eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
لبیک یا رسول الله لبیک یا امین الله نورباران شد حراء از مقدم افلاکیان شد تلاوت آیه های نور در کلّ جهان بر خلایق آمده دین همیشه جاودان شد محمّد جانشین کردگار مهربان با ندای( اِقرأ) ِ جبریل،احمد شد رسول تا که باشد برخلایق سوی رب،راه ِ وصول ناله ی ابلیس پیچیده میان آسمان رود اشک از دیده ی کفّار گردیده روان بتکده ها شد خراب و نور ایزد شد عیان (اشهدُ اَنّ محمد...)شد مصفّای اذان شیعیان مژده ،غروب موسم ماتم شده صد مبارک مبعث پیغمبر خاتم شده شد میان عرش اعلا نغمه خوان، روح الا‌مین عرضه شد دین خدا بر رحمةٌ لِلعالمین عایدش شد از لیاقت ،کرسی عرش برین تا شود تنها نشان راه حق روی زمین حق، زِمام خلق را در دست پیغمبر نهاد عید مبعث بر تمام شیعیان تبریک باد از حراء آمد برون احمد امیرالانبیا تا رساند بر تمام خلق پیغام از خدا عید مبعث شد بهانه تا به دست مصطفی بر همه عالم شود حیدر امام و مقتدا عید مبعث خود مبلّغ بر غدیر خم شده بعد احمد حضرت حیدر شه مردم شده احمد و حیدر دو خورشید مجزّا نیستند هردو دُرّی واحدند و از دو دریا نیستند دشمنان آن دو غیر از نار عقبا نیستند لعنت حق بر کسی که گفت:مولا نیستند احمد و حیدر به حق یک روح در دو پیکرند پس مسلمان حقیقی، شیعیان حیدرند شد مسلمان حقیقی آن که بعد از مصطفی کرده بیعت با پسرعمّش علی، نورالهدی' کوری آل سقیفه، طبق دستور خدا شد وزیر مصطفی، حیدر امام الاتقیا شد شعار روز مبعث: یامحمد، یاعلی دین ِبرحق شد ازآن ِشیعه ی مولا علی علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
بسم الله الرحمن الرحیم ..امشب زمین وآسمان ازنورتابان میشود پیغمبرآخر زمان امشب نمایان میشود امشب تمام مکه درشوروشادی وشعف ختم رسل مبعوث شد امشب درخشان میشود امشب تمام عرشیان باقدسیان وحوریان برکف زنندشادی کنندخوشحال وخندان میشود امشب که ازغارحرانوری دگر آمد پدید یعنی محمد مصطفی ازکوه شتابان میشود امشب خداوندجهان ازمبعثش شادی کند تاج طلاوافتخار بر سر نمایان میشود امشب گل آل عبا ختم رسل نور خدا گردد نمایان برهمه دنیا گلستان میشود امشب دل قاصد نگرمسروروشادان است خدا چون خاتم پیغمبران دعوت زیزدان میشود ✍
عید بزرگ مبارک 💐 به نام ربّی که آفریدت به نام پروردگار اقرأ حراست سجاده قیامت گذر کن از قلب غار اقرأ بگو که آمد تجلّی حق بگو که در دست توست بیرق سرود رحمت سرود بعثت به گوش لیل و نهار اقرأ بگو که شب رفت و نور آمد بگو که موسی ز طور آمد بخوان به کوری شب پرستان که ماه شد آشکار، اقرأ بگو که حبّ علی تو را بعد اینهمه بندگی نبی کرد برای این مردم از مقامات صاحب ذوالفقار اقرأ بگو که پابست اوست ایمان بگو که در دست اوست ارکان نَمی زِ دریای فضل و اوصاف شاه دلدل سوار اقرأ بگو علی بوده آنکه در بستر تو شب را سحر نموده برای آن بزدلی که روزی گذاشت پا به فرار اقرأ بگو به غیر از علی کسی لایق خلافت نبوده و نیست بیار بالا یَد ولی را بیار با افتخار اقرأ بگو که بعثت فدایی و پیشمرگ ِپیشامد غدیر است بخوان که حب علی شود حک به سینه روزگار، اقراء
