eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
حیدر نسب و فاطمه سیماست رقیه آرام دل عمه و باباست رقیه دلتنگ رخ فاطمه کمتر شود ارباب تا آینهء حضرت زهراست رقیه جز او چه کسی لایق این جملهء زیباست دردانهء یکدانهء مولاست رقیه انگار خداوند به او داده جنان را وقتی که روی شانهء سقاست رقیه یک لحظه اگر نیست روی دوش علمدار بر دوش علی اکبر لیلاست رقیه گر طفل سه ساله است تو کوچک مشمارش آثار بزرگیش هویداست رقیه یک قطره ز دریای حسین است ولیکن در نوع خودش وسعت دریاست رقیه در سوریه تا صبح قیامت همه فخرش همسایگی زینب کبراست رقیه
امشب که ز شادی شده سرشار علی در آینه دیده روی دادار علی چیده ست گلِ بوسه ز لب های حسن یعنی به رُطب نموده افطار علی ..... بر نامِ کریمِ آلِ طاها صلوات یکبار نه ده بار نه ، صدها صلوات غم رفت و فراق رفت و بی تابی رفت آمد پسر ارشد زهرا ، صلوات
عاشقان را کوی تو میعاد یا شاهچراغ قلب ویران با شما آباد یا شاهچراغ یاد تو کرد از غمم آزاد یا شاهچراغ خواهش از ما از شما امداد یا شاهچراغ با شما هستیم باداباد یا شاهچراغ گنبدت انگشتر شیراز را مثل نگین معجزاتت را شنیدم از زبان آن و این چشم بگشا جای جای کشور ما را ببین هر طرف یک بقعه از نسل امیرالمومنین بچه های فاطمه پخشند در این سرزمین گشته ایران اهل بیت آباد یا شاهچراغ عشق اهل البیت گنجی در دل ویران ماست زین نظر ما شهره ایم و عالمی حیران ماست مشهد و شیراز و قم در عاشقی ارکان ماست این مثلث تا قیامت حافظ ایران ماست این محبت از ازل در تار و پود و جان ماست عاشقت هستیم مادرزاد یا شاهچراغ عکس صحنت را به روی لوح دل باید کشید ذکر اوصاف تو را هر روز وشب باید شنید با دو بال عشق سوی گنبدت باید پرید یابن الزهرا تا حریم تو به سر باید دوید کرده توصیف تو و تعریف تو شیخ مفید در کتاب مطرح ارشاد یا شاهچراغ من از اینکه شیعه هستم میکنم حس غرور عشق شیرین تو در دل، در سرم افتاده شور از درون گاهواره تا میان خاک گور از تو و اجداد پاکت می نمایم کسب نور لذتی بردم به تو دادم سلام از راه دور از کنار پنجره فولاد یا شاهچراغ هر کجایی منتسب باشد به زهرا جنت است این حرم یا آن حرم اینجا و آنجا جنت است کربلا صحن حسین و صحن سقا جنت است کاظمین و سامرا سرداب آقا جنت است صحن ها فرقی ندارد کل آنها جنت است خواه قدس وخواه گوهرشاد یا شاهچراغ می دهی حاجت به عشاقت اگر لب تر کنند باید این موضوع را عشاق تو باور کنند حافظان باید که اوصاف تو را از بر کنند ذاکران باید که در مدح شما محشر کنند منبری ها روی منبر جای دارد گر کنند خطبه ها در شأن تو ایراد یا شاهچراغ جان خود پیوند با اولاد زهرا می زنم تا نفس دارم به سینه دم از آنها می زنم تا جنون راهی نمانده دل به دریا می زنم آخر از عشق شماها سر به صحرا می زنم گر که دست رد ببینم من خودم را می زنم عشق، آخر کار دستم داد یا شاهچراغ
