#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
تا آتش جاهلیت افروخته شد
قرآن نبی درآن میان سوخته شد
ای وای بهحال آنکه پشت در بود...
وقتی در و دیوار به هم دوخته شد
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دود از سر و دوش خانه بالا میرفت
هستی نبی و جان مولا میرفت
در آتش #لیلة_المبیت خانه
در جای علی، حضرت زهرا میرفت
#علی_اصغر_یزدی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
نادیده گرفت، حرمت باران را
در بند کشید، غیرت طوفان را
آن سنگدلی که باغ را آتش زد
هم پنجره را شکست، هم گلدان را
#میثم_مؤمنی_نژاد
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آیا "در" و "دیوار"… حقیقت دارد؟
برخورد "گل" و "خار"… حقیقت دارد؟
ای صاحب عزای فاطمیه! آیا…
این روضهی "مسمار" حقیقت دارد؟
#سیدمجتبی_شجاع
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بر در کشیده شعلههای اختلافش را
هیزم به هیزم جمع کرده ائتلافش را
مردی سکوت خلوت قدیسهها را بُرد
با مشت میکوبد به در، حرف خلافش را
حتی در و دیوار با فریاد میگریند
مرثیهخوان وقتی بخواند اعترافش را*
این خانهی زهراست، اینجا مهبط وحی است
عرشی که کعبه فرض میداند طوافش را
خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم
پیش ملائک شرح میداده عفافش را
عرش خدا در روضه میلرزد که نامردی
محکم به دست فاطمه میزد غلافش را
دستی شکسته که کریمان نقل میکردند
بخشیدن پیراهن شام زفافش را
اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه
کوثر گرفت از گونهاش اشک مضافش را
#محسن_حنیفی
*اشاره به نامه خلیفه دوم به معاویه
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
بی اذن زهرا و علی، «در» هم نمیزد
این خانه را جبریل با پَر هم نمیزد
محض تبرک پُشتِ «در» میرفت، حتی
پَر سمت «در» میبُرد، آخر هم نمیزد
این خانه حُرمت داشت، در این کوچه حتی
«در» را به آرامی، پیمبر هم نمیزد
«در» با لگد وا شد ولی این ضربه را باد
حتی به پهلوی صنوبر هم نمیزد
این «در» فقط با دست زهرا باز میشد
ایکاش «در»، این اصل را بر هم نمیزد
#محسن_ناصحی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
خودت را در میان صحنهی محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعلهها، در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
تصور کن خودت را در میان کوچهی تنگی
و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن
و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را
و آنها را میان خیل یک لشکر تصور کن
و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را
که صف بستند پشت خانهی حیدر؛ تصور کن-
چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را
تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن
و این یعنی به یادآور دوباره بیت اول را
خودت را در میان صحنهی محشر تصور کن
::
بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت
تمام نخلها را در سرت بی سر تصور کن
تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی
و حالا شمر را با چکمهاش بهتر تصور کن
بیا مِنْ بعد قاسم را علی اکبر تصور کن
بیا مِنْ بعد اکبر را علی اصغر تصور کن
بماند داستان شام و مهمانی و بزم می
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
#محمود_یوسفی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
به علی بعد پیمبر چقدر سخت گذشت
غاصبی رفت به منبر، چقدر سخت گذشت
دو نفر مَرد طرفداری از این مَرد نکرد
آه بی حمزه و جعفر چقدر سخت گذشت
این طرف پنج نفر، یک زن و یک مرد و سه طفل
آن طرف چند برابر؛ چقدر سخت گذشت
فاطمه روی زمین بود، علی جان میداد
وسط کوچه به حیدر چقدر سخت گذشت
فاطمه خسته شد و پشت در خانه نشست
لحظهی وا شدن در چقدر سخت گذشت
وسط دود که باشی، نفست میگیرد
وسط شعله به مادر چقدر سخت گذشت
#عبدالحسین_میرزایی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
مینشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان میشود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در
::
در زدند و با خودش میگفت حتماً سائل است
باز هم با کیسهی نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشگر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نابرابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچهی یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفتهی سادات پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا میافتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
میرود زهرا هزاران بارِ دیگر پشت در
#علی_ذوالقدر
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امیرالمومنین_ع_غربت
برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را
خدا از خَلق عالَم، بیت زهرا بود مقصودش
بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشانها را
ستون خانه را تا عرش بالا بُرد و نادانها
بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را
چه میفهمد کسی این «در» برای شخص پیغمبر
تداعی میکند دروازهی عرش معلا را
اگر توحیدشان را با حضور قلب میخواندند
نمیانداختند امروز پشت گوش «اَسری» را
اگر یکبار میخواندند کوثر را چه میدیدند
مقام حضرت زهرا سلاماللهعلیها را؟!