ای ابتدا محمد و تا انتها علی ای انتها محمد و از ابتدا علی ای بین کعبه احمد و ای در حرا علی یعنی که یک حقیقتِ مَحضید با علی در باطنِ ظهور تو در اِختفی علی یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی در جوش آمده‌است خُم خانگی ما در چشمِ ماست سرمه‌ی مستانگی ما بیرون زده است  یک  رگِ دیوانگی ما نورِ نبی است کعبه‌ی پروانگی ما از مرتضاست نعره‌ی مردانگی ما اِلّایِ مانده در پسِ اظهار لا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی باید به دشتها برود چوپان شود باید سفر رَود نَفس راهبان شود تاجر شود مسافرِ یک کاروان شود باید میانِ مکه امین و امان شود باید از آنچه فکر کنی بیش از آن شود تا که شود پیامبرِ مرتضی علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی چل سال انتظارِ زمین و زمان بس است چل سال پشت پرده برای جهان بس است چل سال منتظر شدنِ آسمان بس است چل سال  بین خلوت کروبیان بس است حالا خدا نوشت که ای بی نشان بس است برخیز  با ملائکه  برخیز  با علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی از عشق از حضور  لبالب نشسته بود در خلوتی شگفت و مقرب نشسته بود بین حرا به چله‌ی یارب نشسته بود اشراقِ نور بود اگر شب نشسته بود جبریل پیش روش مودب نشسته بود ای بازویِ نبوتِ تو هرکجا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی خورشیدِ مکه بر تنِ ظُلمتکده بتاب بر مردمان منجمدِ شب زده بتاب صبرِ زمینِ یخ زده  سرآمده بتاب تنها به مکه نه که بر هر بُتکده بتاب هرچند مشکل است به دل غم مده بتاب غم نیست تا که ذوالفقارِ نبی هست با علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّل اگر کار مشکل است اصرار در مقابل انکار مشکل است گیرم  میان مشرک و کفار مشکل است ماندن ولی مقابلِ کرار مشکل است بودن به پیش ضربِ علی‌وار مشکل است    مرحب که هست پیش تو ای مرحبا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی وقتش رسیده است  از این پس علی بگو امشب نجف برو شبِ مبعث علی بگو  در  صحنِ آن سرای  مقدس علی بگو بین رواقهای مُقَرنَس علی بگو آری کَسم علی است نه هرکس ، علی بگو نَفسِ محمد است به نَصِ خدا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی
در اُفُقی ماورای عرش معلى آینه دارد خدا "دَنی فَتَدَّلا" طعم وجود از که یافت سفره‌ی خلقت از نمک چهره‌ی محمدِ طاها...
در محضر معصوم نشستم به ادب تا کسب شرف کنم در آن بیتِ شرف گفتم شب مبعث به کجا باید رفت فـــــــرمـــود برو دیدنِ ایوانِ نجف
از کوه کتاب عاشقی آوردی خورشیدی و ماه را دو قسمت کردی اینها که نصیب هر پیمبر نشود پاداش تو شد، که با علی می‌گردی
بر گوش میرسد ز حرا بانگ یا علی باشد شب زیارت شیر خدا علی پر میکشد دلم شب مبعث سوی نجف در حیرتم نبی شده مبعوث یا علی یک نور بوده اند از اول دو تا شدند این مصطفی محمد و این مرتضی علی پس میروی اگر به نجف زیر لب بگو یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی
محبوب خداوند تبارک و تعالی ست این مرد که مُزّمّل و مُدّثّر و طاهاست باید سخنانش به دل و جان بنشیند این مرد که مشهور به پیغمبر دلهاست سرسلسله جنبان همه کون و مکان است این نور که خود شاهد پیدایش دنیاست هرجا سخن از خُلق خوش اوست در عالم بی‌جامِ‌ مِی‌ و خنده‌ی گُل،عیش،مُهیّاست یک شمّه‌ی نورانیتش سوره ی(وَالشّمس) یک پرتو رُخساره‌ی‌او جَنّتُ الاعلی ست در محضر او حرف بزرگان ملائک (تالله لقد آثرک الله علینا)ست حق دارد اگر بر سر بازار ملاحت انگشت به لب،حُسن-تورا غرق تماشاست پیداست که اصل شجر نور تو هستی وقتی ثمر زندگی ات حضرت زهراست دندان اویس است که فهمانده به عالم دیوانه‌ شدن در اثر عشق‌ تو زیباست شان تو اجلّ است که خوانند یتیمت کز صبح ازل مادر تو اُمّ ابیهاست آنجا که علمدار تو حیدر شده باشد تاهست خدا ، پرچم اسلام تو بالاست نفس تو علی هست و از این روست به مبعث دلها همه در حسرت پابوسی مولاست آویزه ی گوشم همه ی عمر حدیثِ (من مات علی حب علی مات شهیدا)ست
جواب واضحِ "إقرأ" بلي بود بدون شکّ و امّا و ولی بود دلیل بعثت و معراجِ احمد غدیر و جانشینی علی بود!
