eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
عید بزرگ مبارک 💐 به نام ربّی که آفریدت به نام پروردگار اقرأ حراست سجاده قیامت گذر کن از قلب غار اقرأ بگو که آمد تجلّی حق بگو که در دست توست بیرق سرود رحمت سرود بعثت به گوش لیل و نهار اقرأ بگو که شب رفت و نور آمد بگو که موسی ز طور آمد بخوان به کوری شب پرستان که ماه شد آشکار، اقرأ بگو که حبّ علی تو را بعد اینهمه بندگی نبی کرد برای این مردم از مقامات صاحب ذوالفقار اقرأ بگو که پابست اوست ایمان بگو که در دست اوست ارکان نَمی زِ دریای فضل و اوصاف شاه دلدل سوار اقرأ بگو علی بوده آنکه در بستر تو شب را سحر نموده برای آن بزدلی که روزی گذاشت پا به فرار اقرأ بگو به غیر از علی کسی لایق خلافت نبوده و نیست بیار بالا یَد ولی را بیار با افتخار اقرأ بگو که بعثت فدایی و پیشمرگ ِپیشامد غدیر است بخوان که حب علی شود حک به سینه روزگار، اقراء
ملائک مست جام تو خلایق جلد بام تو سند خوردند امشب عالم و آدم به نام تو قدم بر چشم این دنیا نهادی چشم ما روشن جهان آفرینش چیست غیر از رزق عام تو جوانان بهشتی را چه زیبا سروری دادند به قربان تو و قربان آن دارالسلام تو معظم کرده شعبان المعظم را نفس‌هایت تمام انبیا در حسرت شأن و مقام تو نبی گهواره جنبانت حسن می‌رفت قربانت علی و فاطمه بودند هر دم هم کلام تو تویی سرچشمه عزت تویی اسطوره غیرت هر آیینه قوام ماست از لطف قیام تو در آن ثانیه‌ها حتی به فکر قاتلت بودی فدای مهربانی‌هات قربان مرام تو دلیل دلخوشی‌هایم همیشه دوستت دارم الهی کم نگردد از سرم لطف مدام تو .... که هستی تو که هستی تو امام من امام من که هستم من که هستم من غلام تو غلام تو
به یمن نور وجودت زمین منور شد ز عطر مقدم پاکت زمان معطر شد تو آمدی و شب غصه های ما سر شد شب سرور نبی و علی و کوثر شد به روح خسته این آب و خاک جان آمد بگو به اهل زمان صاحب زمان آمد بغیر دست تو درد مرا دوا نرسد به غیر راه تو راهی به انتها نرسد بدون اذن تو این بنده تا خدا نرسد کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد خوشم که نام مرا خوانده‌اند نوکرتو هزار جان گرامی فدای مادر تو تمام ارض و سما غرق احترام تواند همه کنیز تواند و همه غلام تو اند پیمبران همه در حسرت مقام تو اند خوشا به حال کسانی که جلد بام تو اند در این زمانه غربت تویی نیاز همه فدای مقدمت ای فارس الحجاز همه تو از علی ولی انتهای غیرت را تو از تجلی زهرا شکوه و شوکت را تو از حسن کرم و بخشش و کرامت را تو از حسین علی اقتدار و عزت را که حسن و خلق و وفا در رخ تو شد معلوم تویی خلاصه نام چهارده معصوم تو آن دمی که بیایی بهار دیدنی است که صبح روز ظفر روزگار دیدنی است که حال این همه چشم انتظار دیدنی است به دستهای شما ذوالفقار دیدنی است به کعبه تکیه بزن با هزار صوت جلی بگو انا بن خدیجه بگو انا بن علی خدا کند که بهاری بر این خزان برسد خدا کند به دل خسته‌ ام توان برسد خدا کند که نگاهت به دادمان برسد جواب نامه ام از چاه جمکران برسد منم چو سید احمد که گم شده راهم شبیه مرعشی آقا عقیق می خواهم تمام هست نبی انبیا به قربانت دلیل خلقت ما ما سوا به قربانت زیاد نیست ولی جان ما به قربانت بده به راه خدا کربلا به قربانت مراد ما تویی و چون مرید آمده‌ایم شب ولادت تو با امید آمده ایم
باز هم صوت خوش قرآن طنین انداز شد لحظه های عشق بازی با خدا آغاز شد تشنگانِ وصل مژده ماه مهمانی رسید عاشقان، ای عاشقان درهای رحمت باز شد ای کبوترها دگر بال قفس را بشکنید بال بگشایید آری موسم پرواز شد همنشین نورها گشت و اسیر شب نشد هر که با معشوق ما وقت سحر همراز شد روز و شب هر چند غرق معصیت بودم ولی تا که گفتم یا الهی بالحسین اعجاز شد
ماییم و روسیاهی، العفو یا الهی تو بهترین پناهی، العفو یا الهی هر جای دیگری را جز خانه تو رفتیم رفتیم اشتباهی، العفو یا الهی ازما به غیر عصیان چیزی دگر ندیدی کن سوی ما نگاهی، العفو یا الهی بگذار پای غفلت هرگاه دیدی از ما سر زد اگر گناهی، العفو یا الهی ما را مرانی از خود ما که دگر نداریم غیر از تو تکیه گاهی، العفو یا الهی ای ماه مهربانم جز کربلا برایم دیگر نمانده راهی، العفو یا الهی جان عزیز زهرا اینبار بگذر از ما العفو یا الهی العفو یا الهی...
