#ورود_به_کربلا
#ورودیه
گرچه می دانم جدایی هست تقدیرم حسین
فکر هجران تو کرد از زندگی سیرم حسین
کربلا گفتی دلم آتش گرفت و سوختم
کربلا گفتی و بغضی شد گلو گیرم حسین
من به عبدالله جعفر گفته ام روز نخست
زندگانی بی برادر می کند پیرم حسین
خسته بودم ، روی ناقه خواب چشمم را گرفت
خوابِ دیدم از گلویت بوسه می گیرم حسین
خواب دیدم تو میان قتلگاه افتاده ای
ای برادر، ظاهرا اینجاست تعبیرم حسین
خواب دیدم روی تل دارم خودم را می زنم
شمر دارد می کند پیش تو تحقیرم حسین
چادرم را در تمام عمر نامحرم ندید
وای اگر نامحرمی بندد به زنجیرم حسین
التماست می کنم من کربلا را ترک کن
جان زینب جان زینب ، بی تو می میرم حسین
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_هادی_شهادت
ای دومین ابن الرضا امام هادی
تنهای شهر سامرا امام هادی
ازشهر جدت دور افتادی و یک عمر
بودی به غربت مبتلا امام هادی
خیلی غریبی مثل بابا مثل جدت
تنها و بی درد آشنا امام هادی
جای شما عرش است ، نه خانُ الصَّعالیک
وای از غریبیِ شما امام هادی
گاهی شبانه ریختند در خانهی تو
نامردهای بی حیا امام هادی
آقا شنیدم که تو را از خانه بردند
پای برهنه بی عبا امام هادی
آقا شنیدم که گریبانت گرفتند
مثل علیِ مرتضی امام هادی
بزم شراب و هتک حرمت ، وامصیبت
چه کرد با قلب شما امام هادی
دیدی به چشم خود ندارند هاشمیات
چادر سر سجاده ها امام هادی
سادات را کشتند در پیش نگاهت
در بین آن دیوار ها امام هادی
کندند قبرت را به پیش چشمهایت
ای وای از این آزار ها امام هادی
آقا بمیرم که شدی در شهر غربت
مسموم از زهر جفا امام هادی
امروز آقا زاده جسمت را کفن کرد
در بین اشگ و ناله ها امام هادی
قربان آن جسمُ السلیبی که تن او
جای کفن شد بوریا امام هادی
جسم شما برروی دست و جسم جدت
در زیر سمّ اسبها امام هادی
جسم شما شد دفن ، اما جسم جدت
عریان به خاک کربلا امام هادی
جسمش به خاک و اهلبیتش دست بسته
بنشسته روی ناقه ها امام هادی
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_هادی_شهادت
غریب سامـره را وقت ربنــــــا بردند
خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند
خدا به خیر کند قصد جان او کردند
دعا کنید سلامت به خانه بر گردند
گل بهشت چرا دست خار و خس افتاد
عزیز فاطمـــه در کـــوچه از نفس افتاد
همینکه شد نفسش تنگ در میانهی راه
به گریه زمزمه می کرد ، آه ... یا اُمّاه
هزار شکر که آتش در این سرا نزدند
هزار شکر که بانوی خانه را نزدند
حرامیان ، خودِ بیتُ الحرام رابردند
امام هادی علیه السلام را بردند
خدا کند که از این بیشتر جفا نکنند
خدا کند که سرش از بدن جدا نکنند
چقدر بی ادبی می کند به محضر او
و داد می زند این نانجیب بـر سر او
میان جمع به آقام هتک حرمت شد
جسارتی شد و ابنُ الرضا اذِیّت شد
امام هادی مظلــــــــوم را تکلُّف کرد
شراب به پســر فاطمـــه تعارف کرد
یکی نگفت بس است،اینقدَر نکن تحقیر
نکن شراب تعـــــارف به آیهی تطهیـــــر
یکی نگفت بس است ،دست ازسرش بردار
عزیز فاطمــــــــــــــــــــه را اینقدَر نده آزار
ز احتـــــرام ولیُ اللَّه اِمتِنــــــــاع چرا؟
امام عرش نشین ، بِرکةُ السِّباع چرا؟
ــــــــــ
سلام یا علی بن محمدِالهـــــــــــــــادی
چه شد که یاد غم عمه جانت افتادی؟
حریم فاطمه و اینهمه عذاب کجا
عقیلةُ العرب و مجلس شراب کجا
حریم فاطمه دربین ازدحام ای وای
مخدرات علی ، مجلس حرام ای وای
صدای قاری قرآنِ آشنا زکجاست؟
گمانم از لب خونین سیدالشهداست
من از تلاوت شـــاه شهید می ترسم
ز چوب دستیِ دست یزید می ترسم
یزید مست شراب است ،آه و واویلا
دوباره فکر عذاب است ، آه و واویلا
به دختران علی طعنه بی امان می زد
بر آن لبان ترک خورده خیزران می زد
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امیرالمؤمنین_مدح
سلامُ الله علیٰ مَن عندهُ اســــرار یزدانش
تعالیَ الله از این منزلت،زین رتبه و شانش
سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب،آری
شهادت می دهد بر علم او آیات قرآنش
منـــور کرد بیت الله را در شـــام آغازش
مشرف کرد بیت الله را در صبح پایانش
کلیــــمُ الله را دیدم کنــــار وادی طورش
خلیل الله را دیدم یکی از ریزه خوارانش
صَفیُّ الله می فـرمــــود هذا قُـرَّةُ عَینی
ذبیحُ الله می فرمود ای جانم به قربانش
اگر چشمش بیفتد بر جمال بی مثال او
ز یوسف چشم می بندد یقینا پیر کنعانش
توسل کرد شیخ الانبیا برحضرتش،فوراً
به ذکر یا علی مولا ترحم کرد طوفانش
کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم
که گردید آتش نمــــرودیان ، آناً گلستانش
عیانش را نفهمیدند این مردم و پیغمبر...
چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟
چه بابایی! ابوطالب ، سلام الله علیه آنکه
بود سنگنین تر از ایمـــان کل خلق،ایمانش
چه بانویی ! که قرآن را مُزَیَّن کرده باکوثر
ندارد کفو این بانو به غیر از شاه مردانش
دو آقا زاده دارد ، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان
دلم را برده این لؤلؤ ، ومجنونم به مرجانش
عجب نورگریبانش گریبان گیرمان کرده
نمیدانم چه سرّی هست در نور گریبانش
چه کرده با عطای لقمهی نانی ، که در قرآن
به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش
تمام انبیــا بهـر تبـــرک اذن می گیرند
که بردارند لقمه نان خشکی از سر خوانش
سلام الله علی مالک که فانی گشت در عشقش
سلام الله علی قنبـــــر کـه گــردید از غلامانش
خودش که جای خود،مارا نکن تکفیر با این حرف
به اِذن الله «کُن» می آید از امثــــالِ سلمـــانش
به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟
که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش
نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا
الهی جان عالــــم باد قــــربان نمکدانش
شنیدم از نبی ، مولا به محشر میرود منبر
شنیدن دارد آن منبر که او گردد سخنرانش
یقیـن دارم سعـــادتمند می گــردد یقین دارم
اگر بر سجده افتد پیش او با توبه شیطانش
چگــونه میتـوانم از غلامی دم زنم اصلاً ؟
در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش
جنان را دوست دارم تا شوم مهمان مولایم
به این امّید که گردم یکی از ریزه خوارانش
نلرزد دست و پایش ، نه ، نیاید خم به ابرویش
تمـــام خلق اگــر مَرحَب شـــود آید به میدانش
کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است
که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش
نجف،آری به قدری صاحب قدراست که باید
زند طعنــه به یاقـــوت جنـان ، ریگ بیابانش
خداوند اختیار مطلقش داده که می باشد
تمـام عالــم کون و مکان در تحت فرمانش
به اِذن الله تام الاختیاراست و دهد فرمان
زمین را بهر رویاندن ، سما را بهر بارانش
مَلَک راواجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید
فلانی را کن احیـــــا و فلانی را بمیـــــرانش
مقـــامش را بنـــازم ، در کتابُ الله می بینم
قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش
بلا تردید خورشید فلک مستور می گردد
اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش
خدا در عالـــــــــم بالا شبیهی آفـــرید از او
زیارت می کند فوج ملک در عرش رحمانش
نظرکردم به عرش و فرش و کرسی و قلم،دیدم
به دست حیـــدر کــــــــــــــرار باشد کلّ ارکانش
به زیر سایهی طوبا ، یقینا قبطه خواهم خورد
به گـــــرمای لطیف آفتــــــاب صحن و ایوانش
اگر این مصرع شیرین نمیشد کفر، می گفتم
خدا مبهــــوت مانده بهــر تشریفات اسکانش
بنـــازم آن ملاحت را که هنگام نظــــر کردن
به جای تیر ، جان می ریزد از پیکان مُژگانش
خدارا... آرزو کـــردم یتیــــم بی کسی باشم
چو دیدم طفل بی بابا نشسته روی دامانش
نمی سوزد در آتش ، آنکه دارد حب مولارا
اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش
نمی تـرسـم من از یَـــومَ یَفِــــــرُّ المــــرء مِن اُمِّه
نه چون پاکم،چون این آقاست آن جاپای میزانش
فقط راه امیــرالمـــــــؤمنین عرفان بالله است
کسیکــه بی علی عارف شــود لعنت به عرفانش
کسیکه بعد پیغمبــر امامی جز علی داند
مسلمان نیستم والله اگر دانم مسلمانش
چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کرده
و رفتند ازپیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش
رها کردند باب علــم را ، رفتند این جُهّـــال
پیِ آن کس که دلّال است بهر چهارپایانش
