم از قدیم شد مابینِ طورِ اهل تفکر کلیم شد در درس دادنِ به ملائک سهیم شد جبریل نیز طفلِ دبستان زینب است بی ذکر او به وادی عترت نمی رسیم بی اذن او به گریه ی هیئت نمی رسیم بی حُبِّ او به سردرِ جنّت نمی رسیم دَخل بهشت در پیِ دُکّان زینب است در کوچه ی کرامت او کاسه ها پُر است از طبخ روزمَرّه ی او ظرف ما پُر است این سفره ای که دور و بر آن گدا پُر است تولیَّتَش به دست حسن‌جانِ زینب است این شور در محیط دلم انقلاب کرد زهرا گرفت دست گدا را..،ثواب کرد ما را برای نوکری‌اش انتخاب کرد این شیعه‌خانه‌‌؛کشورِ ایرانِ زینب است با بالِ اشک هیچ نمانده است تا دمشق آن‌قَدر اهل گریه کشانده است تا دمشق! ما را خودِ سه‌ساله رسانده است تا دمشق یعنی رقیّه تعزیه‌گردان زینب است ای زائر حسین!به او احترام کن پای برهنه حجِّ خودت را تمام کن بین نجف به سیّده زینب سلام کن ایوان‌طلا نمایش ایوان زینب است در وقت رزم..،واژه ی او مثل خنجر است از هرچه تیر و نیزه و شمشیر بهتر است زِیْنِ اَبی که زینبِ کرارِ حیدر است! نام علی مدال محبان زینب است هنگام خطبه خوانی او،آفتاب شد دنیا به ترک‌کردن ظلمت مُجاب شد کاخ یزید روی سر او خراب شد شام سیاه،‌عرصه‌ی جولان زینب است در کوچه‌های کوفه دل مضطرش شکست در زیر دست و پای اراذل پرش شکست نزدیک خانه ی پدر او ،سرش شکست تا روز حشر،شیعه پریشان زینب است بزم شراب بود و دل قرص ماه ریخت خاکستری که روی سری بیگناه ریخت با چوب خیزران زد و دندان شاه ریخت این‌ چو‌ب‌خورده..،قاری قرآن زینب است
هدایت شده از حسین ترکان
🚩 رسول عاشورا باشکوه است و شکیبا، به پیمبر رفته استوار است و جنم‌دار، به حیدر رفته چارساله‌ست ولی مادر این خانه شده دختر امّ ابیهاست، به مادر رفته خواهر شاه کریم است، کریمه‌ست، آری شاه برگشته گدایی که از این در رفته از همان کودکی‌اش سنگ صبور غم‌هاست عمر او یکسره با داغ مکرر رفته شاهد داغ نبی بوده و دیده‌ست به چشم چه به روز پدرش بعد پیمبر رفته غم محسن، غم مادر، غم بابا دیده تشت در دست به بالین برادر رفته حرفش این است که همراه حسینش باشد شرط کرده‌ست سپس خانه‌ی شوهر رفته با خود آورده به میدان پسرانش را هم به طرفداری حق با دو دلاور رفته کیست این زن؟ که اباالفضل رکابش شده است به طواف قدمش قاسم و اکبر رفته کیست این زن؟ که به توصیف مقام صبرش واژه‌ها آمده و رفته و ابتر رفته از بلا هیچ ندیده‌ست به جز زیبایی هرچه پیش نظرش بر سر نی سر رفته قامتش خم شده از داغ و قیامش باقی‌ست تازه زینب به علمداری لشکر رفته کربلا تازه شروع است برای زینب تازه انگار قلم بر سر دفتر رفته بنویسید که این اول بسم‌الله است این شروع است، کجا قصه به آخر رفته؟ او رسولی‌ست که مبعوث شد از عاشورا و به روشنگری مردم کافر رفته کوفه و شام شد از هیبت او زیر و زبر که چنین بت‌شکن‌آهنگ و سخنور رفته دست خالی که نه هفتاد و دو تا معجزه داشت با روایاتی از آن مصحف پرپر رفته تازه انگار که برگشته نبی از معراج سیبی آورده که هوش همه از سر رفته وای اگر تیغ بلیغش به سخن باز شود ذوالفقار است که در خندق و خیبر رفته شیرزن خطبه چنان خواند که در کاخ یزید همه گفتند اسدالله به منبر رفته کیست این زن؟ چه بگویم؟ که قلم می‌لرزد واژه در واژه تمام غزلم می‌لرزد همه حیرت‌زده از هیبت پیغمبری‌اش غرق در واهمه از هیمنه‌ی حیدری‌اش خطبه‌ای خواند که طوفان شد و پرهاشان ریخت پیش تیغش همه شمشیر و سپرهاشان ریخت مجلس باده‌ی بیدادگران ریخت به هم شام عیاشی آن خیره‌سران ریخت به هم جمعیت از شرر خطبه به فریاد شدند کاخ لرزید و اسیران همه آزاد شدند گرچه با کوهی از اندوه و مصائب برگشت زینب از شام بلا فاتح و غالب برگشت بین آن لشکر کافر عَلَم افراخت و رفت سرفرازانه سوی کرب‌وبلا تاخت و رفت رفت تا زود به آغوش حسینش برسد به عزاداری بین‌الحرمینش برسد گرچه با داغ دل و قدّ خم و موی سفید اربعین نزد امام آمده با روی سفید زینب آموخت به ما غیرت و جان‌بازی را رسم روشنگری و راه سرافرازی را "یاحسین"ی که جهان یکسره بر لب دارد یادگاری‌ست که از حضرت زینب دارد چه جوان‌های رشیدی که به زیر علمش خون‌شان ریخته در راه دفاع از حرمش تا مبادا که دوباره به اسارت برود آجری از حرم عشق به غارت برود تا مبادا که همان واقعه تکرار شود باز هم فاطمه دلخون و عزادار شود شیعه پیش نظرش آینه‌ی عاشوراست عبرت‌آموخته‌ی حادثه‌ی کرب‌وبلاست جان فدا کرده که از راه، امامش برسد نهضت عشق به آن حُسن ختامش برسد گرچه چندی‌ست جهان شب‌زده و تاریک است به غم فاطمه سوگند سحر نزدیک است آفتابی که شبیخون بزند بر این شب کاش یارب برسد زود، به حق زینب