بازهم از معصیت‌هایم خودت کردی عبور یا غفور و یا غفور و یا غفور و یا غفور معصیت دیدی خطا دیدی جفا دیدی ولی صبر کردی صبر کردی صبر کردی یا صبور در ازای این همه نعمت که بخشیدی به ما غیر ناشکری ندیدی یا شکور و یا شکور باز هم مثل همیشه آبرو داری نما جان خوبانت مکن پرونده ما را مرور دلخوشم تنها به اشک روضه‌های فاطمه هست در آیین ما این اشک‌ها خیرالامور من دلم کرب و بلا می‌خواهد این شب‌ها حسین تا به کی هر صبح بفرستم سلام از راه دور کاش این ماه مبارک چشم ما روشن شود کاش ما را شادمان سازند با امر
عزیزی و به حضورت حقیر آمده ام امیری و سر کویت فقیر آمده ام نگاه کن که زمین خورده ام بلندم کن گناه کرده ام و سر به زیر آمده ام به غیر کوی تو ما را پناهگاهی نیست به درگه کرمت یا مجیر آمده ام دلم خوش است برای حسین سینه زدم به نام نامی نعم الامیر آمده ام بگو چه واسطه ای بهتر از علی اصغر شب ششم شد و از این مسیر آمده ام مرا به روی گل فاطمه حلالم کن ببخش گرچه به پیش تو دیر آمده ام...
زمین گدای عطای علی الدوام حسن زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن بهشت مست کرامات ناتمام حسن به نام باب نجات بشر به نام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به نام او که به ما اعتبار بخشیده به پای هر یک ما صدهزار بخشیده تمام هستی خود را سه بار بخشیده فدای جود و جوانمردی و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن بهار لطف و عنایاتش از ازل جاریست شکوه و هیبت او از رخ جَمل جاریست ببین ز مکتبش اهلا من العسل جاری است به غیر مهر و وفا نیست در کلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به لطف هُرم نفس‌های او زمین زنده است به لطف عزت او نام مومنین زنده است به لطف صلح حسن راه و رسم دین زنده است معامله نبُوَد با عدو پیام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن کریم، حسن مهربان، حسن دلخواه حسن معز الائمه، حسن عزیز الله حسین شمس دل فاطمه، حسن هم ماه پیمبران همه در حسرت مقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن حسن حکیم، حسن دلربا، حسن والا حسن حلیم، حسن دل نشین، حسن اعلا به غیر او که نشسته ست با جذامی ها؟ فدای عاطفه و منطق و مرام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که فراوان غم و بلا دیده از آشنا و غریبه فقط جفا دیده شنیده های مرا بین کوچه ها دیده نگه نداشت کسی شأن و احترام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن فدای او که ندارد رواق و صحن و سرا ضریح و گنبد و گلدسته ای به رنگ طلا نه خادمی، نه غلامی، نه زائری حتی خدا کند که بگیریم انتقام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن به وقتش ای گل زهرا به ظلم می تازیم بقیع، صحن و سرا و ضریح میسازیم فقط به آل علی صبح و شام مینازیم تمام هستی ما نذر یک سلام حسن حسن امام من است و منم غلام حسن
