eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
10 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم نمانده است مرا راه پیش و پس آزاد کن کبوتر خود را از این قفس بیماری فراق برایم بس است بس (لطفی کن ای کریم و به فریاد ما برس) سلطان نظر به اشک من و ناله‌ام نمود دعوت به میهمانی هرساله‌ام نمود اینجا برای من، من بیچاره... جا که هست باشد مریض می‌شوم اصلاً شفا که هست گم می‌شوم میان حرم، آشنا که هست اصلاً چه احتیاج به مردم؟ رضا که هست زائر چرا به غیر رضا آرزو کند با آبروست هر که به این خانه رو کند سلطان! سلام باز به پابوس آمدم هر طور شد به عشق تو تا طوس آمدم امسال هم زیارت مخصوص آمدم اما ببین که با غم و افسوس آمدم غرق غم است قلبم و ناجور می‌زند دست خودم که نیست دلم شور می‌زند..
به مناسبت برخاست شمیم جانفزا با صلوات پُرگشت تمامی فضا با صلوات این پرچم انقلاب باید برسد بردست امام عصر ما با صلوات
آیه آیه همه‌جا عطر جنان می‌آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است بشنود مدح تو را، با هیجان می آید می‌رسی مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس‌های الهی تو جان می‌آید بس که در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی‌ست ریگ هم در کف دستت به زبان می‌آید هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌‌ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان می‌آيد.. با قدوم تو برای همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان می‌آيد نور توحيدی تو در همه‌جا پيچيده‌ست از فراسوی جهان عطر اذان می‌آيد عرشِ معراج سماوات شده محرابت ملکوتی‌ست در این جلوه‌ی عالم‌تابت خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید به قلب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد ذکر لب‌های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است عرش با نور نگاه تو چراغانی شد قول و افعال و صفاتت همه نور محض‌اند نورت آئينه‌ی آئين مسلمانی شد به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد هر که در مذهب دلدادگی‌ات فانی شد خواستم در خور حُسن تو کلامی گویم شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد اي که مبهوت تو و وصف خطی از حُسنت طبع صد مولوی و حافظ و خاقانی شد «از ازل پرتو حُسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد» جنتی از همه‌ی عرش، فراتر داری تو که در مصحف خود سوره‌ی کوثر داري دیدن فاطمه‌ات دیدن وجه الله است چه نیازی‌ست که تا عرش قدم بر داری جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالَم را در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشارست اسداللهی چون حضرت حيدر داری حَسنين‌اند روی دوش تو همچون خورشید جلوه‌ی نورٌ علي نور، مکرر داری اهل بیت تو همه فاتح دل‌ها هستند روشني‌بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند اي که در هر دو سرا، صبح سعادت با توست رحمت عالمي و نور هدايت با توست چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتی و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نيست آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست بی ولای علی اين طايفه سرگردانند دشمني با وصی‌ات، عين عداوت با توست بايد از باب ولای علی آيد هر کس در هوای تو و در حسرت جنت با توست ساليانی‌ست دلم شوق زيارت دارد يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست کاش می‌شد سحری طوف مدينه آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