۶ تیرماه روز بزرگداشت مرحوم غوغای کربلاست نشور محرم است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» گویا قیامت است که برداشته حجاب «گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب» داغی فراتر از غم شاه شهید نیست «گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست» لاهوتیان نگر که از این غم چه می‌کنند «جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند» غم بود و داغ بود عراق و در آن میان «از آب هم مضایقه کردند کوفیان» از گریه‌ی ملک به شهیدان کربلا «خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا» زینب قدش خمید ز بیداد روزگار «روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار» یکباره سوخت، شعله ز بس بی‌حساب بود «آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود» رفتند بی عِماری و بی یار و بی‌کفیل «جمعی که پاسِ محملشان داشت جبرئیل» آه از دمی که خنجر خویش از جفا زدند «بر حلق تشنه‌ی خلف مرتضی زدند» فریاد یا حسین به عرش برین رسید «چون خون ز حلق تشنه‌ی او بر زمین رسید» هم آه شد ز حنجره‌ی عرشیان بلند «هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند» ای وای از آنکه هستی زینب به باد رفت «شد وحشتی که شور قیامت زِ یاد رفت» زهرا کشید آه بر این کشتی نجات «این خشک لب فتاده‌ی دور از لب فرات» آه از دمی که دید همه زیر خنجرند «اولاد خویش را که شفیعان محشرند» در ازدحام بر سر نی دور از احترام «آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام» آتش به جان حضرت سجاد کرده‌ای «ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای» آه از نهاد عالم و آدم درآورند «آل نبی چو دست تظلم برآورند» آهی که از محبت معشوق می‌رسد «زآن تشنگان هنوز به عیّوق می‌رسد» «بعد از حسین خانه‌ی شادی خراب شد» «خاموش محتشم که دل سنگ آب شد»
حلقه زدن به خیمه‌ی ماتم شروع شد یا صاحب الزمان! غم عالم شروع شد در مجلس عزای حسینم خوش آمدید این را که گفت فاطمه، این غم شروع شد شکر خدا که با گذر از روزهای سخت ما زنده مانده‌ایم و محرم شروع شد این خیمه‌ی عزاست که آرام پا گرفت این اشکِ نم نم است که کم کم شروع شد در کوچه روی سردرِ هر خانه پرچمی‌ست یعنی صفای روضه‌ی ما هم شروع شد در پای دسته‌ها به لبِ پیرمردها "باز این چه شورش است و چه ماتم " شروع شد ماه محرم آمد و وقت گریستن با مخزنُ البُکاء و مقرَّم شروع شد ای مستمع! بیا به عزا دیر می‌رسی مداح روضه خوانده، بیا، دم شروع شد یک قطره هم ز مهریه‌ی مادرش نخورد اشک فرات و دجله و زمزم شروع شد کارِ بریدنِ سرِ حضرت تمام شد دعوا ولی برای دو دِرهم شروع شد...
. من علی اصغرم و تیغ اگر بردارم در وجودم سکنات علی اکبر دارم نسبِ هاشمی ام کار خودش را کرده جگر حمزه ، دلِ فاتح خیبر دارم سِنِّ کم از نظرِ نسل علی مطرح نیست کوچک اما اثرِ مالک اشتر دارم همه کردند سر و جان به فدای پدرم کسر شأن است ببینند که من سر ، دارم در سپاهی که عمویم شده فرماندهء آن حکم جانبازی و سربازیِ لشگر دارم من ز نسل علی ام که زرهش پشت نداشت حرمله کمتر از آنست زره بردارم از سرِ نی به سرِ عمه شوم سایۀ سر ارثِ غیرت ز ابالفضل دلاور دارم کوفه و شام بترسید که من در رگ خود خونِ قتّالِ عرب حضرت حیدر دارم هاشمیّون همگی مادری اند ومن هم هر چه دارم همه از دامنِ مادر دارم گرچه افتاده ام از شیر به تیرِ سه پری جگری با جگر شیر برابر دارم کاشکی عمه به خیمه ببرد مادر را که نبیند اثرِ تیر به حنجر دارم شاعر: ✍ .