بین یاران، جز علی *هارون پیغمبر نبود غیر مولا هیچ کس شایسته منبر نبود آنکه در وقت خطر خوابید جای مصطفی جز علی بن ابی طالب کسی دیگر نبود مرتضی را با مقام و منصب دنیا چه کار این لباس کوچک اصلاً در حد حیدر نبود مثل طفلی خرد دنبالش عدالت میدوید هیچ فردی از ابوالایتام عادل تر نبود حیدر کرار بی‌شک اختیار الموت داشت ابن ملجم خاک پای فاتح خیبر نبود فرق او را هم جدا کردند چونکه فرق داشت شکر اما بین دست قاتل انگشتر نبود ... وقت غسل نیمه شب با خود چنین می گفت علی فاطمه جان کاش در این حد تنت لاغر نبود 🪴 قال رسول الله: أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی. شاعر :
آمده عبد گنهکار الهی به علی آمده بنده سربار الهی به علی روسیاه آمده ام روی مرا رد نکنی من خطاکار و تو غفار الهی به علی همه جا رفتم و دیدم خبری نیست که نیست جز در حیدر کرار الهی به علی قسمت داده ام عمری ست الهی به حسین قسمت میدهم این بار الهی به علی به همان لحظه که صدیقه اطهر میگفت لا به لای در و دیوار، الهی به علی به همان لحظه که زینب به ملاقات آمد به همان لحظه دیدار الهی به علی به همان لحظه که شرمنده اصغر میشد به غریبی علمدار الهی به علی به همان لحظه که سادات بنی هاشم را میکشاندند به بازار الهی به علی شب قدر است و دل ما به نگاه تو خوش است به همین خواهش ده بار الهی به علی شاعر :
نیست ما را جز در لطف تو امیدی ببخش ای که بر این سینه ها یک ماه تابیدی ببخش رفت تا یکسال دیگر باز مهمانت شوم جمع شد سفره اگر خوبی بدی دیدی ببخش ما پشیمانیم جان فاطمه ما را ببین این شب آخر اگر ما را نبخشیدی، ببخش فطر ما خوشنودی پیغمبر و لبخند توست مرحمت فرما و‌ ما را این شب عیدی ببخش از رخت شرمنده ایم این روزها یابن الحسن پای هر عصیان ما چون ابر باریدی ببخش شاعر :
گفتیم یا علی و تا عرش پر گرفتیم امسال هم به لطفت قرآن به سر گرفتیم رحمت به روحشان باد ما حب مرتضی را از شیر مادر و از نان پدر گرفتیم از ما خطا و عصیان از تو عطا و غفران از آنچه حق مان بود ما بیشتر گرفتیم شرمنده ایم و رسوا چشم انتظار بودی ما خواب را در آغوش وقت‌سحر گرفتیم ای یار بگذر از ما ما عاشق حسینیم قول شفاعتش را ما از قمر گرفتیم عمری ست چشم خود را وقف عزا نمودیم روضه به یاد داغ دیوار و در گرفتیم از ما هر آنچه داریم جز اشک را بگیرید ما هرچه که گرفتیم از چشم تر گرفتیم شاعر :
کوفه 🖤 فصل خون فصل جنون فصل عزا آغاز شد از همین نقطه مصیبت‌های ما آغاز شد برخلاف آنچه می‌پنداشتم تنها شدم تا رسیدم کوفه خلف وعده‌ها آغاز شد هیچکس بعد از نماز آخرم پشتم نبود از همین جا غربت آل عبا آغاز شد حجره به حجره خودم دیدم که خنجر می‌خرند این چنین از کوفه داغ کربلا آغاز شد بر سر دارالعماره کار من پایان گرفت با تو اما تازه اصل ماجرا آغاز شد من بمیرم در دل گودال افتادی زمین بعد از آن بی‌تابی خیرالنسا آغاز شد قصد قربت داشت هر کس پا به گودی می‌گذاشت این چنین پیکار با خون خدا آغاز شد زجر کش کردند نعل اسب‌ها جسم تو را آه وقت انتقام از مرتضی آغاز شد تا که دعوا بر سر پیراهنت بالا گرفت تازه کار شمر بی‌حجب و حیا آغاز شد شاعر:
بیا که نفس نشسته به هم زبانی ما بیا که آمده شیطان به میهمانی ما غم غیاب تو را ظاهراً به لب داریم بها مده به سخن‌های آنچنانی ما فدای غیبت طولانیت گل نرگس خیال نازک دلهای ارغوانی ما چرا ز درد فراق تو ما نمی‌میریم چگونه می‌گذرد بی تو زندگانی ما؟ کسی که روی گلت را ندیده ناکام است بیا که بی تو فنا شد همه جوانی ما خودت برای ظهورت بیا و کاری کن که نیست شبهه و شکی به ناتوانانی ما