هدایت شده از حسین ترکان
هُوَ الجَوادُ الواسِع👉 🌹السلام علیکِ یا زینب الکبری لعنة الله على قَتَلَةِ اخیکِ الحسین🌹 فرازی از خطبهء حضرت زینب در مجلس یزید علیه اللعنة : ای یزید: هر فریب و مکری، هر سعی و تلاشی داری به کار بگیر به خدا قسم نمی توانی یاد و ذکرِ ما را محو کنی و وحی ِما را بمیرانی. (لعنت ِ حضرت زینب به یزید ) 🌹🌹🌹🌹🌹 پنجم ِماه جمادی که رسید ماه رخشانِ خداوند دمید وَ در این عید، در این عید سعید گوش ِدل زمزمه‌ای ناب شنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* حضرت زینب کبراست بلی دختر حضرت زهراست ولی هیبتش هست همانند علی زینت حیدر کرار رسید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* قلب را فاطمه آباد کنید از حسین بن علی یاد کنید زینبِ فاطمه را شاد کنید با عقیله همه دم جار زنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* به تنم زینب کبراست نَفَس دور باد از دل من پای هوس با حسین بن علی هستم و بس دارم از قاتل او بغض شدید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* محضر ِربّ به سجود آمده‌ایم در پِی بخشش و جُود آمده‌ایم با تبرّی به وجود آمده‌ایم با حسینیم نه با خصم پلید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* از برائت که به ما داده جلا می‌شود خاک دل شیعه طلا با تقرّب به شهِ کربُبلا این شعار از دل و جان سر بدهید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این یزید بن معاویهء شرّ اقتدا کرد دمادَم به عمَر زد به بستان ِخداوند شرر پردهء شرم و حیا را بِدَرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این خطا پیشهء خونخوار،یزید مثل ماری همهء عمر،خزید جگر دین خدا را که گَزید کرد از ظلم ِسقیفه تقلید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* شُکرِ حیّ ِازلی تا به ابد که دَم از غیر،دلم هیچ نزد دائم از یار گرفتیم مدد که بمانیم در این خانه مرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* ق
هدایت شده از حسین ترکان
هُوَ الجَوادُ الواسِع👉 🌹السلام علیکِ یا زینب الکبری لعنة الله على قَتَلَةِ اخیکِ الحسین🌹 فرازی از خطبهء حضرت زینب در مجلس یزید علیه اللعنة : ای یزید: هر فریب و مکری، هر سعی و تلاشی داری به کار بگیر به خدا قسم نمی توانی یاد و ذکرِ ما را محو کنی و وحی ِما را بمیرانی. (لعنت ِ حضرت زینب به یزید ) 🌹🌹🌹🌹🌹 پنجم ِماه جمادی که رسید ماه رخشانِ خداوند دمید وَ در این عید، در این عید سعید گوش ِدل زمزمه‌ای ناب شنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* حضرت زینب کبراست بلی دختر حضرت زهراست ولی هیبتش هست همانند علی زینت حیدر کرار رسید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* قلب را فاطمه آباد کنید از حسین بن علی یاد کنید زینبِ فاطمه را شاد کنید با عقیله همه دم جار زنید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* به تنم زینب کبراست نَفَس دور باد از دل من پای هوس با حسین بن علی هستم و بس دارم از قاتل او بغض شدید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* محضر ِربّ به سجود آمده‌ایم در پِی بخشش و جُود آمده‌ایم با تبرّی به وجود آمده‌ایم با حسینیم نه با خصم پلید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* از برائت که به ما داده جلا می‌شود خاک دل شیعه طلا با تقرّب به شهِ کربُبلا این شعار از دل و جان سر بدهید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این یزید بن معاویهء شرّ اقتدا کرد دمادَم به عمَر زد به بستان ِخداوند شرر پردهء شرم و حیا را بِدَرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* این خطا پیشهء خونخوار،یزید مثل ماری همهء عمر،خزید جگر دین خدا را که گَزید کرد از ظلم ِسقیفه تقلید *لعنت ِحضرت زینب به یزید* شُکرِ حیّ ِازلی تا به ابد که دَم از غیر،دلم هیچ نزد دائم از یار گرفتیم مدد که بمانیم در این خانه مرید *لعنتِ حضرت زینب به یزید* ق