eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ابر آمد و گریه کرد با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند، هر روز در سوگ پدر، حضرت سجّاد گریست
📋چه داغی نشوندی توو دل من (ع) چه داغی نشوندی/ توو دل من نمون روی خاکا / با این بدن پاشو بار دیگه / قدم بزن برای بابا دل از دیدن تو /نمیشه سیر بابات اومده/ ناتوان و پیر ببین خم شدم / دستمو بگیر عصای بابا از خیمه رفتی و / بردی دل منو دریای من گرفت / غم ساحل منو میگردم از غمت / دشت ستاره رو پیدا نمیکنم / اون جسم پاره رو ................... پر از سوت و کف شد / دور و برت زمین میخورم / پیش پیکرت سرم خم شد از غم/ روی سرت نفرین به دنیا گل من چه پرپر / آوردنت گلابم چقد بد / فشردنت عبا کم اومد واسه / بردنت ای اِرباً اِربا نامرد مردما / بدجور کشتنت هی جمع میکنم / منها میشه تنت پاشو نگات کنم / حتی یه بار علی بابای پیرتو / تنها نذار علی ..................... بهاری که دیده / خزونش و نفس‌هاش بریده / اَمونش و نشسته کنار / جوونش و روضه میخونه حسین مونده با / سوز گریه‌هاش علی و / پریشونی باباش کسی دل / نمی‌سوزونه براش دلش چه خونه ای میوه‌ی دلم / وقت رسیدنت این لشکر حسود / از شاخه چیدنت از داغ دیدنت / موهام سفید شده تو زخم خوردی و / بابات شهید شده شاعر:
. ____ قراره بیقرار تو باشم دارم میام که یار تو باشم تو که همش کنار من بودی منم باید کنار تو باشم بمیرم ای عمو چه بی حالی تو رو خدا بزن پر و بالی نفس بکش یه کم عموجونم چه روضه ای شده چه گودالی چه ماجرا تو قتلگا بوده پر از غباره یا پر از دوده با این همه غمی که می بینم حسن شدن یه کم برام زوده ### شبیه قاسم و علی اکبر دل منم برات شده پرپر درسته سن من کمه اما منم یه جورایی مث اصغر فدات میشم خودم نباش مضطر خودم سپر میشم برات آخر به یاد دست مادرت اینجا جدا میشه یه دستم از پیکر این نانجیب واسه چی خندیده نگاش به سمت خیمه چرخیده کنار پیکر تو فهمیدم بابام تو کوچه ها چیا دیده ### توو قتلگاه شده چه غوغایی دل منو غم تو آزرده یکی با نیزه اومده سمتت یه پیرمرد عصاش و آورده غریب و بی کسی توو این گودال چه فکرایی که دشمنت داره یکی نگاشه سمت انگشتر یکی نگا به پیرهنت داره غم منو نخور عموجونم دلم برا غم تو میسوزه که حرمله جلو چشات با تیر تنم رو به تن تو می دوزه شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. __ شبا شبای عشقه و شوره شبای عهد و پیمونه با تو هوامون و تو داشته باش آقا امروز و ما میایم و فردا تو دلم میخواد که توو هوات باشم پر بزنم بشم فدای تو یا لااقل اگه نشد آقا دق بکنم با روضه های تو گره زده گناه به کار من توو زندگیم یه راه حل میخوام تشنه ی دیدار توام آقا منم شیرین تر از عسل می خوام ##### دلم یه روضه خواس شبِ شیشُم دلم به کربلا شده عازم تو که دوبخشه اسم شیرینت چرا هجا هجا شدی قاسم شبیه مجتبایی و دشمن عقده ی بابات و به دل داره خدا به خیر کنه داره سمتت بارون تیر و نیزه می باره بوی مدینه کربلا اومد حسن غریبه بچه شم بیشتر روی سینه ت که پا گذاشت اون اسب یهو چی شد که داد زدی مادر #### زره نبود ولی کفن داری فدات بشم شدی مث بابات بذار نگات کنم دم آخر حسن شدی با این قد و بالات کفن شده برات لباس جنگ زره برات نمیشه اندازه بابات و کوچه زد زمین ، حالا دشمن برات یه کوچه می سازه بغض جمل تو سینه شون پُر بود اسباشونم به جنگت آوُردند کشیده شدت قدت ، ببین اسبا تو رو به کل کربلا بردند شاعران: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. یا