عاشقان مژده که دارد غم به آخر می‌رسد چون که امشب ساقی کوثر به کوثر می‌رسد کوری چشمان ناپاک همه کفتارها عاقبت دارد کبوتر به کبوتر می‌رسد نیست جز قلب صدف در شأن مروارید جا با همین منطق، فقط زهرا به حیدر می‌رسد جبرئیل عاقد نبی شاهد خدا غرق سرور هرچه می‌خواهی طلب کن صد برابر می‌رسد گو به یک اقلیم می‌گنجند هر دو پادشه آن دمی که حضرت مولا به همسر می‌رسد از علی مرتضی تنها خودش را کن طلب ورنه روزی که خودش با دست قنبر می‌رسد نیست از مادر کسی با معرفت‌تر در جهان هر کجا تنها شوم زهرای اطهر می‌رسد او شب اول لباسش را به سائل هدیه داد پس به داد ما یقیناً روز محشر می‌رسد زینب کبری همان صدیقه کبرای ماست بی ‌گمان ارثیه مادر به دختر می‌رسد
دلتنگ و پر از تلاطم پنهان، پر از هراس نهانم شبیه راهِ نرفته، شبیه برگِ خزانم گذشت سالی و چشمم ندید کرب و بلا را بگو چه می‌شود امسال؟ واقعا نگرانم سپرده‌ام به خدا پای روضه‌ی تو بمیرم سپرده‌ام به خدا بی غم تو زنده نمانم خوشا به حال کسی که شده‌ست پیرغلامت خداکند که فدایت شود سر و تن و جانم خداکند که نگویند آرزو به دلش ماند مرا ببر به حریمت، ببر هنوز جوانم دلم گرفته و درد فراق درد کمی نیست خلاصه اینکه دوباره به کربلا برسانم
برای من که دلم نیست در کمند کسی به جز حسین نباشد مهم، پسندِ کسی به بند بند وجودم قسم که در همه عمر دلم نبوده به جز اهل بیت، بندِ کسی به غیر فاطمه و حیدر و حسین و حسن خدا کند که نباشم نیازمند کسی در این دو روزه‌ی دنیا به غیر آل عبا مباد بر سر ما سایه‌ی بلند کسی در آن زمان که پدر می‌گریزد از فرزند نمی‌رسد به محب علی گزند کسی به اشک روضه قسم می‌خورم که بر لب ما به روز حشر نبیند به غیر خنده کسی
شافع عقبا کجا و شوق این دنیا کجا ابر باران زا کجا و حسرت دریا کجا با امان مومنین حرف از امان‌ نامه مزن زاده حیدر کجا و این جسارت ها کجا او اگر می خواست دریا سینه اش را می شکافت مصلحت این بود، ورنه او کجا موسی کجا این که می گویند لب تر کرده حرفش هم بد است قبل اصغر آب نوشیدن کجا سقا کجا من یقین دارم که از باب اطاعت گفت چشم ورنه عباس علی و خواهش از اعدا کجا تا دو دستش هست ما را از شفاعت بیم نیست آتش دوزخ کجا و شیعه زهرا کجا او تمام عمر سنگ عشق را بر سینه زد سنگ دل ها او کجا و سینه صحرا کجا روضه لازم نیست قبر او ته مرثیه هاست آه این مدفن کجا و آن قد رعنا کجا
خوشا جانی که نذر جان اولاد پیمبر شد خوشا عمری که عمری در مسیر نوکری سر شد زمین افتاده باش ای دل بزرگت می‌کنند اینجا ابوذر از سر افتادگی‌هایش ابوذر شد تو را این عشق جایی می‌رساند که نمی‌دانی همان جایی که جونش چون گلستان‌ها معطر شد مگر بی کربلا این زندگانی ارزشی دارد؟ خوشا هر کس برایش رزق پابوسی مقدر شد اگر دارم بهایی از حسین بن علی دارم به لطف گریه بر او اعتبارم صد برابر شد من از این زندگی چیزی به جز روضه نمی‌خواهم خوشا چشمی که با اشک عزای او منور شد :: فدای آن امامی که نماند از پیکرش چیزی به قربان همان جسمی که رفته رفته کمتر شد شنیدم ذبح مکروه است مردم با لب تشنه چه با آب حیات خانه ساقی کوثر شد؟!