یگانه گوهر ما یا محمد پیامِ آخر ما یا محمد بگو با مردم عالم از امروز تویی پیغمبر ما یا محمد همه بتها شکسته یک یک امشب شدی بر کل دلها مالک امشب همه عالم به گوش جان نشسته محمد! اقرا بسم ربک امشب بخوان از نور از ایمان محمد بخوان یاسین و الرحمن محمد جهان مشتاق صوت توست امشب بخوان قرآن بخوان قرآن محمد تو با صوت جلی باید بگویی ز اوصاف ولی باید بگویی اگر مبعوث گشتی یا محمد شب و روز از علی باید بگویی
تا مهر و ولا به سینه‌ها دمساز است تا باب عنایت الهی باز است از فرش به عرش وز ازل تا به ابد گلبانگ محمّدی طنین انداز است
جلوه ای از رخ معشوق به ما تابیده نوری از جنس خدا در همه جا تابیده مکه روشن شده، خورشید حرا تابیده ای خدیجه پدر فاطمه آمد، صلوات دست پر آمده امروز محمد صلوات آمد از سمت حرا، نور نبوت به جبین آمد از سمت حرا، قاری قرآن مبین آمد از سمت حرا، مرد پیام آور دین او که مسرور می آید، شده پیغمبرمان أشهَدُ أَنَّ محمد شده پیغمبرمان او که از روز نخستین و ازل احمد شد او که در غار حرا، منتخب ایزد شد شد حرا میکده اش، مست می سرمد شد جبرییل آمده و جام نبوت در دست تا که با خواندن قرآن نبی گردد مست نزد او چهره ی ابلیس حضیض است چقدر وحی از غنچه ی لبهاش لذیذ است چقدر این نبی نزد خداوند عزیز است چقدر خاص بوده که به او سوره ی کوثر دادند خوش بحالش، که به او حیدر صفدر دادند او رسول است و شده حرف حسابش قرآن هدیه اش بر همه توحید پرستان، ایمان آمده تا که بسازد ز گِل ما انسان ما اگر ماه خدا، ماه محرم داریم از سر سفره ی پیغمبر خاتم داریم مصطفایی که به جز زجر ز کفار ندید از یَد بولهب مکه کم آزار ندید دور خود یار، به جز حیدر کرار ندید روی غمهاش به جز فاطمه مرهم نگذاشت سنگ دشمن به لبش خورد، ولی کم نگذاشت آمده تا که بتی قبله ی مردم نشود کعبه از لات و هبل، غرق تألم نشود کعبه خود سنگ نشانیست که ره گم نشود به خداوند، به قرآن و به جان ثقلین قبله ی اصلی عشاق جهان است حسین زینت دوش نبی کیست، أباعبدالله دین ناب نبوی چیست، أباعبدالله غیر حق فانی و باقیست، أباعبدالله این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه ی اوست
همین بس است به مدحش: محمد است محمد حمید و حامد و محمود و احمد است محمد قسم به شوق اویس و قسم به بهت بحیرا که آفتاب کمالات بی حد است محمد چه کوچه ها که نشستند در مسیر عبورش به نور و عطر و تبسم زبانزد ست محمد ستاره ی شب مکه طلوع صبح مدینه به یمن آینه خورشید مشهد است محمد اگرچه بین رسولان سرآمد است سرآمد به رسم حسن ختام آخر آمده ست محمد و باز می رسد از جانب حجاز سواری که هرکه دید بگوید: (محمد است محمد)
چه کاری با حرا کردی محمد حرا را کبریا کردی محمد فدای تو که با اسلام نابت جهان را با صفا کردی محمد کتاب عشق را شیرازه کردیم که اسلامِ تو ، پُر آوازه کردیم لباسِ فاخرِ پیغمبری را به قدّ و قامتت اندازه کردیم به کوه نور تابیدی چنان ماه مخور غصه که پیروزی در این راه رسول ما خیالت جمع باشد که همراه تو می گردد یدالله اساس شرک از بنیان شکستند سران فتنه و طغیان شکستند زمانی پرچمت افراشتی تو ابوجهل و ابوسفیان شکستند به حق ، چشم ترت هم یاعلی گفت خدیجه همسرت هم یا علی گفت زمانی دین خود ابلاغ کردی قویّاً حیدرت هم یا علی گفت تو را مُهر نبوت بر جبین خورد به دردِ تو امیرالمومنین خورد علی وقتی که با تو کرد بیعت نظام کفر یکجا بر زمین خورد درِ فیضت همیشه بازِ باز است همیشه پیرو تو سرفراز است خدا میخواهد این را تا قیامت همیشه پرچمت در احتزاز است