سلام الله علیها شاعر: ________________ تو موهات سوخته مثل موی من کبوده چهره ت مثل روی من شکست ابروت مثل ابروی من / ببین بابا دیدی بابا بین راه از ناقه وقتی روی خاکا افتادم ناله ی وا غربتا از عمق سینه سر دادم بسکه محکم زد توو گوشم درد پا رفت از یادم گوشوارم و برد فدا سر تو خیلی غما دیده دختر تو بخواد میبخشم النگوهام و ازش می گیرم انگشترت و ### ماها رو می بردن با اشک و آه میون نامحرم ها یک سپاه ما رو می کشتن مردم با نگاه / ببین بابا دیدی بابا دشمنت هر چی منو زد محکم اما ایستادم تازیونه زد به بازوم یاد زهرا افتادم حفظ معجر درد من بود پای این غم جون دادم کنج خرابه خسته و تنهام بدم میاد از کوفه و از شام کنار میام با درد و غم اما قلبم و سوزوند اون همه دشنام _______________________ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
. یا شاعر : نغمه: با یارب یارب..... ______________ شب آخر شد زینب با حسین نشست و رو لب داره یا حسین توو فکره این خواهر اما حسین / یه غم داره یک غم داره ظهر فردا بین دشمن خواهرش تنها میشه خیمه فردا میشه غارت ، توو حرم غوغا میشه بین گودال بر سر پیراهنش دعوا میشه دل حسین خون برای خواهر زینبه دلخون برا برادر یکی دلش خون برای حنجر یکی دلش خون برای معجر #### کنار خیمه تنها نیمه شب قدم‌ زد سقا خیلی با ادب شده زینب اما غرق تب / یه غم داره یک غم داره تشنگیه اهل خیمه میشه داغ آب آور ظهر فردا میره سقا خیمه میشه بی یاور پیش چشم خیمه میشه بی علمدار این لشگر عجب شبی شد برای سقا چه اشکی داره چشای سقا تشنگی اهل خیمه فردا نوشته میشه به پای سقا _______________________ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
روضه خوان‌! از غصه‌ام از ماتمم از غم بخوان رحم کن بر گریه‌کن‌ها، روضه را نم نم بخوان سیلیِ محکم نخوردی و نمی‌فهمی مرا سینه زن می‌فهمدم، این روضه را محکم بخوان روضه خوان! من از تو ممنونم ولی پیش عمو لطف کن از روضه‌های معجر من کم بخوان دم به دم با سینه‌زن‌هایم، خودت هم دم بگیر روضه‌های کوفه تا شام مرا از دم بخوان داغ‌هایم را شمردی یک به یک، یک داغ ماند روضه‌ی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان .
روضه خوان‌! از غصه‌ام از ماتمم از غم بخوان رحم کن بر گریه‌کن‌ها، روضه را نم نم بخوان سیلیِ محکم نخوردی و نمی‌فهمی مرا سینه زن می‌فهمدم، این روضه را محکم بخوان روضه خوان! من از تو ممنونم ولی پیش عمو لطف کن از روضه‌های معجر من کم بخوان دم به دم با سینه‌زن‌هایم، خودت هم دم بگیر روضه‌های کوفه تا شام مرا از دم بخوان داغ‌هایم را شمردی یک به یک، یک داغ ماند روضه‌ی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان .
. علیه_السلام قراره زندگی‌هامون همش دور و برت باشه تموم زندگیم روضه‌س تا حرف اصغرت باشه صدا پیچیده تو خیمه صدای اصغره انگار رباب از غصه دلخونه بازم اصغر شده بیدار ببخش ای کودکم، مادر نداره قطره‌ی شیری تو که حال منو دیدی چرا آروم نمی‌گیری بابات تنها توو مِیدونه دلش پُر غُصه و درده صدات‌و بشنوه ای‌کاش صداش کن بلکه برگرده اجابت شد دعام، بابات نشد گریَه‌ت فراموشِش می‌خواد آبِت بده مادر! بخواب آروم توو آغوشِش چه سخته، روضه سنگینه حسین با کودکش اومد برای قطره‌ی آبی حسین به دشمنش رو زد چی شد اصغر شده خاموش چرا توو دشت غوغا شد گلوش خشکیده بود اما با تیر حرمله وا شد حسین و اضطرار ای وای چرا حیرونه توو این دشت اومد سمت حرم اما چرا هی اومد و برگشت .