اشک می ریزد زمین هر روز و هر شب بعد تو رنگ آرامش نخواهد دید زینب بعد تو حق لبهایت اسیر خیزران گشتن نبود عالم و آدم شد از قصه لبالب بعد تو زیر نعل تازه ماندی نامرتب شد تنت من چگونه تن کنم رخت مرتب بعد تو حال زین العابدین قلب مرا سوزانده است میرود از حال میبیند چو مرکب بعد تو هیچکس ام البنین را در دل سایه ندید می رود آنجا که خورشید است اغلب بعد تو رفتی و گفتی به ما ذلت پذیرفتن خطاست رفتی اما خوب جا افتاد مطلب بعد تو خون تو احیاگر دین رسول الله شد کم نخواهد شد یقیناً نور مذهب بعد تو
سخت آلودم، هوای روضه را از من مگیر آه ای مروه صفای روضه را از من مگیر هر لباسی جز غمت تن کردم آرامش نداشت خواهشا رخت عزای روضه را از من مگیر هیچ طعمی مثل طعم چای بزم روضه نیست جان من ارباب چای روضه را از من مگیر هرچه پل پشت سرم بوده خرابش کرده ام این دو قطره اشک پای روضه را از من مگیر تا نفس دارم برایت اشک میریزم حسین آه آقا های های روضه را از من مگیر هرچه دارم میدهم دار و ندارم را بگیر صاحب روضه نوای روضه را از من مگیر ... رفتم اما هیچ جا کنج حسینیه نشد تا نفس دارم هوای روضه را از من مگیر
بگو به هر که برای حسین سینه زن است به صبح روز جزا با رقیه هم سخن است به غیر او به کسی جان و دل نخواهم داد حسین در دو جهان بهترین رفیق من است نماز و روزه و حج و زکات جای خودش ولی امید من این یا حسین و یا حسن است مرا دوباره به آغوش کربلا برسان کجا برای دل خسته بهتر از وطن است غم تو تا به قیامت نمی شود کهنه که شیعه منتقم داغ کهنه پیرهن است چه گریه ها که نکردیم با همین جمله کریم بی حرم است و حسین بی کفن است
ای ناب‌ترین حسرت گل‌های معطر دلتنگ توایم آینه تشریف بیاور برگرد که از دوری تو جان به لب آمد برگرد که همسایه دردیم سراسر از منتظران تو همی عیسی و موسی از دلشدگان تو همی مریم و هاجر ماییم که بی تو همه تنها و غریبیم از هجر تو ای عشق غمی نیست فراتر درمان نشود درد زمان جز به ظهورت ای ماه تویی صاحب ما اول و آخر این جمعه هم از عمر رفیقان تو کم شد الله نگهدار تو تا جمعه دیگر
هزار شکر ز دامان پاک آل عبا به قدر ثانیه‌ای دستمان نگشته جدا مرو ز راه نبی راه دیگری هرگز که کور پشت سر کور می‌رود به فنا قسم به خلوت نورانی پر اعجازش قسم به چله نشینی میان غار حرا قسم به اوج ملاحت به قاب رخسارش قسم به شوکت بی‌حد گنبد خضرا به آن اشاره دستی که ماه را بشکافت قسم به هر قدمش بین مسجد الاقصی قسم به کوثر و انسان به مریم و طاها قسم به واژه بطحا قسم به انزلنا قسم به آنکه شبی خفت جای پیغمبر به سبح اسم پر از نور ربک الاعلی به اشک دخترکان غریب زنده به گور به ناله‌های یتیمان بی‌کس و تنها به عزت و شرف لا اله الا الله به انتظار گنهکار، روز وانفسا خدا به حق لقد جاءکم رسول الله مگیرد از سر ما سایه محمد را
آسمان غباری از، لطف عام زینب است خاکِ زیر سایه‌ی، مستدام زینب است دین حق قوام یافت، از قیام غالبش پس کمال راه ما، از کلام زینب است ما کجا و درک او، ما کجا و وصف او کوهپایه‌ایم ما، کوه نام زینب است نخلِ پُر ثمر شدن، خواهر قمر شدن زینت پدر شدن، این مقام زینب است گر ز غم جدا شدیم، مست کربلا شدیم از دعای روشنِ، صبح و شام زینب است خوش به طالع پدر، خوش به حال مادرم این کنیز فاطمه، آن غلام زینب است
گوشه‌ای از چادرش امن و امان عالم است زینب کبری پناه و آشیان عالم است قهرمانان را بگو رخت خجالت تن کنند تا جهان برپاست، زینب قهرمان عالم است دختر زهرا خود زهراست پس با این حساب دخت حیدر نیز بانوی زنان عالم است جان عالم کیست مردم جز حسین بن علی؟ جان ما قربان آنکه جانِ جان عالم است هر کجا پا می‌گذارد می‌شود آنجا بهشت پس مقام سِیّده زینب جنان عالم است بی کس و کاری اگر، تنها به زینب رو بزن او کَس و کار تمام بی کسان عالم است