اگر روی لب گلدسته حرفی جز علی باشد
به مسجد میدهم ترجیح، معبد را، کلیسا را
چه میبینم خدا! وا شد به جایی پای بعضیها
که بیرخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را...
دری را با لگد وا میکنند اکنون که میکائیل
از آن در میبَرَد هر روز و هر شب رزق دنیا را
دری را با لگد وا میکنند اکنون که عزرائیل
بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را
اگر «در» بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه
که در یک تُنگ جا دادهست پیغمبر دو دریا را
اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ
حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را
ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست
خدا این بار میخواهد بسنجد صبر مولا را
نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمییابید!
علی تنها درون سینه جا میداد غمها را
#محمدحسین_ملکیان
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#دوبیتی_پیوسته
کسیکه درد سوزانده دلش را
غریبه ریخت برهم منزلش را
بیا ای دل برای گریه امشب
بخوانیم اعتراف قاتلش را؛
معاویه نبودی چهخبر بود!
سر بیعت حکومت درخطر بود!
از اینسو کوه هیزم جمع میشد
از آنسو فاطمه در پشت در بود
اراذل این شرایط را که دیدند
بهسمت خانهی حیدر دویدند
نصیحتهای زهرا را شنیدند
ولیکن خانه را آتش کشیدند
نفس میزد، صدایش را شنیدم
علی را در اُحُد یکباره دیدم
هزارانکینه در دل داشتم من
زدم با پا به در، نعره کشیدم!
غرور چشم حیدر را شکستم
چنان محکم زدم در را شکستم
در خانه ز لولا تا جدا شد
زدم، پهلوی کوثر را شکستم
در افتاد و زمین افتاد زهرا...!
علی میزد فقط فریاد: زهرا...!
همینکه ناله زد: فضّه خذینی!
همه گفتند که، جان داد زهرا...!
یکی آتش به کل باغ میزد
یکی بر قلب زینب داغ میزد
میان آن شلوغیها مغیره
بهدست فاطمه شلاق میزد
کشیدم هرطرف شیرخدا را
زدم در آن میانه بچهها را
تن زهرا به زیر دستوپا بود
علی انداخت بر رویش عبا را
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
من بودم و باب «هل اتی» را بستند
امكان رسيدن به خدا را بستند
ای كاش بميرم كه خجالت زدهام
من بودم و دست مرتضی را بستند
#جواد_حيدری
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
قیامت است تماشای صبح دولت او
که محشریست مقامات بی نهایت او
فقط نه روز قیامت، یکایک ایام
به یُمن لیلهی قدرند زیر منت او
کسی که ماه و ستارهست گردنآویزش
شدهست نُقل دهانِ فَلَک، کرامت او
شبیه زهره کنیزش درخششی دارد
زُحل که بسته کمر گوئیا به خدمت او!