دیدند محرّم به تو چشمی تر داد یک باغ گلِ شکفته‌ی پرپر داد گفتند چرا گریه؟ نمی‌دانستند چشم تو به اشک معنی دیگر داد ابر آمد و گریه کرد، با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند، هر روز در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست
برای روضه نشستیم و روضه‌خوان آمد صداگرفته و غمگین و ناتوان آمد نشست و گفت سلامٌ علیکَ یا عطشان سلام حضرت لب تشنه! روضه‌خوان آمد سلام حضرت شیب الخضیب! مقتل‌ها نوشته‌اند چه بر روزگارتان آمد نوشته‌اند مقاتل که ظهر روز دهم چه روضه‌ها که از این داغ بر زبان آمد سه سیب را، سه هدف را، سه تیر کافی بود سه بار حرمله هربار با کمان آمد نوشته‌اند که شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش در فغان آمد نوشته‌اند مقاتل که عصر عاشورا بلند مرتبه‌ای خسته، نیمه‌جان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی بریده باد زبانم ولی سنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی به قصد حنجره‌ات شمر همچنان آمد بلند مرتبه شاها! همین که افتادی میان هروله زینب دوان دوان آمد یکی به دشنه تو را زد‌، یکی به نیزه؛ ولی یکی به قصد تبرک عصا زنان آمد هنوز داخل گودالی و تنت بر خاک رسید خولی و در دشت بوی نان آمد..
روضه خوان‌! از غصه‌ام از ماتمم از غم بخوان رحم کن بر گریه‌کن‌ها، روضه را نم نم بخوان سیلیِ محکم نخوردی و نمی‌فهمی مرا سینه زن می‌فهمدم، این روضه را محکم بخوان روضه خوان! من از تو ممنونم ولی پیش عمو لطف کن از روضه‌های معجر من کم بخوان دم به دم با سینه‌زن‌هایم، خودت هم دم بگیر روضه‌های کوفه تا شام مرا از دم بخوان داغ‌هایم را شمردی یک به یک، یک داغ ماند روضه‌ی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان
تویی که خانه ات  صندوق صدها راز سربسته است غلط گفتند شاعرها ، اگر گفتند ؛ در ، بسته است کریما ، مهربانا ، حضرتا ، یا مجتبی ، مولا تو درها را نمی بندی ، خودم بستم اگر بسته است به رویم وسعت آغوش تو باز است اما حیف چطور از آسمان سر در بیارد آنکه پر بسته است ندیدم هیچ جا در دفتر تاریخ بنویسند که مولا خانه را بر روی حتی یک نفر بسته است همیشه خانه ات را ازدحام سائلان پر کرد همیشه کوچه ات را ازدحام رهگذر بسته است به دیدار جذامی ها که رفتی تازه فهمیدم کریم آن است که بر یاری سائل کمر بسته است به هر کس قدر هر ظرفی  که آورده است  ، می بخشی چه ظرف کوچکی  آورده ام این هم که دربسته است بقیعت آرزویم بوده ، سمتت راه می افتم چه رنجی می کشم وقتی که پایم در سفر بسته است
قصد، قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هرآنکس دید گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا- دلم لرزید -مشهد و کاظمین- خوب آمد یازده بار استخاره زد دل من تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر، الله است انتهایش بقیة الله است سامرا وعده‌گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حَسَن هستید دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره‌ای کربلایی و در محاصره‌ای یا که باید جگر به زهر دهی یا سرت روی نیزه‌ها برود دل به غم هرچه مبتلا می‌شد پیش تو سُرَ مَن رَءا می‌شد بعد تو بار غم گرفته به دوش دل که تا ساء من رءا برود...