خلایق هرچه لایق ، آنکه پاکی را نمی خواهد
همـــــان نامـرد مَنحـــوسِ حرامی باد ارزانش
حسادت می کنند آن قوم ، زیرا خوب می دانند
خدایش بــرگـــزیده بــر تمــــام دَهـر ، سلطانش
بر آن افریطهی ملعونهی جنگ جمل لعنت
که می بارید بغض مرتضی از برق چشمانش
بگو با لشگـــر کفـــــر جمل ، آری همان اُشتر
کند لعنت به آن زن کو نشسته روی کوهانش
اگر چه من حقیرم، روسیاهم ، خواهشی دارم
به آقا زاده ات مهدی بگو رو بر مگردانش
تعهد داده «خادم» با امیرالمؤمنین ، آری
نباشد غیــــر ذکــــر یاعلی در کل دیوانش
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
منیکه عرش الهی است تخت اجلالم
اسیــــر دست حرامی چهـــارده سالم
اگرچه سختی زندان برید امانم را
به جان خریده بلایای دوستانم را
کسی سراغی از این خون جگر نمی گیرد
غریبــــم و کسی از من خبــــــر نمی گیرد
از این یهودیِ مستِ غرور خسته شدم
خدا گواست ز حبسِ نَمور خسته شدم
شدم شبیه گلی که اسیر خار و خَسَم
میان حلقــهی زنجیــر تنگ شد نفسم
چرا به بی ادبی زجر می دهند مرا؟
چه کرده ام مگر اینقدر می زنند مرا؟
شبیه مادرم از این زمانه خسته شدم
زبسکه که زد به تنم تازیانه خسته شدم
کَاَن حلقهی زنجیر داده دست به دست
که بین سلسه ها استخوان پام شکست
الهی از قفس تنگ و تار خَلِّصنیٖ
چقدر گریه کنم زار زار ، خَلِّصنیٖ
زدست سندیِ شاهک مرا نجات بده
زِ بَد زبانیِ این بی حیــــا نجات بده
خدا ، چه کار کنم حرف ناروا نزند
خدا ، چه کار کنم بی هوا مرا نزند
چقدر بی ادبی می کند برابرمن
سرِ نمازم و فریاد می زند سرمن
خدا ، چه کار کنم از سرم عبا نبرد
و نام مادر مظلــــــومهی مرا نبرد
اگرچه می کند این نانجیب تحقیرم
اگر چه خون چکد از حلقه های زنجیرم
اگر چه بسته به زنجیرم این حرامی پست
کسی به بازوی ناموس من طنــــاب نبست
اگر چه میدهد این بیحیا مرا آزار
نبــــرده اند عِیـــــال مرا سـر بازار
حریم من به اسیری که طیِّ راه نکرد
به نازدانهی من چشم بد نگاه نکرد
مخدرات مرا بین کوچه ها نزدند
مرا زدند ولی دختــــــر مرا نزدند
یکی به قصد جسارت ، جام مِی میزد
یکی به عمهی سادات کعب نی میزد
گریست دیدهی مطموره خون به احوالم
منیکه عرش الهی است تخت اجلالم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#پیامبر_اکرم_مبعث #مبعث
#امیرالمومنین
#دوبیتی
در محضر معصوم نشستم به ادب
تا کسب شرف کنم در آن بیتِ شرف
گفتم شب مبعث به کجا باید رفت
فـــــــرمـــود برو دیدنِ ایوانِ نجف
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_سجاد_ولادت
سپاس و حمد بی حد حضرت دادار منان را
که تابیده به قلب اهل ایمان نور ایمان را
جمال خویشتن را بازهم بی پرده ظاهرکرد
ببین وجهِ هوالهو را ، ببین تفسیر قرآن را
خداوند تعالی دستگیر ماست،از این رو...
برای بار چهارم باز کرده بابِ احسان را
ببین نور علی نور وُ ببین آیات تطهیروُ
ببین دربیت ثارالله این لبهای خندان را
ملائک با خود آوردند تشریفات مهمانی...
به روی بال های خویشتن تخت سلیمان را
ببین در عرش رحمان نور بی بی شهربانو را
ببین بر دست بی بی شهربانو عرش رحمان را
تبسم می کند زهرا به جنت،تاکه میبیند
حسین بن علی در بر گــــرفته جان جانان را
ببین برصورت فرزند جای بوسهی بابا
و در چشمان بابا اشگِ شوقِ روی مژگان را
علی نامد پسرها را اگر صدها پسر آرد
زبسکه دوست دارد این پدر ، ذکر علی جان را
امینِ دین ، امانِ دل ، به کویش قلب ها راغب
علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_سجاد_ولادت
#حضرت_شهربانو
#رباعی
تو قطره نه ، رودخانه نه ، دریایی
انسان هستی ، فرشته یا حورایی؟ا
این جمله به وصف و قدر و شأنت کافی است
این که تو عروس حضرت زهرایی
#علی_سلطانی
......