شما زمان شروع من ابتدای منید مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد ولی همیشه شما اشهد صدای منید به شوق روی شما هست وقف محرابم شما تهجدمید و شما دعای منید شما برای خدایید و من برای خودم نه من برای شما نه شما برای منید شما بهار، شما آسمان، شما برکات به خاندان شما اهل بیت حق بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی خدای آینه‌ها را تو دلبرش بودی تو حق محضی و در خلوت خداوندی کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی برای آن که خدا ناظر خودش باشد شبیه آیینه‌ای در برابرش بودی در آن زمان که درختی نبود و برگی هم خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی قرار نیست چهل سال بگذرد از تو تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت فدائیان نگاهت شهید جانانند ملازمان سر کوی تو بزرگانند فراریان سر گیسویت پر از کفرند اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد مگر عقول بشر از خدا چه می‌دانند؟! نگاه خاک نشینان خانواده‌ی تو به غمزه مسئله‌آموز صد مسلمانند نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد تو آفتابی و انوار آفتاب، علی‌ست کتاب سرّی و اسرار این کتاب، علی‌ست قرار شد همه عقد برادری خوانند برای سهم شما حُسن انتخاب علی‌ست اگر تو خضر رهی، مرتضاست موسایت اگر تو آب بقایی، بقای آب علی‌ست اگر سؤال کنند از تو حضرت حق کیست، قسم به ذات تو محکم‌ترین جواب: علی‌ست برای فخر تو این بس یگانه دامادت جناب حضرت حیدر ابوتراب علی‌ست «به ذره گر نظر لطف بو تراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند»
داغ تاریخ رو کی حس کرده داغ روزای تا ابد مبهم غصه‌ی دخترای زنده به گور ماتم برده‌های زیر ستم فکر کن ابر اگه نمی‌بارید تا همیشه کویر می‌موندیم فکر کن بی پیامبر باید همه جا سر به زیر می‌موندیم آسمون خدا یه شب خندید ماه گل کرد و شب چراغون شد گفت إقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَم دل سنگ حرا مسلمون شد شده مبعوث اونکه دنیا رو زیر چتر محبتش برده من مسلمونم از همون اول که دلم مُهر عاشقی خورده قلبایی که به عشق اون بزنه خالی از کینه و بدی می‌شن کافیه رد بشه یه بار از باغ همه گل‌ها محمدی می‌شن
امشب دلم لبریز شور وبی قراری است سرشار از عطر دل انگیز بهاری است صحن دل من از فروغ نور امید همچون رواق صحن ها آئینه کاری است از کوثر جوشنده ی عشق ومحبت امشب شب کام وشب رفع خماری است درموسم وفصل گل افشانی بعثت یک چشمه اشک از آبشار دیده جاری است درگلشن هستی شکوه دوست پیداست درهر طرف گل نغمه ی گرم قناری است دربزم پرشور ونشاط مبعث ای دل گفتم به طبع خود شب خدمت گذاری است با موجی از شور وامید وشادمانی گفتا مرا از لطف حق امیدوای است بگذار اشک از دیدگان خود فشانم تا نام سرسبز محمد را بخوانم آن شب حرا آئینه ی نور خدا بود آواز ذرات جهان یا ربنا بود درخلوت اسرار و پشت پرده ی غیب تنها محمد بود وجبریل وخدا بود بشنید «اقراءباسم ربک»یا محمد مبهوت درآواز گرم آشنا بود آمد به گوشش تا صدای «قم فانذر» سرتا به پا غرق فروغ کبریا بود وقتی نبی سجاده ی گل پهن می کرد سرشار از عطر مناجات ودعا بود انوار یکتایی به رویش موج می زد دیدار رویش آرزوی انبیا بود اهل یقین با یاد او احرام بستند آری محمد کعبه ی اهل وفا بود حبریل دربین زمین و آسمان ها با این سروش جان فزا غرق نوا بود درچشم خوداوچشمه ی خورشید دارد بر روی دستش پرچم توحید دارد بعثت همان گلبانگ سبز آسمانی است بعثت همان خورشید گرم ومهربانی است بعثت غروب نور شمع ظلمت وغم بعثت طلوع آفتاب زندگانی است بعثت شکوفایی نخل استقامت بعثت به باغ دین شروع باغبانی است بعثت ستیغ نور شد در شام ظلمت بعثت شکوه لحظه های ارغوانی است بعثت رسالت بود بر دوش پیمبر آن رایت سبز همیشه جاودانی