دل ساخته یک مدینه با سامرّا از بین دو صحن رفته تا سامرّا یک صحن به نام عسکری بین بقیع یک صحن به نام مجتبی، سامرّا
به‌مناسبت هفتم ربیع‌الاول، سالروز بزرگداشت وقتی که در دنیا ستم مرسوم باشد وقتی عدالت گنگ و نامفهوم باشد وقتی ظهور از چشم‌ مردم دور مانده وقتی نفس آلوده و‌ مسموم باشد وقتی کسی چشم انتظاری را بلد نیست وقتی بشر از عاشقی محروم باشد حق می‌دهم در خانه‌ی تاریخ، یک زن آوازه‌اش پنهان و نامعلوم باشد حق می‌دهم چونانکه زهرا بود مظلوم میراث‌دار فاطمه، مظلوم باشد اما خدا می‌خواست از میراث مریم نام زنی در دفترش مرقوم باشد اما خدا می‌خواست از زن‌های تاریخ با نام نرجس، دفترش مختوم باشد زهرا عروسش را خودش بر می‌گزیند حتی اگر شهزاده‌ای از روم باشد باید به چشم حضرت زهرا بیاید در خانه‌ی حیدر چنین‌ مرسوم باشد تأثیر یُذهب، عنکمُ الرجس است و قطعاً نرجس زنی پاکیزه و معصوم باشد اوصاف او را در کُتب کمتر نوشتند تاریخ باید تا ابد محکوم باشد فرزند او - موعود - پنهان مانده، باید او نیز چون فرزند خود مکتوم باشد فرزند او یک روز می‌آید سرانجام روی لبش آن‌روز یا قیّوم باشد آن‌روز، آری دوستانش شادمانند آن‌روز، آری دشمنش مغموم باشد
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُرِ مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده‌ست اذان حنجره‌ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی‌ست، قراری دارد نور در حجله‌ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه بِه این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسریِ عشق، خدیجه‌ست، نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شدُ اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه‌ست غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه‌ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دلِ پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه‌ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه‌ی مهمانی ما شده سرمایه‌ی تو خرج مسلمانی ما
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد  
دل ساخته یک مدینه با سامرّا از بین دو صحن رفته تا سامرّا یک صحن به نام عسکری بین بقیع یک صحن به نام مجتبی ، سامرّا
در خانه خود پر از غم و تشویشم بیگانه از آشنا و دور از خویشم در صحن تو آنقدر سبک بالم که حتی به بهشت هم نمی اندیشم شاعر:
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد نیست شایسته‌ی هر کس که بَرَد نامش را نام او در خور لب‌های مؤدَب باشد هرکسی مذهب و آئینی و دینی دارد زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد تیغ حیدر به زبان دارد اگر دم بزند شام گیرم که پر از خیبر و مَرحَب باشد قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود هرکه با اوست از افراد مقرب باشد او نشان داد که عزت ز مَذلت دور است به اسیری برود، باز مُحَجَّب باشد...
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد حق بده بر لب ما صحبت زینب باشد نیست شایسته‌ی هر کس که بَرَد نامش را نام او در خور لب‌های مؤدَب باشد هرکسی مذهب و آئینی و دینی دارد زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد تیغ حیدر به زبان دارد اگر دم بزند شام گیرم که پر از خیبر و مَرحَب باشد قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود هرکه با اوست از افراد مقرب باشد او نشان داد که عزت ز مَذلت دور است به اسیری برود، باز مُحَجَّب باشد...
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمی‌زد این خانه را جبریل با پَر هم نمی‌زد محض تبرک پُشتِ «در» می‌رفت، حتی پَر سمت «در» می‌بُرد، آخر هم نمی‌زد این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی «در» را به آرامی، پیمبر هم نمی‌زد «در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد حتی به پهلوی صنوبر هم نمی‌زد این «در» فقط با دست زهرا باز می‌شد ای‌کاش «در»، این اصل را بر هم نمی‌زد
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمی‌زد این خانه را جبریل با پَر هم نمی‌زد محض تبرک پُشتِ «در» می‌رفت، حتی پَر سمت «در» می‌بُرد، آخر هم نمی‌زد این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی «در» را به آرامی، پیمبر هم نمی‌زد «در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد حتی به پهلوی صنوبر هم نمی‌زد این «در» فقط با دست زهرا باز می‌شد ای‌کاش «در»، این اصل را بر هم نمی‌زد
حسن حق داره که بی خواب باشه برای مادرش بی تاب باشه شبونه می‌ره مادر کاش از امشب حسینش تشنه میشه آب باشه