ما نــوکــــــر حضـــرت اباعبدالله
خــــــاکِ دَرِ حضـــــرت اباعبدالله
فَخراست که شهر بانویِ کشورما
شد همســــرحضـــرت اباعبدالله
#محمدعلی_قاسمی_خادم
.......
ای مام علی بن حسین بن علی
آرام علی بن حسین بن علی
از برکت تو شدند اهل ایران
اقوام علی بن حسین بن علی
#عبدالحسین
.......
خورشید میان خواب تو بود حسین
آرامش و انقلاب تو بود حسین
زهرا که به انتخاب خود ایمان داشت
میدید که انتخاب تو بود حسین
#میثم_مومنی_نژاد
...
امشب سه شب است عرش گلباران است
تبریک که پنجمین شب شعبان است
از امشب در گوش علی بن حسین
لالایی شهر بانوی ایران است
#عباس_شاه_زیدی #خروش
#حضرت_قاسم_ولادت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جبــریل درخانه ی خیرالنسا
دسته گل آورده زعرش خدا
خبـــربـده بـه سائل بی نــوا
پــدرشــده کـــــریم آل عبــا
ولیمــه میدهد همـه شهررا
جـودوکـرم چنین کنداقتضا
نــورعلی نــورعلی نــور،یا...
بــروی دستهــای ، شیـرخدا
دوباره مجتبی رسیــده آیا؟
ماهِ مدینه تاسحر می شود
مَحــو دراین شمـایل دلـربا
آقــا زاده آمـــده، مـــرحبـــا
یاقاسم بن الحسن المجتبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نــورخدای ذوالمنــن راببین
سبط رســول مؤتمن راببین
به روی دست حسن بن علی
آینـــه ی حُسنِ حسن راببین
به سیــدشبــاب اهل بهشت
تبسّــــــــمِ پدرشـدن راببین
شبنمِاشکِ شوقِچشمانِاَبر
به روی برگِ یاسمن راببین
به گوشاواذان بگویاحسین
ولــذّت عمـــوشـدن را ببین
امام مجتبی به خنده گوید
زینب جان دوباره من راببین
سخت،دلِ پـدرشــده مبتلا
یاقٰاسِم بنِ الحَسَنِ الْمُجتَبیٰ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به حُسنِرحمــانیقاسم،سلام
به نــور پیشــانی قاسم،سلام
نوررخشحسرتخورشیدوماه
به وجـه نـــورانی قاسم،سلام
قلبش،بیتُ الحَسَنِ والحُسَین
به قلــب ربـّــٰانی قاسم،سلام
حُسنش،حُسنِ حَسَنِ بن علی
به حُسنِ یزدانیِ قاسم،سلام
عَلَم گرفت روزطَفرویدوش
به عَلَـم گَـردانی قاسم،سلام
اِنْ تُنْـکِـرونیٖ فَاَنَابنُالْحَـسَن
به رزم طـوفانی قاسم،سلام
سلام ای جلــوه ی بی انتها
یاقاسم بن الحسن المجتبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطف توچون پدرتمـام،قاسم
مرحمتت عَلَیالـــدوام،قاسم
جـودبه ارث بردی وکـــرامت
مِنْ آبـائِکَ الکِـــــــــرام،قاسم
ماه صیــام حُسنِ مَطْلـــعِ تو
مُحـــرَّمت حُسنِ خِتام،قاسم
حریم توست مسجدالحرامم
قسـم به مسجدالحرام،قاسم
حضــرت عباس علیـهالسلام
کنـــدبه پـای توقیـــام،قاسم
هرشبجمعهحجتبنالحسن
دهـد به تـربتت سلام،قاسم
چـه کــردهای بادل آل عبـــا؟
یاقاسِــم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایهمهعالمزتودرهایوهو
وارثحُسنِحَسَنیموبهمو
نقاببردارزصورتکه ماه
دارد ،دیــــدنِ تــورا آرزو
خشنـودمیشود زدیدار تو
بنشین پیش پدرت روبرو
بزن به قلبلشگردشمن و
اِنّیٖ اَنَالقــاسمِ جانانه گو
رزم تو رزم حسن بنعلی
دشمن از تیـغ تو بی آبرو
ای به فنارفته ز شمشیرتو
ازرق شامی و پسرهای او
ای نوه ی حضرت خیبرگشا
یاقاسِم بنِ الحسنِ المُجتبیٰ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دل توگشت مبتلای حسین
درسرتوحالوهوای حسین
وگشتـه ای نیـابتـاً ازحسن
هم سفــرکــرببـلای حسین
چقدرگریه کردی ازغصهی
غریبی و سوزصدایحسین
بی زره ازحرم وداع کردیو
پشت سرتوگریه های حسین
مروکه نوعروس گریانتوست
ببین که افتـاده به پایحسین
این قدردستوپانزن،خودترا
بگذاریک لحظه به جایحسین
پانکش از درد به روی زمین
سختاستاینصحنهبرایحسین
چـادرنــوعــروس آتش گرفت
همینکهسوختخیمههایحسین
ســر تورفت بـرروی نیـــزه ها
یاقـاسِـــمِ بنِ الحسنِالمُجتَبیٰ
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
نماز صبح به پا شد به ربنای علی
دعاکنید علی دوست ها برای علی