تا که ز عشق حسین، دم همه دم می‌زنی خطْ خطِ دیوان عشق را تو قلم می‌زنی دم همه‌جا از حسن، شاه کرم می‌زنی لرزه بگیرد عدو، تا تو عَلَم می‌زنی جعفر طیّار یا حمزه‌ی نام‌آوری یا که تداعی‌گرِ خندقی و خیبری یا حسنی در جمل، یا که خودِ حیدری کآن همه تصویر را باز رقم می‌زنی بودنِ تو نعمتی‌ست در حرم بوتراب نه خبر از واهمه، نه خبر از اضطراب با دل خوش می‌رود، طفل سه ساله به خواب تا تو قدم نیمه‌شب، دور حرم می‌زنی کیست همآوردِ او، زان همه از قبل و بعد سرعت او مثل باد، غُرِّش او مثل رعد حدِّ خودت را بدان، لاف نزن ابن سعد پیشِ قمر با چه رو حرف جنم می‌زنی؟! ای سخنت تالیِ نُطقِ فصیح علی صحبتِ تمجيدِ توست، حرف صریحِ علی تیغِ تو یکدم ولی، ضربه شبیه علی خصم گمان می‌کند تیغِ دو دم می‌زنی وای بگیری اگر اذنِ جهاد از امام با دمِ یا فاطمه تیغ کشی از نیام نه که فقط کوفه و نه فقط اُردوی شام بر، سَندِ هر دوتا مُهرِ عدم می‌زنی با رجز و خطبه و با دمِ تکبیر، نه با سپر و نیزه و با نوک شمشیر، نه با هنر رزمی و با غضب تیر، نه قاعده‌ی جنگ با، اخم به هم می‌زنی ای که ضمیرت زلال، ای که زوالت محال وقتِ رجز خوانی‌ات، دشمنِ تو لالِ لال مثل علی بی‌نظیر، وقت جدال و قتال با چه شکوهی به خاک، پشت ستم می‌زنی
تضمینی از شعر جناب مقبل کاشانی زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان " روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان  " نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت نه پای دخترکانش به خار عادت داشت " نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت " نه بود دست علمدار تا کند امداد نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد " کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد " همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید به گریه زینبش از خیمه‌ها برون گردید " هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید " هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد " بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد "
توفیق یک سلامِ حضوری نداشتم آن هم منی که طاقت دوری نداشتم شیرین نبود زندگیِ من اگر حسین در مجلس عزای تو شوری نداشتم حس غرور من همه‌ی علتش توئی این نوکری نبود، غروری نداشتم من با غمت، که گفته که افسرده می‌شوم؟ این غم نبود هیچ سُروری نداشتم شکر خدا که روضه و هیأت همیشه هست هیات اگر نبود، صبوری نداشتم چای و نباتِ روضه و نان و نمک ز توست روضه نبود سفره‌ی جوری نداشتم ای کاش غیر شارعِ قبله تمام عمر از هیچ راهِ دیگر عبوری نداشتم . . می‌گفت زیر لب زنِ خولی دمِ سحر در خانه کاش اینکه تنوری نداشتم
خورشید وصال رؤیتش نزدیک است می‌آید و صبح دولتش نزدیک است هر روز دعا کنید، ان‌شاءالله ایام ظهورِ حضرتش نزدیک است
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضۀ ناموسی و این قصۀ کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هر چه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومۀ دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم ارثیّۀ مادر شده سادات ببخشند ارثیّۀ پهلوی لگد خوردهء مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهوارهء ششماهۀ زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیّۀ رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث ، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده ، تکرار به نوعی با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند
نوکر همیشه در تب عرض ارادت است نوکر نگو که نام درستش سیادت است شیعه به خودبناز که ارباب تو علیست آن دلبری که بردن نامش عبادت است