بوسه زند تاج گل به پاي محمّد خسرو حُسن است گداي محمّد تا كه برد بوي خوش صبا به گلستان مي‌كشد از هر طرف رداي محمّد جسم شريفش بُوَد لطيف‌تر از نور محو شود سايه از صفاي محمّد آب بقا هستي‌اش ز يُمن رسول است خضر، بقا دارد از بقاي محمّد خواهي اگر بشنوي كلام خدا را گوش به قرآن كن و نداي محمّد از شب معراج، ماه و جمله كواكب چشم به راهند بر لقاي محمّد مُلك جهان را پلاك خود زده لولاك چون دو جهان شد بنا براي محمّد آن چه خداوند در حديث كسا گفت پرده نشين بود در سراي محمّد پشت و پناه و شفيع عالميان اوست چون به خدا هست اتّكاي محمّد روشن و پيداست پيش مردم دانا غير علي نيست مثل و تاي محمّد نيست مسلمان هر آن كه بغض علي داشت هست ولاي علي، ولاي محمّد شرح كمالات و وصف ذات نبي را كس نتواند به جز خداي محمّد گفت: حسين از من است و من ز حسينم ذبح عظيم است چون فداي محمّد سبط نبي چون كه نور چشم رسول است قتلگه اوست كربلاي محمّد دست ابوالفضل و پرچمي كه برافراشت دست علي بود بر لواي محمّد اكبر ليلا، شبيه حضرت طاها آمده در كربلا به جاي محمّد حرمله زآن تير مرگ‌بار سه شعبه حلق علي را دريد و ناي محمّد حضرت سجّاد و آن خيام پُر آتش جان نبي بود و خيمه‌هاي محمّد ناله‌ي واغربتاي زينب كبري ناله‌ي زهراست هم‌صداي محمّد با همه پستي «حسان»!، بلند مقامم تاج سرم شد چو خاك پاي محمّد
از عرش آمدنـد ملائـك به خدمتــش تنها به قصد عرض ارادت به حضرتش حالا در امتداد مـسيرِ پيمبريش مي آيد از حـرا پِـي اِظـهـارِ بعثـتش از لحظه ي اَلَست كه نه پيشتر از آن بر شـانه اش خُـدا زده مُهرِ نبوّتش او خاتم تماميِ پيغمـبران شده ست پس ختم هرچه خُير بُوَد در رسالتش بوي گُلاب ناب زمين را گرفته اسـت آري نشسته دُرّ عرق رويِ صورتش افتاد كوه نـور به سجـده مقابلـش تا ديد جلوه مي كند اينسان أُبُهّتش در شرح بندگيش چِها مي شود نوشت؟ جايي كه مي رسـد به خُدايـش هويّتـش پيش از ظهورِ رحمـتِ كُليّه اش به دهر كِي شاه مي نشـست كنار رعيّتـش؟ يك دم زبان به شِكوِه گري وا نمي كند هرچـند مي كنند دمادم ، اذيّـتـش كوثر رسيده است به او پس مشخّص است ننشسته است گَرد به دامانِ عصمتش بايد كه پرچمـش همه جا قد عَلَم كُند وقتي علي ست يارِ نُخست شريعتـش او آمده ست تا كه بفهمـند اهل ديـن دين خُداست، عشق به حيدر حقيقتش در هر دو حال گـفـته فقط يا علي مدد قربان جَلوتش كه بُوَد مثـل خَلوتش امشب شبِ زيارتِ مخصوصه ي علي ست پس شـك نكن كه رفته نبي هم زيارتش
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺍﺩ ﻧﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ طلیعۀ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺸﺖِ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞِ ﺩﺷﺖِ ﺟﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺳﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﻧﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻦ مدائن ﻫﺰﺍﺭ ﭼﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻭﻩ ﺗﺎﻭﻝ ﺁﺏ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺪﻝ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺏ؟ ﺳﻤﺎﻭﻩ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺷﻨﯿﺪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺍﺯ آیینۀ ﺳﺮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪ ﻣﺠﻮﺳﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻤﯽ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ؟ ﺑﯿﺎ ﺑﻪ کومۀ ﻭﺍﺩِﯼ ﺍﻟﻘُﺮﯼ ﻃﻮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺳﻔﺮ ﺍﺯ ﻗﺎﻑ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺎﻑ ﮐﻨﯿﻢ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ ﺑﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ! ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ... ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ... ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ... ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ... ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ! ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟ ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝِ ﺗﻌﻬّﺪ، ﺭﺳﺎﻟﺖِ ﻣﻮﻋﻮﺩ! ﻗﺪﻭﻡِ ﻣﻘﺪﻡِ ﭘﺎﮐﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ! ﻟﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏» ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
ای نام تو جان بخش تر از آب حیات محتاج تو خلقی به حیات و به ممات از بعثت انبیاء و ارسال رسل مقصود تو بودی، به محمد صلوات
«و الضّحی» هم قدری از آن چهره را معنا نکرد آنچه زلفش کرد «و اللّیل إذا یغشی» نکرد «قاب قوسینِ» دو ابروی نبی را، جبرئیل دید و آنجا ماند و دیگر میل ِ «أو أدنی» نکرد...
نفسی تازه شد از عطر خدایی آری شد عطا باز به ما فیض گدایی آری شد نصیب دل غمدیده صفایی آری شد غزلخوان همه عالم به نوایی آری شعر ، الهام ز سر چشمه ی سرمد دارد تا که بر دل همه دم نور محمد دارد باز ماه رجب از نور منور گشته به شمیم قدم دوست معطر گشته چشم در راه نبی دیده ی حیدر گشته گو خدیجه ، که عزیز تو پیمبر گشته شد پیمبر به همه آنکه خدای کرم است شد پدر بر همه آنکس که یتیم حرم است آمد از غار پیمبر نفسش قرآن شد قبله ی کعبه شد و بر تن کعبه جان شد جان جانان شد و جانش به ره جانان شد بعد از آن عشق به احمد محک ایمان شد اولین مرد علی بود مسلمانش شد و خدیجه که زن اول میدانش شد شب مبعث شده احوال خوشی دارم من همچو مجنون پی هر کوچه و بازارم من گاه مجنون شده ی احمد مختارم من گاه در تاب و تب حیدر کرارم من فاش گویم که به دل هست دو صد شور و شعف می پرد مرغ دل از مکه به ایوان نجف گرچه امشب همه جا نور خدای ازلی ست گرچه احمد همه آیات خداوند جلیست نکته ای هست که در گفتن آن شکی نیست نمک سفره احمد همه دم نام علیست همه جا یار نبی حضرت حیدر بوده و علی بود که دلدار پیمبر بوده و علی بود که در جای پیمبر خوابید و علی بود که جز روی خدا هیچ ندید و علی بود که دل از همه ی خلق برید و علی بود که انگشتریش را بخشید نیست بالای دو دستان علی دیگر دست مدح حیدر چه کنم تا که خدا مداح است مدح حیدر بشنو روی خدا دارد او فاطمه محور اصحاب کسا دارد او چو حسن شیر جمل شاه عطا دارد او چو حسین پادشه کرببلا دارد او زینبی مردتر از از هر چه پسر دارد او شیر مردی چو ابوالفضل قمر دارد او