خدا کند که نیفتد خمی به ابرویش
خدا کند که بمیریم ما به جای علی
خدا بخیر کند آمد ابن ملجم پست
حرام زاده به قتل علی کمر را بست
خدا بخیر کند بعد این قیام و قعود
خدا کند که بماند علی به ذکر سجود
خدا بخیر کند سجده رو به پایان است
خدا بخیر کند زینبش پریشان است
دوباره ناله شبیه مدینه بالا رفت
خدا بخیر کند تیغ کینه بالا رفت
به گوش زمزمه آمد نزن نزن نامرد
صدای فاطمه آمد نزن نزن نامرد
خدا گواست که سخت است بی هوا بزنند
دوباره کاش به جای علی مرا بزنند
حرام زادهی نامرد تیغ را بد زد
علی به سر به زمین خورد،بی حیا بد زد
ــــ
ز عرش ضجه بر آمد تهدمت والله
علی به هوش نیامد تهدمت والله
بیا که روضه بخوانم برای فرق علی
بگو الهی بمیرم برای فرق علی
رمق نمانده خدایا به زانوان علی
نماند قوت دیدن به دیدگان علی
ندای قَد قُتِل آمد ز آسمان ای وای
و جان فاطمه افتاده نیمه جان ای وای
نشان تیغ حرامیش تا جبین افتاد
ز جا بلند شد و باز بر زمین افتاد
زمین که خورد نفس بند آمد و مولا
به گریه زمزمه می کرد آه...یازهرا
دوباره یاد مدینه زسینه آه کشید
برا جراحت سینه زسینه آه کشید
چه ظالمانه شکستند حرمت مارا
برای غصب خلافت زدند زهرا را
ـــــــ
گشود چشم و نظر کرد نور عینش را
و دید ضجه زنان در برش حسینش را
گمانم اینکه به او گفت نور چشمانم
به جان فاطمه گریه نکن حسین جانم
حسین گریه نکن ، وقت آه و سوز تو نیست
حسین ، هیچ روزی شبیه روز تو نیست
به استغاثه جوابت نمی دهند حسین
بگویی العطش آبت نمی دهند حسین
همه به آل علی قهر می کنند حسین
و ظالمانه تو را نهر می کنند حسین
خدا کند غریبانه ناله ها نزنی
به زیر خنجر نامرد دست و پا نزنی
به قتل صبر حسینم پر تو را ببرند
به پیش دیدهی زینب سر تو را ببرند
میان دشت رها میشوی عزیز دلم
مرمل بدما میشوی عزیز دلم
تمام پیکر تو می شود خضیب حسین
و مادر تو صدا می زند غریب حسین
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امیرالمومنین_شهادت
چقدر زرد شده روی نازنین علی
نشسته است عرق مرگ بر جبین علی
چه بار غصه و غم که به شانه برد علی
زبعد فاطمه یک آب خوش نخورد علی
زبعد فاطمه شد خواب حرام بر چشمش
که استخوان به گلو داشت ، خار در چشمش
به گریه زخم دل خویش را رفو می کرد
وسال هاست علی مرگ آرزو می کرد
چقدر نیمهی شب آه آه گفت علی
چقدر درد دلش را به چاه گفت علی
چقدر ناله زد آقا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟!
چقدر گفت خدایا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟!
بمیرم ، نشنوم از مرتضی چنین سخنی
که گفت اَنزَلنِی الدهر ، ثُمّ اَنزَلَنیٖ*۱
چه حرف های بدی به امام ما گفتند
چقدر نان و غذا داد و ناسزا گفتند
اگر چه سینه ز غصه لبالب است امشب
برای شیر خدا بهترین شب است امشب
به روش خنده نشیند ولی پس از سی سال
جمال فاطمه بیند علی پس از سی سال
زدیده اشگ خدا حافظی به گونه چکید
کشید ناله و پا را به سمت قبله کشید
گرفت در بر خود دستهای زینب رل
به گریه پاک نمود اشگ های زینب را
مکن تو گریه برای رسیدن اجلم
که تازه روز خوش توست ای عزیز دلم
چقدر لطمه به صورت زدی برابر من
چقدر آه کشیدی به خاطر سر من
تن دریده ببینی چه می کنی زینب
سر بریده ببینی چه می کنی زینب
در این دیار تو را سر به زیر می آرند
تو را به کوفه شبیه اسیر می آرند
به رخ ز خون جبینت نقاب می گیری
به زیر چادر پاره حجاب می گیری
برای روز اسیری تو پریشانم
مرا ببخش که مکشوف روضه می خوانم
به شهر کوفه همه حرمتت رود بر باد
به روضهی دَخَلتْ زینبُ عَلیَ بنِ زیاد
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
خاک اُحد واویلتا واحمزتا می گفت
جبریل در عرش خدا ،واحمزتا می گفت
وقتی تنش را پاره پاره دید پیغمبر
با گریه ختم الانبیا ، واحمزتا می گفت
یک سو عموی با وفا افتاد بر خاک و...