‏‬‏ خودت را در میان صحنه‌ی محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله‌ها، در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه‌ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را و آن‌ها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه‌ی حیدر؛ تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یادآور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه‌ی محشر تصور کن :: بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل‌ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه‌اش بهتر تصور کن بیا مِنْ بعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ بعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
تو آمدی و زمین عاشقانه زیبا شد به یمن مقدم پاکت زمانه زیبا شد همینکه از نفحات خدیجه گل کردی درخت، باغ، شکوفه، جوانه، زیبا شد هزار بوسه تو را زد نبی و بعد از آن بساط دلبری دخترانه زیبا شد از آن زمان که علی سر به شانه تو گذاشت هوای عاشقی شاعرانه زیبا شد زمین ز آمدنت اشک شو ق میریزد تو آمدی و جهان بی بهانه زیبا شد زمانه نور گرفت از رخ منور تو فدای دامن پاک امام پرور تو تمام هست نبی، انبیا به قربانت دلیل خلقت ما، ماسوا به قربانت تویی که لایق خیرالنسا شدن بودی که خلق گشته هرآنچه نسا به قربانت برای وصف تو فرمود بضعه منّی زیاد نیست؛ ولی جان ما به قربانت تویی سحاب محبت تویی ترانه مهر فدای نام تو، کلّ صحابه قربانت کجا ارادت ما و کجا جلالت تو که گفت ،حضرت خیبر گشا به قربانت شب ولادت تو با امید آمده ایم بده به راه خدا کربلا، به قربانت زمانه رام نمی‌شد نداشت اذن تو را علی امام نمیشد نداشت اذن تو را تمام ارض و سما غرق احترام تواند پیمبران همه در حسرت مقام تواند خلیل و عیسی و موسا و هاجر و مریم همه کنیز تواند و همه غلام تواند بهشت و هر چه در آن است ،آسمان و زمین مدام، ریزه خور لطف مستدام تواند و ابر و باد و مه و آب و خاک و نور و فلک تمام، گوشه ای از لطف ناتمام تواند تویی تو شرط رسیدن به مقصدی که علی ست خوشا به حال کسانی که جلد بام تواند به یمن مقدم پاکت نبی نماند ابتر تویی تو شرح فَصَلِّ لِرَبِکَ وَانْحَر
ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهرا ست آنجا که آیات از بحبل الله می گویند منظور رب العالمین از ریسمان زهراست فرمود مرد از دامن زن میرود معراج آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست هر چند نامش را موذنها نمی‌گویند اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست عباس امان نامه ز نامحرم نمی‌گیرد چون خوب می داند که در واقع امان زهراست فرمود پیغمبر به او یا بضعه منی یعنی به جان احمد محمود جان زهراست ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست شاعر :
زمین را، آسمان را، بیکران را، سروری بانو زِ هر بالاتری، بالاتری، بالاتری بانو رضیّه، راضیه، عَذرا، حدیثه، هانیه، حُسنا سَعیده، سٰاجِده، زَهرا، کَریمه، کُوثری بانو تو فکر مصطفی در های و هوی لَیلَةُ الْاَسْرٰا تو ذکر مرتضی هنگام فتح خیبری بانو به غیر از انبیا جبریٖل تنها بر تو وارد شد بدین صورت یقین دارم تو هم پیغمبری بانو چنان پشت علی چون کوه ماندی قد علم کردی که فهمیدیم در وقتش خودت هم حیدری بانو چه خورشیدی نبی دارد، چه مهتابی علی دارد نبی را مادری بانو، علی را همسری بانو کمال همنشین در ما اثر کرده‌ست پس قطعاً به روز حشر ما را چون حسینت مادری بانو