غبار درگه او فضه میشود قطعاً
عیار سنجش پیغمبران، محبت او
قیام فاطمه گرچه خمیده بود ولی،
قیامت است رکوع یکی دو رکعت او
توسلات خلائق به ذیل چادر او
امام، معتکف خیمهی امامت او
جنان ز غنچهی لبخند او شده پیدا
نهان رضای خداوند در رضایت او
خیال خاک به درک ضریح او نرسید
کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت او
دمی که بی کفن اهل قبور برخیزند
حریر و سُندُس و اِستبرَق است خلعت او
به روی ناقهای از نور در مسیر صراط
روانه سوی جنان، محمل جلالت او
عنان ناقهی او را گرفته جبرائیل
حریر بال ملک پردهدار حرمت او
چه آبشار رفیعیست چادر زهرا
که جاری است از آن، رشتهی شفاعت او
پیمبران همگی سر به زیر اندازند
که چشم را نزند آفتاب طلعت او
در آن میانه فدک ایستاده با دلِ خون
خزان زدهست هنوز از غم مصیبت او
* *
کسی که مادر آب است حرمتی دارد
لهیب آتش دوزخ کجا و ساحت او ؟!
من از حوادث روز جزا ندارم بیم
قیامت است فقط لحظهی شهادت او
گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور
سرش بلند نمیگردد از خجالت او
به جست و جوی حسین است در صف محشر
که مرهمی بنهد بر روی جراحت او
اگر چه محسن او هم شهید شد اما،
گلوی زخمی طفلی شده شکایت او
#محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
گریههایش بر سر دنیایتان آوار شد
آن طبیب مهربان، آخر خودش بیمار شد
آفتابی بود و محروم از تماشایش شدید
در شب روشنگریها نور او انکار شد
گرچه اشباه الرجال آتش به جان او زدند
تا ابد شرمنده از آن ماجرا، مسمار شد
بی زره، بی تیغ، بی خنجر به میدان آمده
خاکریز جبههاش بین در و دیوار شد
گرچه مردان غیور شهرتان خوابیدهاند
کودکی قبل از تولد، عازم پیکار شد
این که میسوزد میان شعلهها "عشق علی" است
گرچه عشق آسان نمود اول، ولی دشوار شد
#عاطفه_خرّمی
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
دیریست رفته است و دگر و برنگشته است
دیریست آسمان دلم بیکبوتر است
او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
او میزند صدایم و ما گوشمان کر است
آوارهایم در هیئات و شنیدهایم
در روضه احتمال حضورش قویتر است
شاید صدای گریهی آقا بلند شد
چون روضههای مادر او گریهآور است
در فاطمیه پهلوی او تیر میکشد
او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
کوچه بدون تو صحرای محشر است
آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟
یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است
انگار در گلوی شما بغض میشود
آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
آخر شهید میشوم، این حرف آخر است
#عباس_احمدی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امیرالمومنین_ع_غربت
علی: آن که ندیده هیچ میدانی شکستش را
ولی نامردها در خانهاش بستند دستش را
دهان صبر وا مانده است از صبر جوانمردی
که دیده روزگاری درب خیبر، ناز شستش را
نگاهش کرد خاموش آتش نمرود را، اما
در این آتش علی از دست خواهد داد هستش را
به اسم دین درِ آن خانهای را میزنند آتش
که اسلام از درِ آن خانه دارد چفت و بستش را
از اسلامِ پس از سوزاندن این در چه خواهد ماند؟!
تصور کن، خرابه خانهای بعد از نشستش را
اگر اسلام این باشد که اینها مدعی هستند
الهی که خدا ویران نماید پای بستش را!
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
با خصم کسی چون تو هماورد نشد
یک سینه سپر، برای صد درد نشد
از معجزهی خلیل بالاتر بود
آن روز اگر آتشِ "در" سرد نشد
#حامد_طونی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
منظومهی عشق و مستی از کار افتاد
گردونهی حقپرستی از کار افتاد
از بوسهی تازیانه بر دست بتول
یکلحظه تمام هستی از کار افتاد
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#شب_جمعه
دل تاریخ در این ماجرا سوخت
بر این غربت، غریب و آشنا سوخت
مدینه هیزم آوردند اما
در آتش خیمههای کربلا سوخت
#میثم_مؤمنی_نژاد
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
تا آتش جاهلیت افروخته شد
قرآن نبی درآن میان سوخته شد
ای وای بهحال آنکه پشت در بود...