یک سو علی مرتضی ، واحمزتا می گفت
مولا امیرالمؤمنین بر سر زنان می رفت
پشت سرش خیرالنسا ، واحمزتا می گفت
یک سو زن ملعونه خنجر بر جگر می زد
یک سو صفیه وا اَخا ، واحمزتا می گفت
لعنت به وحشی ، نیزه بر پهلوی آقا زد
خواهر شنید این ماجرا ، واحمزتا می گفت
ای وای از وقتی صفیه خواهرش آمد
می دید جسم مُثله را، واحمزتا می گفت
ــــــ
وقتی در بیت الحرم را سوخت نا محرم
زهرا میان شعله ها ، واحمزتا می گفت
مولا امیرالمؤمنین از خانه تا مسجد
در هجمهی نامردها ، واحمزتا می گفت
وقتی که با ضرب لگد افتاد روی خاک
مادر به زیر دست و پا ، واحمزتا می گفت
وقتی زمین می خورد باپهلوی بشکسته
از بی کسی در کوچه ها ، واحمزتا می گفت
هرروز با قدّ خمیده تا احد می رفت
همراه آقا زاده ها ، واحمزتا می گفت
ازدرد سینه ، درد پهلو ناله می کرد و...
از غربت شیر خدا ، واحمزتا می گفت
ـــــــــ
واحمزتا آن قدر ادامه داشت تا وقتی
ارباب ما در کربلا ، واحمزتا می گفت
وقتی که با سر نیزه ها از ذوالجناح افتاد
غرقه به خون آقای ما ، واحمزتا می گفت
بالای تل زینبیه خواهرش زینب
از دست شمر بی حیا ، واحمزتا می گفت
از خیمه تا مقتل حسینم وای می گفتو
از قلتگه تا خیمه ها ، واحمزتا می گفت
وقتی تن پاک حسینش را تماشا کرد
در زیر سمّ اسبها ، واحمزتا می گفت
یابین خیمه نالهی واضیعتا می زد
یابین میدان بلا ، واحمزتا می گفت
شام غریبان دختری می سوخت در آتش
وقت فرار از خار ها ، واحمزتا می گفت
دخت امیرالمؤمنین و ناقهی عریان!
ای وای ،ناموس خدا ، واحمزتا می گفت
وقتی عقیله رأس خونین حسینش را
می دید در طشت طلا ، واحمزتا می گفت
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_صادق_شهادت
باز یک مرد در این شهر گرفتار شده
حجت الله اسیر کف اغیار شده
باز آتش به حرم از ره بیداد زدند
باز هم بر سر این طایفه فریاد زدند
شعلهی نار ، دل نور جلی را سوزاند
باز آتش حرم آل علی را سوزاند
حضرت صادق مظلوم صدا می زد آه
روضه می خواند فقط یک کلمه ، وا اُمّاه
حرمش سوخت و خاموش شد و دیر نشد
همسرش در وسط شعله زمین گیر نشد
آه که مادرش افتاد و در افتاد وَ بعد
روضه سربسته بگویم پسر افتاد وَ بعد....
گفتن اینجا حرمُ اللّٰه ست ، عمر گفت وَاِنْ
پشت در حضرت زهراست ، عمر گفت وَاِنْ
ــــــ
بین سجاده و در زمزمه دید آقا را
پابرهنه ز در خانه کشید آقا را
بسته بر او رَهِ چاره است،خدا رحم کند
مقصدش دارالاماره است،خدا رحم کند
زیر لب زمزمه می کرد ، خدایا چه کنم؟
مانده ام درکف نامرد ، خدایا چه کنم؟
مثل یک طائر پر بسته شدم ، ابن ربیع
کمی آرام برو خسته شدم ، ابن ربیع
بس کن اینقدر نده خون جگر ابن ربیع
دیگر از مادر من نام نبر ابن ربیع
ــــــــــ
نفسش تنگ شد و ناله زد از سختی راه
گفت لاٰ یَومْ ، کَـ ، یَومِ اباعبدالله
خسته از راه شد آقا ولی از حال نرفت
پیش چشم حرمش تا دل گودال نرفت
به زمین خورد ولی سنگ به ابروش نخورد
تا نفس تازه کند نیزه به پهلوش نخورد
آه حسرت به دل و اشگ غریبی به دوعین
زیرلب زمزمه می کرد ، که ای وای حسین
گرگ ها پیرهنِ پیکرِ اورا بردند
آه ،انگشت وَ انگشتر اورا بردند
مادرش گفت بُنَیَّ قَتَلوکْ عَطشاناٰ
خواهرش گفت بمیرم ، طَرَحوکْ عُریاناٰ
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_صادق_شهادت
تمام عمر به لطف خدای حضرت صادق
نشسته ایم به زیر لوای حضرت صادق
قسم دهیم خدا را به جعفربن محمد
که اشک چشم دهد در عزای حضرت صادق
رواست سر بگذارم به روی خاک بقیع و...