است بعثت همان ابر پراز باران رحمت بعثت همان خوان بزرگ مهمانی است بعثت بشارت داشت برخلق دوعالم بعثت همان پیک امید وشادمانی است بعثت برای محرمان خلوت دوست یک پرتوی از راز واسرار نهانی است بعثت شکوه وارمغان ایزدی بود آئینه ای زیبا زنور احمدی بود آمد نبی تا برهمه امید بخشد برسرد مهری زمان خورشید بخشد آمد نبی با پرچم یکتا پرستی برکائنات انگبزه وامید بخشد آمد نبی تا بربلندای زمانه با دست مهرش پرچم توحید بخشد آمد نبی تا با یقین وعشق وایمان دل را رهائی از غم وتردید بخشد آمد نبی تا برعزا شادی بپوشد با بعثت خود عاشقان را عید بخشد آمد نبی تا با ندای حق پرستی از بت پرستی خلق را تجرید بخشد آمد نبی سوی تهی دستان خسته تا آنچه از گلزار یزدان چید بخشد آمد نبی با مذهب اسلام وتوحید تا مردمان را مرجع تقلید بخشد سوی خلایق با پیام نور آمد با آیه های روشن وپرنور آمد او خطبه های عشق را ایراد می کرد دل های غم آلودگان را شاد می کرد او جوهر اندیشه ها را اوج می داد چون آیه های نور را ایراد می کرد ویرانی آوارهای ظلم وکین را با دست های عاطفت آباد می کرد از دختران زنده درگور جهالت با نغمه های مهربانی یاد می کرد پیوسته از یکتاپرستی گفت وآن گه بربت پرستان جهان فریاد می کرد وقتی که بت ها رابرون می ریخت گویی او کعبه را بار دگر بنیاد می کرد او هرگرفتار ستم را ای «وفایی» با شور آزادی خود آزاد می کرد گرچه ز دست بت پرستان دید آزار با خُلق نیکو خلق را ارشاد می کرد تا بین مردم از نبوت از ولی گفت اول رسول الله را مولا علی گفت حاج سید هاشم وفایی عید مبعث مدح
زِ کوه نور، انوار هدایت سر برآورده خدا بر بندگان مولای انسان پرور آورده فروغ وحی بر غار حرا تابیده شد زآن رو جهانی را به وجد و شادی و حیرت درآورده محمد،مصطفی گردیده شد در گلشن هستی به گلزار نبوت رنگ و بوی دیگر آورده نموده مبعثش با اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ آغاز وَزین آغاز، عقل و دین عجب بال و پر آورده بدوش خواجه لولاک، نهاده خلعت بعثت برای عاشقانِ حق طلب، حق دلبر آورده رسید آموزه توحید و ایمان و خدا ترسی به وقت اختلاف و تیرگی ها داور آورده برای رفع ظلم و فتنه از سرتاسر گیتی نبیِ رحمت و شمس عدالت گستر آورده خدا هم خویش و هم مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابش را گواه بین او با مردمان کافر آورده پس از توحید و ایمان و عمل باید هدایت شد نبی را بهر تبلیغ ولای حیدر آورده نموده دین و نعمت با ولای مرتضی تکمیل شده راضی ز اسلامی که بر او افسر آورده بِباید بعد مدح مصطفی مدح علی گوییم که ایزد نَفس احمد را علی در دفتر آورده علی یعنی تمام دین حق در وادی خلقت علی آن آیت عظما که حی اکبر آورده علی دست و زبان و گوش و چشم خالق هستی ست خدا بر عرش و فرش و آسمانش لنگر آورده اصول دین همه گردیده در یک یا علی پنهان چو صد آمد نود همراه خود در باور آورده کجا توصیف او در واژگان شعر من گنجد که حی عالی اعلا به قرآن خوشتر آورده سید حسین سیستانی عید مبعث مدح
خرمن غصه ها شرار گرفت سوز را حملهء بهار گرفت سینهء سبزه ها قرار گرفت بلبل از پای غنچه خوار گرفت شجر وحی برگ و بار گرفت همهء سنگها قمر شده اند زیر پایش تمام زر شده اند باد و باران رفیق تر شده اند بی پسرهایمان پدر شده اند تا توسل به زلف یار گرفت در سماوات بوی گل پیچید غنچه ای باز شد نسیم وزید شک ندارم که باغبان خندید او که خندید آسمان خندید آسمان عطر نوبهار گرفت حق بنا داشت سینه خلق کند بهر خلقت زمینه خلق کند بعد از آن هم مدینه خلق کند تا که یک بی قرینه خلق کند قدرتش را خدا به کار گرفت غمزهء دل فریب میگیرد چشم مستش حبیب میگیرید عطر و بویش عجیب میگیرد از خدا نصفه سیب میگیرد دخترش از خدا انار گرفت جانشین خداست روی زمین دخترانش تمام پرده نشین ثقلینش جواز خُلد برین حب اولاد اوست حصن حصین دور شیعه نبی حصار گرفت ما که نه هود و نوح و یحییٰ هم یوسف و سام و شیث و موسی هم همه هستند مخلصش باهم شک ندارم دم مسیحا هم از نفس هاش حکم کار گرفت احمد و خاتم و رسول امین مصطفی و مُزَمِّل و یاسین سیدالکائنات و هادی دین اُمّی و أبطحی و شمس مبین چقدر نام مستعار گرفت مصطفی کیست؟ گوهر نایاب مصطفی کیست؟ بهترین ارباب مصطفی کیست؟ شوکت محراب در اُحُد قند در دلش شد آب تا علی(ع) تیغ ذوالفقار گرفت مصطفی کیست؟ حق پرست خدا مصطفی کیست؟ مستِ مست خدا بهترین است.. ناز شصت خدا عید مبعث که شد ز دست خدا بیرقش را طلایه دار گرفت شب معراج مست صهبا رفت ذکر حیدر شنید هر جا رفت در غدیر از دلش محن ها رفت و یدالله تا که بالا رفت دین جاوید اعتبار گرفت عماد بهرامی عید مبعث مدح
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹بشارت🔹 خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو راهبان‌ هر واژه در انجیل، بی‌سامان تو ای اشارت‌های موسی! یک جهان دیوانه‌ات ای بشارت‌های عیسی! یک جهان حیران تو در کمال اشتیاق انجیل و تورات و زبور آمدند اینک به استقبال از قرآن تو نام تو اشک است روی گونۀ اهل کتاب آتش شوق است در جان و دل سلمان تو در پریشان‌حالی این سجده‌های شب‌زده آفتاب جاودان، پیشانی تابان تو جان به لب شد این کویر تشنه از سوز عطش کاش دریایی شود از جاریِ باران تو یا اباالقاسم! دل ما خانۀ مهر علی‌ست ای رسول مهربانی! جان ما و جان تو
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹رحمةٌ للعالمین🔹 کيستی ای خنده‌هايت رحمةٌ للعالمين گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین ای اشارت‌های ابروهای تو لا ريب فيه مهربانی‌های چشمانت هدیً للمتقين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقی‌ست دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش تا طلوع فجر قرآن‌ها بخوانی با یقین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگشا ای نماز اولين و آخرين نخل‌های سال‌ها خشکيده خرما می‌دهند می‌نشينی تا کنار اين دل چادرنشين
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹حسن ختام🔹 حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش باید نماز بست نمازی به قامتش این نور از کجاست که همواره روشن است این شعله چیست در دلمان جز محبتش جاری شده‌ست چشمۀ آیات در حجاز گل‌ها شکفته‌اند برای تلاوتش حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود حسن ختام بود شروع نبوتش از آسمان غار حرا نور می‌رسید نوری که داد مژده برای رسالتش دستان اتحاد نباید جدا شوند آری امید داشت به دستان اُمّتش
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹خانۀ اولاد پیمبر🔹 فکر کردند که خورشید مکدر شده است کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است بولهب‌های زمان دست به دست زر و زور... جهل این قوم ببین چند برابر شده است خواستند اُمّت تو دشمن هم گردد و حال اُمّت از برکت نام تو برادر شده است مکر کردند که نامت مگر از یاد رود عالم از نام تو امروز معطر شده است‌ یک نظر غمزۀ چشمان محمد تابید دل اهل دو جهان جمله مُسَخّر شده است تو نبودی به دو عالم خبر از عشق نبود عشق از برکت لبخند تو باور شده است آب اگر یاد تو افتاد گلابش کردند سنگ اگر نام تو آورده به لب زر شده است ذرّه بر دامنت افتاد و به خورشید رسید خاک، بر پات زده بوسه و گوهر شده است خواند نام تو به گوشم پدرم روز نخست که دلم خانۀ اولاد پیمبر شده است خوش به حال من و این شعر که نامت بردیم حالِ هر کس که برد نام تو بهتر شده است