بخوان به نام خدا؛ خالقی که رحمان است که خشکسالِ زمین؛ بی قرارِ باران است بخوان به نام خدا این شروعِ شیدایی ست و عمرِ جهل از امروز رو به پایان است صدای دخترِ زنده به گور از هر سو به گوش می رسد، این اوجِ جهل انسان است از این به بعد سیاه و سفید بی معنیست بگو که نزدِ خدا شاه و بَرده یکسان است دوباره باز شده راه آسمان به زمین از این به بعد بهشتی شدن چه آسان است دگر نیاز به طور و عصایِ موسی نیست بخوان که معجزه ات آیه های قرآن است بخوان و دستِ خدا را به دستِ خلق بده و حیدر است که دستِ خدای سبحان است بگو محبتِ او اصل و فرعِ دینِ خداست بگو ولایتِ حیدر تمامِ ایمان است بخوان به نام خدایت که صبح نزدیک است بخوان که این شبِ آشفته رو به سامان است
چو بر اریکه سوار آن یگانه فارس شد پیاده یوسف و یعقوب و نوح و یونس شد بزرگ مکتب توحید را مؤسس شد « ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد» قدم نهاد به خاک احمد فرشته سرشت گرفت گلشن هستی طراوتی چو بهشت به مزرع دل عشاق تخم عاطفه کشت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرٌس شد» بسوی او زده پر مرغ فکرت اُدبا به خوی او گرویده بُتان پاک قبا ز روی او شده شرمنده مهر و مه عجبا «ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد» یگانه گوهر گنجینۀ طریقت اوست امیر کشور عشق است و دولتش نیکوست شکوه معجزه را بنگر و مگو جادوست «بصدر مِصطَبَه ام می کشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد» به بام عرش، ملائک زدند پرچم نور شد از تجلّی او چشم بت پرستان کور بگو به غصّه و غم دور باش از ما دور «طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منَش مهندس شد» دهد منادی غیب از فراز عرش ندا رسید مظهر حق رکن دین و میر هدا به پاس مقدمش ای جرعه نوش پاک ردا «لب از ترشّح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد» بیا بنازمت ای شهسوار عرصه ی جود بخوان ترانه ی پرشور حمد یا محمود تو در قیام و ملائک به سجده اند و قعود «کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد» فرشته آمد و بگریخت دیو با خواری به جمع دلشدگان مژده داد و دلداری شدم به رغم رقیبان غلام درباری «چو زر عزیز وجودست نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد» به عاشقان خبر وصل دوست برسانید سرود گرم محبت ز نای جان خوانید به مقدمش چو «کلامی» گلی بیفشانید «ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که «حافظ» از این راه رفت و مُفلس شد»
ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﻱ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﺮ ﮔﻨﺒﺪ ﺧﻀﺮﺍﻱ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺳﺮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺪﻡ ﺁﻳﻨﻪ ﻱ ﺍﻭ ﺯﻫﺮﺍﺳﺖ ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺯﻫﺮﺍﻱ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ
نور تو گر نبود مسلمان نمی شدم بر سفره ی کریم تو مهمان نمی شدم لطف محمدی تو بر من مقام داد ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی شدم اصلا اگر دعای تو پشت سرم نبود بر خانواده ی تو ثناخوان نمی شدم من از عنایت تو که بهره نداشتم گر دوستدار عترت و قرآن نمی شدم حرف از خدا زدی تو ، ولی گر علی نبود هرگز مطیع و گوش به فرمان نمی شدم قم یا رسول صوت جلی را شروع کن قرآن بخوان و مدح علی را شروع کن قرآن بخوان که بی خبران را خبر کنی بر قلب سنگ ، با سخن خود اثر کنی قرآن بخوان ، زجهل ، خلایق رها شوند روشن فضای ظلمت محض بشر کنی قرآن بخوان و در دل مردم نمک بریز تا اینکه دوستان خدا بیشتر کنی قرآن بخوان بشارت و انذار کن رسول قرآن بخوان که شام جوانان سحر کنی قرآن بخوان ، به جلوه ی تو سجده می کنند سنگ و گیاه ، چونکه ز هر جا گذر کنی عرش است محو خواندن آیات تو رسول ای عقل کل ، عقول همه مات تو رسول دارایی ام تمام برایت نوشته شد جان من از ازل به فدایت نوشته شد دل آفریده شد که گرفتارتان شود این دل اسیر آل عبایت نوشته شد "غیر از علی به قلب تو کس نیست و" همین... ...بر جای جای غار حرایت نوشته شد باران نور آیه سر مردمان چکید تا جبرئیل و وحی به پایت نوشته شد این آیه ها نبود که گمراه می شدیم تو آمدی کتاب هدایت نوشته شد امشب سر تو تاج نبوت گذاشتند در زیر پات کرسی عزت گذاشتند از این به بعد یاور تو مرتضی علیست تنها امیر لشکر تو مرتضی علیست بین عشیره دست به دوش علی گذار برگو فقط برادر تو مرتضی علیست پروردگار عزوجل امر کرده است همسر برای دختر تو مرتضی علیست او بی تو ، تو بدون علی ، نه نمی شود روح میان پیکر تو مرتضی علیست در هر کجای عرش خدا دیدی ای رسول هر جا روی برابر تو مرتضی علیست اول نماز خوانده به پشت سرت علیست وحی خدا علیست ، پیام آورت علیست
احمد زحرا گشت برون با رخ  ماه باحکم پیمبری به فرمان الاه بر عارض او هرکه نظر کرد بگفت لاحول ولا قوه الا باالله
سر خیل رسل ، شافع روز عَرَصات بنمود به امت از کَرَم راه نجات فرمود خدا جمله گناهش بخشد هر کس که برای من فرستد صلوات
چو همطراز تو درعرصه ی وجود نبود جواب مسئله ی ما بجز( نبود)، نبود به احترام تو بت ها به سجده افتادند وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود حرا گواهی این که کسی به خلوت تو به جز خدا و علی لایق ورود نبود کنار تو پر جبریل سوخت ، ثابت شد که شان و منزلت او در این حدود نبود لب ملایکه را ذکر نیست جز صلوات چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود به هرکجا که وزیده است بوی تو ، جایی برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود دلیل (رحمة للعالمین) شدن این است : کسی شبیه تو مشتاق لطف و جود نبود نمی رسید مصیبت به خانواده ی تو اگر که دور و بر تو پر از حسود نبود
راه تو بود راه و بقیه ،چاه است عشق تو و آلِ تو چراغ راه است این است ، چکیده ی پیامِ «بعثت» مَردم به خدا علی ،ولی الله است
  در مدح توست هر چه که بهتر بیاورند باید که سوره های مکرر بیاورند با ذوق خنده های تو خوب است آیه ای از آیه های سوره کوثر بیاورند باید خلاصه همه کائنات را از خال گوشه لب تو در بیاورند خوبان روزگار، گرفتار خُلق تو مثل تو نیست هر چه پیمبر بیاورند سلمان محمدی شدی و از اهل بیت شد دُر می شود هر آنچه از این در بیاورند حتی هنوز می شود عطار های شهر از کوچه های شهر تو عنبر بیاورند ما بین آسمان و زمین هر چه ماسوا باید به خاک پای شما سر بیاورند وقتی علی است بنده ای از بندگان تو دیگر چرا برای تو قنبر بیاورند؟ هر کس نبود لایق عقد اخوتت باید کنار نام تو حیدر بیاورند