ز دیده اشگ ببارم برای حضرت صادق
فدای غربت و مظلومیَش ، که سجاده
کشیده خصم ، از زیر پای حضرت صادق
خدا زابن ربیع نگذرد که رحم نکرد و...
نرفت چند قدم پا به پای حضرت صادق
خدا ز ابن ربیع نگذرد که بی ادبی کرد
به حال سجده و «یارَبّنا»ی حضرت صادق
خدا زابن ربیع نگذرد ، که بی ادبی کرد
به نام مادر درد آشنای حضرت صادق
زخانه با سر و پای برهنه می بَرد او را
خدا کند که بمیرم برای حضرت صادق
دوان دوان پی مرکب به سمت دارالاماره
فدای غربت آقا ، فدای حضرت صادق
نفس نفس زد و یک لحظه یاد مادرش افتاد
چکید اشگ غم از چشم های حضرت صادق
همینکه شعلهی آتش بلند شد ز حریمش
رسید نالهی واویلتای حضرت صادق
به گریه گفت حسیناً و ما نَسیتُ حسیناٰ
شد آستانهی در نینوای حضرت صادق
ــــــ
شکست حرمتش اما نخورد سنگ به رویش
شکست حرمتش اما نه استخوان گلویش
شکست حرمتش اما نشد شکسته جلالش
نرفت دست حرامی به سمت اهل و عیالش
سر مطهر اورا کسی به نیزه ندیده
فدای خواهر مظلومه ای که ناله کشیده
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
«خدا کند که نباشد سر برادر زینب»
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_قاسم_شهادت
زجای خیز یتیم برادرم قاسم
مگر نمیشنوی ضجهی حرم قاسم؟
همینکه جسم تو دیدم به زیر سم ستور
گهی به سینه زدم گاه بر سرم قاسم
تو پاره پاره شدی مثل پارهی جگرم
تو قطعه قطعه شدی مثل اکبرم قاسم
خجالتم نده اینقدر ای یتیم حسن
مکش تو پا به زمین ای کبوترم قاسم
چگونه جسم تو را سمت خیمه ها ببرم؟
نشسته چشم به راه تو دخترم قاسم
چگونه جمع کنم این حروف قرآن را؟
که ریخته به زمین در برابرم قاسم
از اینکه گیسوی داماد را بهم زده اند
خبر برای عروست نمی برم قاسم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_قاسم_شهادت
زجای خیز یتیم برادرم قاسم
مگر نمیشنوی ضجهی حرم قاسم؟
همینکه جسم تو دیدم به زیر سم ستور
گهی به سینه زدم گاه بر سرم قاسم
تو پاره پاره شدی مثل پارهی جگرم
تو قطعه قطعه شدی مثل اکبرم قاسم
خجالتم نده اینقدر ای یتیم حسن
مکش تو پا به زمین ای کبوترم قاسم
چگونه جسم تو را سمت خیمه ها ببرم؟
نشسته چشم به راه تو دخترم قاسم
چگونه جمع کنم این حروف قرآن را؟
که ریخته به زمین در برابرم قاسم
از اینکه گیسوی داماد را بهم زده اند
خبر برای عروست نمی برم قاسم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
شبهای جمعه کربلا غوغاست ای وای
چشم امیرالمۅمنین دریاست ای وای
ذکـــر بُنَیَّ بـرلب زهــــراست ای وای
مرثیه خوانش زینب کبراست ای وای
گــوید کــه یا اُمـاه آهــم را شنیـدند
مادر حسینــم را همین جا سربریدند
فرصت به اولاد و به اصحابش ندادند
مَــرهَـــم به زخـمِ قلبِ بی تابش ندادند
می گفت«اُسقـــــونی» ولی آبش ندادند
مهمان که بود ، حتی از این بابَش ندادند
اصحاب را بر خاک، خون آلود می دید
از تشنگی ارض و سما را دود می دید
تنها میان معرکه ، واغُربَتاٰ ، که...
با گریه می زد نالهی «واقِلَّتاٰ»که...*
واحَســرتا،واضَیعَتــا،واویلتــا که...
«فَوَقَفَ لِـیَسْتَـــریحَ سٰاعَتــاٰ» که...