وقتی در و دیوار به هم دوخته شد
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
نادیده گرفت، حرمت باران را
در بند کشید، غیرت طوفان را
آن سنگدلی که باغ را آتش زد
هم پنجره را شکست، هم گلدان را
#میثم_مؤمنی_نژاد
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#امیرالمومنین_ع_غربت
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
راضی به هر قضایِ خدا میروی علی
چون نوح سمتِ موج بلا میروی علی
دارم به فتحِ خیبر تو فکر میکنم
با دستهای بسته کجا میروی علی؟!
ای سرشناس شهر! برای تو خوب نیست!
مسجد چرا بدون عبا میروی علی؟!
آیینهی شکستهی این کوچهها منم
از من شکستهتر تو چرا میروی علی؟!
بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است!
داری چه زود کرببلا میروی علی!
این کوچه، آخرش ته گودال میرسد
داری میان حرملهها میروی علی
#وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
(زبان حال جناب سلمان)
ناگهان پشت در شلوغ شدو
کفر آتش به جان دین افتاد
یک نفر با لگد به در زد و بعد
مادری پشت در زمین افتاد
من که سلمان اهلبیتم، پس
چشمهایم به دست مولا بود
من اجازه نداشتم آنروز
فقط این کار، کار زهرا بود
وسط خانه بودم و دیدم
داشت زخم علی نمک میخورد
دست مولا به ریسمان بود و
فاطمه پشت در کتک میخورد
یک طرف فاطمه که یاس علیست
یک طرف میخِ در که شعلهور است
کاش میشد مرا کتک بزنند
فاطمه دختر پیامبر است
وای از دست نامسلمانها
تازیانه زدند بر قرآن
گفتم ای وای یا رسول الله!
دخترت را زدند نامردان
بین آتش نفس نفس زد و گفت
گرچه من دست بر کمر دارم
محسنم هم اگر شهید شود
از علی دست بر نمیدارم
#مجید_تال
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دری که شد عتبات نبی به وقت اذان
دری که در پس آن سِرّ عرش گشته نهان
دری که وا شده رو به رواق عرش نجف
که رشک برده به جاهش شکوه درب جنان
دری که باب حسین است و پنجره فولاد
دری که باب خدا بوده است در دوران
به حلقهاش متوسل ملائکه همگی
به آستانهی او سر نهند پیر و جوان
دری که کعبهی آمال سدره و طوباست
ضریح چوبی حاجات عالم امکان
دریست از شجر طور هم گرامیتر
مبارک است بسوزیم در مصیبت آن
درون آتش طور است، "بسم رب النور"
که بوده جان جهان، مادر پیامبران
در آستانهی در ایستاده نبض زمین
به احترام نفسهایش ایستاده زمان
بدون واسطه با رب خود تکلم کرد
در آن مقام که نزدیکتر شد از دو کمان*
چکامههای بهاری خانه زهرا
چگونه گشته لگدکوب چکمههای خزان
منزه است از اینکه به روی خاک افتد
شده است ذکر همه کائنات "یا سبحان"
چه شد که در به روی باب حاجت افتاده
که بند آمده بعدش زبان مرثیه خوان
هزار مرتبه آتش بزن مرا، اما
مگو که فاطمه آتش گرفته؛ دور از جان
بس است صحبت میخ و غلاف، در عوضش
هزار مرتبه از قتلگاه روضه بخوان
هزار مقتل خطی ورق زدم اما
هنوز هم که هنوز است ماندهام حیران
کشید بر گلویش تیغ، شمر یا قنفذ
شکسته پهلوی او را مغیره یا که سنان
هزار جان گرامی شبیه جان حسین
فدای کشتی پهلو گرفته در کوچه ...
#محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند
آن خانهی نورخِشت را سوزاندند
یک عده جهنمیِ آتش در دست
آن روز درِ بهشت را سوزاندند
#علی_مقدم