سنگ جفـــا آیینـــه را بشکست مادر
تیر سه شعبه سینه را بشکست مادر
از یک طرف خولی به استقبال می رفت
ازیک طرف لشگر پیِ خلخال می رفت
مادر نبــودی شمـــر در گـــودال می رفت
مادر خودم دیدم حسین از حال می رفت
بالای تَل بودم ، پُر از آه و پُر از درد
من که نمی رفتم ، حسینم گفت برگرد
برگشتـــم اما پیکـــــرم می سوخت مادر
انگار کــــه بال و پـــرم می سوخت مادر
احساس می کردم سرم می سوخت مادر
در خیمه بودم ، حنجرم می سوخت مادر
احساس می کردم تن من را دریدند
احساس می کردم گلویم را بریدند
*واقلة ناصراه
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_زمان
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت
یابن خیرالانام امام زمان
صاحب انتقام امام زمان
سیدی العجل بیاو بگیر
تیغ را از نیام امام زمان
روضه در یک کلام می خوانم
حرم و ازدحام امام زمان
خنده بر اشک داغدیده زدند
عده ای بی مرام امام زمان
بر جناب عقیله سخت گذشت
ماند بی احترام امام زمان
سخت تر اینکه ماند در بینِ...
نظر خاص و عام امام زمان
چقدر عمه ات اذیت شد
از نگاه حرام امام زمان
حرمت خانواده رفت به باد
دَخَلَتْ زینبُ علیَ بنِ زیاد
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شهادت
عجب بـارگاه عظیـمی چه نـــوری
مَلَک چشم بر راهِ فیضِ حضـــوری
چه عِطرِ بهشتی چه وادیِّ طوری
زصدیقــهی طاهـــره چه ظهــوری
قدومش مُنـــوّر ، حریمش مُطهّــر
سلامٌ عَلیٰ بِنتِ موسیَ بن جعفـــر
همه ســائل آستــــانش وَ من هم
همه در حرم میهمـانش وَ من هم
همه عاشــق خانـدانش وَ من هم
همه اَمنْ در سایبانش وَ من هم...
...ندیدم از این سایبان جای بهتر
سلامُ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفـر
به دنیـا کریمــه به عقبـــا شفیعة
کلامش بَلیغــة ، مقـــامش رفیعة
بنــازم به این جودو طبـعِ مَنیعة
شفــاعت کند دوستـان را جمیعة
قیـامت به پا می کند روز محشر
سلام علی بنت موسی بن جعفـر
در اینجــا نمــــوده چه با آبــرو ها
به یـافـاطمــــــــه اِشفَعـــیٖ آرزوها
چه زیباست در محضرش گفتگوها
به نَصِّ کلامِ «فـِداهـا اَبـُوهــــا»...
در این رُتبه هم قُرب دارد به مادر
سلامٌ عَلیٰ بنتِ موسیَ بنَ جَعفــر
مرا اُلفتــی هست با خاکِ کــویش
عجب نعمتی!من کجا ، گفتگویش
قســم بر تَهَجُّد ، به آب وضــویش
دورکعت نمـازِ سحــر پیشِ رویش
زِ لَـذّاتِ دنیــا و عُقبــاست بهتــــر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بنِ جعفــر
به قـم آمد و شهــر شد میـزبانش
چه حقی اَدا کرد از میهمــــــانش
همــه می گـرفتنــد ازهـم نشانش
بمیـــــرم بـــرای دل عمــه جانش
گـرفتـــــار شـد بین اَنظار و مَعبَر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسی بن جعفـر
بمیــرم که اورا سلامش نکردند
به شام آمد و احترامش نکردند
تـوجّـه به اشگِ مُدامَش نکردند
ترحـــم در آن ازدحامش نکردند
جسارت کجا چادر دخت حیدر
سلامٌ علیٰ بنت موسی بن جعفر
.کسی دیده اورا گـرفتـــار ؟ هرگز
ز سنگ جفـــــــا دیده آزار ؟ هرگز
کشیـــدنــد اورا به بـــازار ؟ هرگز
به بزم مِی و جمعِ اغیـــار ؟ هرگز
ندیده روی نیـــــــــزه رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غم دوری و هجر محبوب دیده
ستـــــــم از جفای زمانه کشیده
چرا رنگ از روی بی بی پریده؟
مگر حرف زشتِ کنیزی شنیده؟
مگر دختری برده در دامنش سر؟
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
غمی هجر یارش به سینه نهفته
اگرچه زغم گوهر از اشگ سفته
سخن باکسی غیــر محرم نگفته
و حتی شبـی در خـــرابه نخفته
و نشنید او نــاســــزای مکــــــرر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نه خون سرش بود بر رو نقابش
نه یک چادر پاره بـوده حجابش
نه دادند با چشــم مردم عذابش
نه بردند در بیـــن بـــزم شرابش
ندیده جســـــارت به رأس برادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
نبــوده به طشت طلایش نظاره
نکــرده گــریبــان خود پاره پاره
نگفتـه نزن خیــــزران را دوباره
ندیده رباب و ســر شیــر خواره
سر طفل در طشت! بیچاره مادر
سلامٌ علیٰ بنتِ موسیَ بن جعفر
#محمدعلی_قاسمی_خادم